کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

دور چون با عاشقان افتد تسلسل بایدش

۲۸ دی ۱۳۹۸

نویسنده: الهام روانگرد
نگاهی به رمان «هشت و چهل‌وچهار»، نوشته‌ی کاوه فولادی‌نسب


«عقربه‌هایش با آن نوک‌های تیز به سرنیزه‌هایی کوچک شبیه بودند که… سال‌ها در بلاتکلیفی تاریخی‌شان دست‌و‌پا زده بودند و دیگر لابد خسته از گردش سیزیف‌‌وارشان ترجیح داده بودند چند صباحی بی‌‌حرکت بمانند.»
همه‌ی ما تعقیب بی‌امان زمان را درطول حیات‌مان حس کرده‌‌ایم و زمان آن‌‌چنان با زندگی‌‌‌مان عجین شده که باور نمی‌کنیم هنوز هم پاسخ دقیقی برای ماهیت آن نداریم و نمی‌دانیم که حبس در این تکرار سیزیف‌وار کار خودمان است یا دیگری. بااین‌حال، رؤیای غلبه بر زمان‌‌ را همیشه در ذهن پرورانده‌‌ایم. کاوه فولادی‌‌نسب، نویسنده‌ی رمان «هشت و چهل‌وچهار»، نیز با بال‌‌وپر دادن به همین رؤیاست که قهرمان داستانش را از برابر سرنیزه‌‌های بی‌‌رحم عقربه‌‌ها نجات می‌دهد تا شاید آرزوهایش در زمان بی‌‌زمانی جامه‌‌ی عمل بپوشند. «هشت و چهل‌وچهار» رمانی علمی‌ـ‌خیالی نیست، روایتی واقعی از یک رؤیاست که نویسنده با ساختن عدم‌قطعیتی ظریف و نگه داشتن مخاطب میان واقع و فراواقع ساخته، تا لذت سفر در زمان را برایش باورپذیر ‌‌کند. نیاسان، قهرمان ساعت‌‌ساز رمان، در زمان بی‌‌هویتِ بین آخرین روز از یک سال و اولین روز از سال بعدی، در وضعیت کما، سه زمان را به‌صورت موازی تجربه، و گویی سرگذشت نیای خود را در شرایط امیدبخش‌‌تری دوباره زندگی می‌‌کند.
اگر نگوییم اصلی‌‌ترین، بی‌‌شک یکی از مهم‌‌ترین ابزارهای فولادی‌‌نسب برای رسیدن به هدفش زبان است. زبان امکان شناخت و تناظری مفهومی بین ذهن و واقعیت به وجود می‌‌آورد و در این رمان، که میان ذهن و عین می‌‌چرخد، زبانِ بی‌‌تکلف، راه عبور مخاطب را ازمیان پیچیدگی فرمی و محتوایی هموار می‌کند. زبان رمان از نوع گفتاری و در سطح معیار است که علاوه‌بر فهمی آسان، ارتباط نزدیکی نیز با مخاطب برقرار می‌کند. در «هشت و چهل‌وچهار»، استفاده از دایره‌ی واژگان عینی به‌جای واژگان ذهنی و انتزاعی، موجب شفافیت زبان و درک ملموس‌تر پدیده‌ها و حس‌ها شده است؛ مثلاً راوی می‌‌گوید: «زن با بوی شیرینش»، نه «با بوی دل‌‌انگیزش»، یا برای نشان دادن آزردگی چشم از نور می‌‌گوید: «نور چشم‌‌هایش را می‌‌زند؛ انگار بچه‌‌ی بازیگوشی توی اتوبوس، شب با چراغ‌‌قوه‌‌ای نور انداخته باشد توی چشم‌‌هایش.» به‌این‌ترتیب، عینیت زبان دربرابر ذهنیت محتوای داستان قرار گرفته و عدم‌قطعیتی را که لازمه‌ی روایتی فرازمانی است، مهیا می‌‌کند.
