نویسنده: آیدا علیپور
جمعخوانی مجموعهداستان «پاییز ۳۲»، نوشتهی رضا جولایی
برایان مکهیل معتقد است «داستان تاریخی بازنگرانهی پسامدرن» با کشاندن تاریخ به عرصهی داستان، رویکردی ساختارشکنانه نسبت به تاریخ در پیش میگیرد و با ساختن تاریخی تخیلی که در آن واقعیت و خیال درهم تلفیق میشوند، رویدادهای تاریخی را از منظری متفاوت بازنویسی میکند. با این تمهید، توجه مخاطب به متنبودگی روایت داستانی بیش از صحت تاریخی آن مورد توجه قرار میگیرد. البته باید توجه داشت که میان مفهوم «داستان تاریخی» و «داستان تاریخگرا» تفاوت اساسی وجود دارد: داستان تاریخی از تمهیدات ادبی برای بیان حقایق تاریخی در بستر روایت بهره میبرد، حالآنکه داستان تاریخگرا داستانی است که ظاهراً در بستر تاریخ رخ میدهد، ولی به اتفاقات معاصر پهلو میزند.
رضا جولایی (۱۳۲۹، تهران) در مجموعهداستان «پاییز ۳۲» داستانهای خلاقهای نوشته که نگاه به تاریخ دارند. جولایی اصراری بر بیان حقایق تاریخی ندارد، تنها از زمینهی تاریخی برای روایتهای خود بهره میبرد و در عرصهی خیال طرحی نو درمیاندازد. روایتْ روایت معاصری است درآمیخته با رویدادهای تاریخی. و این ویژگی مزایا و محدودیتهایی را پیش روی نویسنده قرار میدهد که جولایی با اشراف به تاریخ و فن داستاننویسی از پس آن بهخوبی برآمده.
بازتاب تاریخ در داستانْ پدیدهای نوظهور یا منحصر به جولایی نیست، اما در این مجموعه، گستردگی و رنگارنگی تصاویر تاریخی بهاندازهای چشمگیر است که نمیتوان بهسادگی از آن گذشت و ویژگی روایی-تاریخی بودن را در کنار دیگر شاخصههای داستانی او نادیده گرفت. نویسندهی مجموعهداستان «پاییز ۳۲» ازنظر ثبت تاریخی ادعایی ندارد، اما نثر روان و زبان قوی و یکدست او -اگر با کمی اغماض داستان آخر را از این بررسی بیرون بگذاریم- داستانها را بهقدر کافی باورپذیر میکند. جولایی ایدهی تاریخگرایی را در داستانهایش در صدر کیفیتهای روایی قرار داده که لزوماً آنها را به داستان هایی تاریخی تبدیل نمیکند، کمااینکه داستان تاریخی و داستان تاریخگرا، همانطورکه گفته شد، بهلحاظ فرم و محتوا تفاوتهای اساسی باهم دارند. داستان تاریخگرا محصولی زبانی است و ازآنجاکه زبان و متن قطعی نیستند، روایتهای تاریخگرا هم میتوانند با واقعیت یکسان نباشند. درواقع نویسنده تاریخ را ازنو رقم میزند و با تمهیدات زبانی برای خواننده باورپذیر میکند. جولایی بر این باور است که از حقایق تاریخی بهاندازهی گرفتار نشدن در چالهی تاریخنویسی بهره برده؛ یعنی پایبندی حداقلی به تاریخ. اما این پایبندی هرگز سد راه خیالپردازیهای روایی او نبوده.
از منظر روایتشناسی، تاریخ یکی از انواع روایت است. رولان بارت معتقد است با کاربرد شیوهی روایت میتوان به حوادث جاری در داستان که رونوشتی بیجان از تاریخ هستند، جانی دوباره بخشید. بارت گفتمان روایی و غیرروایی را با واژههای «ذهنی» و «عینی» بیان میکند. عینی بودن گفتمان روایی سبب میشود رویدادها خود دربارهی خویش حرف بزنند و از زحمت راوی برای بیان رویداد کم کنند. برخلاف عموم نویسندگان فارسیزبان همعصر جولایی، او به دام ذهنیگرایی نمیافتد و داستانهایش با عمل و ماجرا همراه است و ازاینحیث، صدایی متفاوت و منحصربهخود در ادبیات داستانی معاصر دارد.
شیوههای متنوع روایت و بهرهگیری از زاویهدید بهعنوان عنصری شاخص در داستانهای جولایی موردتوجه است. انتخاب راوی از دو جهت قابلبررسی است: یکی اینکه با انتخاب دقیق و هوشمندانهی شخصیت روایتگر داستان در بستر تاریخ، خواننده را بیاختیار در زمینهی تاریخی طراحیشده توسط نویسنده قرار میدهد؛ تاریخی که صرفنظر از درست و غلط بودنِ خود باورپذیر است و همین ویژگی برای داستان شدن و مفهوم روایت کفایت میکند. دوم اینکه زبان شخصیت برای غنای کیفیت زبانی داستان به کمک نویسنده میآید و الگویی روایی برمبنای زبان به دست خواننده میدهد. نویسنده در داستانی از راوی نوجوان برای بیان بیقضاوت روایت بهره میبرد و در جایی دیگر، متوسل به تمهید یادداشتنویسی و روایت برمبنای دفترچهی خاطرات راوی میشود. او از شخصیتهایی مینویسد که نمود تاریخی آنها در تاریخْ جریانساز بودهاند و حالا در تاریخ خودساختهی جولایی دوباره زنده میشوند. شخصیتهای جولایی ابرانسان نیستند. دانشمندی روانپریش، فیزیکدانی جنزده، مردی نعرهزن و قدارهکش حزب توده، شازدهای قجری، سرهنگی مطرود و نوجوانی که وارث کشتی نوح است، همهوهمه، آدمهایی هستند که در تاریخ حضوری کمرنگ داشتهاند، اما حالا جهان داستانی تاریخگرای جولایی را میسازند. درواقع تاریخ تکرار میشود؛ آنطورکه جولایی میخواهد.
جولایی خود معتقد است شخصیتهایی خاکستری پدید آورده که مطلقاً خیر یا شر نیستند و مثل انسانهایی معمولی گاهی حتی فقط به منافع خود فکر میکنند و در موقعیتهای تراژیک، تصمیمهای خودخواهانه میگیرند. نویسنده معتقد است آدمها در حالت عادی شخصیتهای مشابهی دارند و در بزنگاههای تاریخی، شخصیت واقعی خود را بروز میدهند. جولایی بزنگاههایی در زمان و مکان پدید آورده و ازاینطریق، دیدگاه خود را پیش روی خواننده قرار داده.
زبان جولایی زبانی سلیس و مطابق معیار روز است. این ویژگی در روایت داستانهایی که عموماً در بستر تاریخی دههی سی خورشیدی اتفاق میافتند، قابلتأمل است. سؤال اینجاست که زبان معیار معاصر چقدر به زبان دههی سی نزدیک است. اگرچه نویسنده زبان خوب، روان و یکدستی در روایت ارائه میدهد، اما این زبان متناسب با تاریخ انتخابی و بازهی زمانی روایتش نیست. بااینحال، تصویرسازیهای قوی و توصیفهای بهاندازه و بهجا در تکتک داستانها بهحدی است که خواننده را با خود در فضای تاریخی موردنظر نویسنده همراه میکند. این پارادوکس زبانی-تاریخی گاهی باعث سردرگمی خواننده میشود، اما هرگز از جذابیتهای داستانی روایت کم نمیکند. داستانهای جولایی در فضاهای غیرمتعارف و با عطر و رنگی متفاوت، درهی جنزده در قلب کویر، زمستان سیاه روسیه، طوفان مرگآسای تهران، بار دیگر تهران در کودتای ۳۲ و بازهم تهران این بار زیر پوست شهر در کافه و کاباره، اتفاق میافتند و بستری متنوع از روایتها را پدید میآورند تا جولایی بتواند تاریخ را از منظر خود بنویسد؛ در «همهی جهانهای ممکن».