نویسنده: زهرا علیپور
جمعخوانی رمان «استخوان»، نوشتهی علیاکبر حیدری
بهگواه آنچه پشت جلد کتاب آمده و نیز بهشهادت متن رمان، کتاب «استخوان» نوشتهای در ژانر تریلر و مهیج است. ژانر تریلر چند سالی است در ادبیات و داستانهای فارسی جایی برای خود باز کرده و جانشین پرطرفداری برای ژانرهای پلیسیـمعمایی سابق شده. «استخوان» رمانی است با پیرنگی استوار و درهمتنیده که ماجراهای هیجانانگیزش یکی پس از دیگری برای مخاطب بازگشایی و تعریف و از همان ابتدا با زیرمجموعهی ژانر جنایی و وحشت ترکیب میشود. شخصیت اصلی داستانِ حیدری نه یک ابرقهرمان است، نه یک مبارز؛ او یک سرباز تهیشدهازهدف و یک فراری از خود و دنیای پیرامون است که ناگزیر به مأمن آباواجدادیاش پناه آورده. اما این سرپناه قدیمی سرآغاز هراسها و وحشتهایی است که بر سر او آوار میشود. رمان «استخوان»، مانند سایر کتابهای اینچنینی، قهرمان معمولی خود را در موقعیتهای خطرناک و غیرمعمول قرار میدهد، بهطوریکه خلاصی از آنها بهراحتی ممکن نیست و این تلاش مستمر شخصیتهای داستان برای کشف و نجات حقیقت بر جذابیت و زیبایی اثر میافزاید.
«استخوان» سومین اثر علیاکبر حیدری است. او پیش از این «بوی قیر داغ» و «تپهی خرگوش» را منتشر کرده که با استقبال مخاطبان و منتقدان روبهرو شدهاند. این نویسنده، در سومین اثر خود، سراغ قصهای پر از چالش و تعلیق رفته تا کتابش در زمرهی معدودکتابهای ایرانی ژانر تریلر قرار بگیرد. «استخوان» روایت تلاش یک جوان ترسخورده و عاصی از اجبار جنگ است. جنگ با تمام وحشتها و مصیبتهایش بر او چیره شده و او که یک عمر تحت حمایت پدرش بوده و پشت به پشت او داشته، بهناگاه دنبال مفری برای دردهای خود میگردد؛ دردهایی که جنگ، راهپیمایی طولانی در برف، یخ و سرما و درنهایت دفن پیکر بیجان دوست شهیدش برای او به وجود آوردهاند و دست از سرش برنمیدارند. اما آیا روستای پدری جانپناه سرباز آواره است یا خود ناامنترین جای دنیا برای فراریِ سرگردان؟ داستان با یک کابوس شروع میشود و با چیزی شبیه به یک کابوس به پایان میرسد؛ کابوس و وحشت استخوانهایی که یکی پس از دیگری کشف میشوند. هر فصل کتابْ مسئله و معمایی را طرح میکند و به سرانجام میرساند و مجموعهی این خردهروایتهای پیدرپی و مستمر، کل و کلان هولناک رمان را میسازند. آنچه بیش از هرچیز به جذابیت قصه میافزاید، پیرنگ درهمتنیدهی آن است که از «استخوان» اثری پرکشش و سرگرمکننده برای خوانندهاش ساخته؛ هرچند داستان در همان خط آخر و جملهی پایانی برای مخاطب خود پایان مییابد، بیآنکه رد و اثر آنچنانی در ذهن او گذاشته یا معنایی را به او القا کرده باشد؛ «استخوان» با جملهی آغازین شروع و با بستن کتاب تمام میشود.
شخصیتهای روایت، کاوه، مرجان، باباخان، ماهاتون و دیگران، هرکدام بهطور جداگانه پرداخت نسبتاً خوبی دارند و کارهای حیرتآورشان بهنحوی توجیه میشوند، اما حیدری میتوانست با اندکی تأمل بیشتر در این شخصیتها، بهخصوص باباخان، به آنها عمق بیشتری ببخشد. درواقع، سایهی سنگین عدمپذیرش عمل داستانی بهخاطر ضعف شدیدی است که در شخصیتپردازی وجود دارد. کاوه با کیلوهای اضافهاش بر مصائبی که یکی پس از دیگری بر او وارد میشوند، غلبه میکند و با ریتم تند داستان و گرهگشاییهای مکرر، که از ویژگیهای یک اثر ژانر هستند، کنار میآید، اما سؤالات و خردهروایتهای ناتمام زیادی در داستان وجود دارند که مسکوت میمانند و هرگز به آنها پرداخته نمیشود. چیدمان اثر بهخودیخود کارکرد خوبی دارد. خانهباغ، انباری، زیرزمین، پاسگاه و دیگر مکانهای داستان تصویر درستی در روایت دارند، اما پاشنهی آشیل رمان در چیدمان، به میان آوردن نام تفتان و بههم ریختن تصورات خواننده است. قلهی تفتان، نامی که گاهوبیگاه در اثر تکرار میشود، ذهنیت مخاطب را از آنچه برای خود ساخته، خراب و درآخر، بیمکانی نصیبش میکند. البته اینها در کنار طراحی درست پیرنگ و تعلیق مداومی که بر داستان حکمفرماست، کمرنگ میشوند.
رمان «استخوان» یک تلاش قابلاحترام و تأملبرانگیز در ژانر مهیج است؛ تجربهای خوب برای خوانندهای که از ژانر تریلر و جنایی فقط کتابهای آگاتا کریستی و فیلمهای هیچکاک و دیگر محصولات هالیوود را میشناسد. اگرچه «استخوان» در اجرا آنچنانکه باید درخشان نیست، اما نویسندهی آن میتواند بهاندازهی دویست صفحه، مخاطب را با خود همراه کند، بیآنکه در روایتگری مداخلهای داشته باشد یا به ورطهی تکرار بیفتد. موتیف جنگ و خون و استخوان موتیفهایی تکرارشونده در داستانند، اما آنچه ماجرا را به جلو میبرد و جور داستان را میکشد، عمل داستانی پیدرپی است و این موضوع کم و بیاهمیتی نیست. از افسانهنگاشت «اُدیسه»ی هومر در باستان گرفته تا «روانی» هیچکاک و تریلرهای موفق امروزی، همگی، موقعیتهای سخت و پیچیدهای دارند که قهرمانهای خود را در جایگاهی فراترازخطر قرار میدهند، و در آنها همیشه خیر و شر در مبارزه با یکدیگرند و درنهایت کشمکش بین این دو نیرو لحظاتی را برای خواننده میآفریند که مختص همان نوشته و همان جهان هستند. این کتاب هم بیاغراق این ویژگی را دارد.