تکرارْ اصلی‌‌ترین شگرد زبانی نویسنده در این رمان به شمار می‌‌رود؛ شگردی که رابطه‌‌ای مستقیم با محتوی نیز دارد. فولادی‌‌نسب تکرار را در کلمه، جمله و حتی گروه جمله‌‌ها به کار برده، که علاوه‌بر ایجاد آوای متن، در پرداخت عناصری چون شخصیت و فضا نیز مؤثر است. او ازیک‌سو، با عینیت‌‌بخشی، حسی را در ذهن می‌سازد و بعد با تکرار، آن را حک می‌‌کند تا کلمه یا کلمه‌‌ها نماینده‌ی حس، شخصیت یا فضایی شوند؛ مثلاً در بیمارستان درباره‌ی صدای زن ناشناس می‌‌گوید: «به آواز گنجشکی می‌‌ماند روز اول عید، یا شره‌‌ی آب رود لای سنگ‌‌های کوهستان، آخر زمستان»، اما در تکرارش به‌جای صدای زن فقط می‌‌گوید: «انگار پرنده‌‌ای خواند یا چشمه‌‌ای جوشید». و با این روش هربار شخص، مکان یا موقعیتی را به یاد خواننده می‌آورد. در بیمارستان یا مسیر گورستان مدام رنگ سفید مهتابی یا رنگ سفید برف دیده می‌‌شود و پس از آن هرجا رنگ سفید به کار رفته، القاکننده‌ی اندوه و درد است. اما نویسنده برای جلوگیری از ملال تکرار، علاوه‌بر آشنایی‌زدایی درون‌‌متنی، هوشمندانه هر بار جزئی از آن را کم و زیاد کرده تا متن تازگی و طراوت خود را از دست ندهد.
تکرارها نقش پیونددهنده نیز دارند و همچون ریسمانی زمان‌‌ها و رخدادها را به‌هم دوخته‌‌اند. درحقیقت، فقط از این راه مخاطب می‌‌فهمد که درحال مطالعه‌ی چه زمانی است. فولادی‌‌نسب ازطریق تکرار فضاها، سطوح متنافر زمان را به‌هم پیوند داده و تصور زمان‌‌های موازی را می‌‌سازد. نمونه‌ی این پیوند را در آغاز تمام فصل‌های رمان غیراز فصل نُه می‌‌توان دید؛ فصل نه برش‌هایی از زندگی پدربزرگ است که نیاسان شاهد آن نبوده.
فارغ از آرایه‌‌هایی چون تشبیه، استعاره و مراعات‌‌النظیر که در زیبایی و حس‌‌آمیزی متن نقش بسزایی داشته‌‌اند، توجه به تکرار در واج‌‌آرایی، سطح آوایی آهنگینی را ایجاد کرده: «کم‌‌کم سقفْ سقف می‌‌شود و چراغْ چراغ»، «روکش چرم؛ چرم چروکیده…»
علاوه‌بر سطوح آوایی و واژگانی، در سطح نحوی نیز تکرار کمک شایانی به برجسته‌‌سازی کرده. فولادی‌نسب به‌خوبی توانسته با زبانی روان -نه چنان‌‌که ذهن مخاطب رویش بلغزد- و با استفاده از تکرار در لایه‌‌های مختلف، فرم و محتوا را درهم چفت کند و ما را با این سؤال تنها بگذارد که «آیا زندگی یک رؤیای تکراری است؟»

گروه‌ها: اخبار, از نگاه دیگران, تازه‌ها, هشت و چهل‌وچهار دسته‌‌ها: کاوه فولادی‌نسب, هشت و چهل‌وچهار

تازه ها

امتناع آخرین معجزه بود

مغازه‌ی معجزه

فراموشی خود در سایه‌ی نگاه دیگری

باری بر دوش

درباره‌ی تغییر شخصیت‌ها در داستان «تعمیرکارِ» پرسیوال اورت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد