کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

درباره‌ی «آدم‌های چهارباغ»

۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۹

نویسنده: ناهید طباطبایی
جمع‌خوانی مجموعه‌داستان «آدم‌های چهار‌باغ»، نوشته‌ی علی خدایی


علی خدایی را، وقتی جوان بودم، با داستان «بدری‌مسته» شناختم که در یک فصل‌نامه چاپ شده بود. داستان را خیلی دوست داشتم. آن روز فکر کردم نویسنده‌ی آن داستان حتماً خیلی از من بزرگ‌تر است و حتماً جزء نویسندگانی است که تک‌وتوک داستانی می‌نویسند و می‌روند سراغ زندگی‌شان. بعد دیگر هیچ اسمی از او نشنیدم تا زمانی که به دعوت زاون برای داوری فیلم کوتاه به اصفهان رفتم. آن‌جا دوباره او را دیدم. به‌گمانم اقلاً بیست سالی از خواندن آن داستان می‌گذشت. وقتی به‌هم معرفی شدیم و دیدم هم‌سن من است، خیلی تعجب کردم. علی خدایی آن سال‌ها بسیار جدی و کم‌حرف بود -هنوز هم هست- و من ماندم که این آدم جدی چطور آن داستان زیبا و لطیف را نوشته.
علی خدایی آدم عجیبی است؛ نویسنده‌ی اصفهان است، اما در اصفهان متولد نشده. او در اصفهان زندگی کرده و در رازورمز آن گیر افتاده. ظاهرش جدی و متین است، اما ذهنش پر است از طنز. نویسنده است، اما می‌خواهد سرایدار اصفهان باشد. خیلی کم به تهران می‌آید، اما وقتی می‌آید، انگار همین دیروز این‌جا بوده. در داوری‌های بسیاری باهم همکاری کرده‌ایم. داور خوب و صاحب‌نظری است، اما انعطاف هم دارد و از همه مهم‌تر این‌که نویسنده‌ی بسیار خوبی است.
«آدم‌های چهارباغ» داستان چهارباغ است و آدم‌هایش؛ داستان چهارباغ و آدم‌های علی خدایی. علی خدایی جور دیگری نگاه می‌کند؛ هم به آدم‌ها، هم به مکان‌ها و هم حتی به اشیا. البته که همه‌ی نویسنده‌ها همین کار را می‌کنند، اما نگاه او نگاهی بسیار خاص است؛ نگاهی است سرشار از شفقت و محبت نسبت‌به جهان و اطرافیانش. او کاری به کار واقعیت ندارد؛ واقعیت را دست‌کاری می‌کند، هرچه را که اضافه می‌بیند، حذف می‌کند، زیبایی‌ها را جلا می‌دهد و در اختیار مخاطب می‌گذارد.
در پشت این آدم‌ها و این چهارباغ -قهرمان اصلی کتاب- ارتباط انسانی است؛ ارتباط بین آدم‌های چهارباغ، سرشار از همدلی و نیک‌خواهی و همراهی. در این داستان‌ها با احساسات مخاطب بازی نمی‌شود، اما لبخندی حاکی از همدستی و همدلی بر لب او می‌نشیند.
سردسته‌ی آدم‌های چهارباغ عادله است؛ عادله‌ی دواچی، کهنه‌شور خانواده‌های اعیان و اشراف اصفهان که حالا تبدیل می‌شود به رخت‌شور و بعد مهماندار هتل جهان و بعد زنی جهان‌دیده که کوچک‌ترین تجربه‌اش، مشکل‌گشای شخصیت‌های دیگر است. به‌قول ارحام در یکی از داستان‌ها، عادله مشکل‌گشا و مخزن‌الاسرار است. به‌قول احمدسیبی: «عادله مثل گز می‌مونِد؛ هم آرتی و هم لقمه‌ای.» عادله زنی است با قدرت بسیار که بی‌ادعا و بدون آن‌که قابلیت‌هایش را به رخ بکشد، تجربه‌هایش را در اختیار دیگران می‌گذارد و گره از کارشان باز می‌کند. عادله چون مهارت دارد، از لحظه‌ی تولد تا مرگ همراه دیگران است. وجود و حضورش سبُک و شیرین و پاکیزه است و به‌یمن حضور اوست که زندگی سبک و قابل‌تحمل می‌شود. وجود عادله وجودی جادویی و رنگارنگ است و با پیش رفتن داستان‌ها، سرانجام او به آسمان می‌رود.
نکته‌ی جذاب دیگر این داستان‌ها جان‌بخشی به اشیا است. عادله همه‌چیز را زنده می‌بیند و با مهر نگاه می‌کند: ملافه‌ها در لگن می‌رقصند. عینک احمدسیبی مقوی است. لاجورد و نشاسته جادو می‌کنند.
مثل مینا در «خانه‌ی کنار دریا»، آذر در کتابی به همین نام، در «نزدیک داستان» و از همه زیباتر، فنیا و آژاکس در «ازمیان شیشه، ازمیان مه»، این‌جا هم، زن‌ها شخصیت‌های اصلی داستان‌ها هستند و مردها بیشتر در قالب نقش مکمل در خرده‌داستان‌ها روایت می‌شوند. فضاسازی و تصویرپردازی این داستان‌ها فوق‌العاده است. من دائم عادله را می‌بینم که روی گاری احمدسیبی توی تشت خود، میان سیب‌ها نشسته و سراسر چهارباغ را سیاحت می‌کند. راستش را بگویم، حسرت می‌خورم.

گروه‌ها: آدم‌های چهارباغ, اخبار, تازه‌ها, صدای دیگران, یک کتاب، یک پرونده دسته‌‌ها: آدم‌های چهارباغ, جمع‌خوانی, داستان ایرانی, علی خدایی, معرفی کتاب

تازه ها

امتناع آخرین معجزه بود

مغازه‌ی معجزه

فراموشی خود در سایه‌ی نگاه دیگری

باری بر دوش

درباره‌ی تغییر شخصیت‌ها در داستان «تعمیرکارِ» پرسیوال اورت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد