کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون*

۱ خرداد ۱۳۹۹

نویسنده: زهرا علی‌پور
جمع‌خوانی داستان بلند «ملکوت»، نوشته‌ی بهرام صادقی


«ساعت یازده شب چهارشنبه‌ی آن هفته جن در آقای مودت حلول کرد.» این جمله یکی از متفاوت‌ترین و بهترین جمله‌‌های آغازین داستانی مدرن در ادبیات فارسی است. نویسنده در همین جمله‌ی کوتاه، قراردادهایی قطعی با مخاطب اثر خود می‌بندد؛ این‌که با نوشته‌ای سوررئال روبه‌روست و فضای داستان آمیخته با وهم و خیال است. «ملکوت» قصه‌ی واپسین ساعات یک ویران‌شهر است؛ شهری خیالی با آدم‌هایی از جنس زمین و تمناهایش، انسان‌هایی هوس‌آلوده، طماع و سطحی‌نگر، و همگی به‌دنبال لذت بیشتر. دیستوپیای «ملکوت» زندگی خطی ضدقهرمان‌هایی را به تصویر می‌کشد که شهر ناآشنای داستان را به کام مرگ‌ونیستی می‌کشانند. «ملکوت» داستانی نمادین، فرازمان و فرامکان است که شخصیت‌ها و ماجراهایش در هرجا و هر ساعتی از این کره‌ی خاکی می‌توانند حضور داشته باشند. «ملکوت» سرگذشت هبوط انسان است؛ انسانی که بعد از سقوطش از آسمان، گم‌گشته‌ی ‌هویت خویش است و در فکر اثرگذاری در جهان ماده‌. روایتْ کشمکش جاری بین مرگ‌ونیستی و شخصیت‌هایی است که هریک نمادی از تفکر و طبقه‌ی خاصی هستند.
نویسنده به سبک و سیاق خود، ویژگی‌های جامعه‌ی عصیان‌زده و پوچی روزگارانی را تصویر می‌کند که در آن انسان‌ها محصور تنهایی مرگ‌بار خویشند؛ سردرگم و سرگردان در جهانی وهم‌آلود. شخصیت‌های «ملکوت» مشغول رنج دادن خود و رنجور کردن دیگرانند و صدای بلند مرگ‌ونیستی در فضایی گوتیک داستان طنین‌افکن شده: دکتر حاتم حامل معجون مرگ در قالب اکسیر جوانی و قوای جنسی‌ است. م‌. ل. مشغول عذاب خویش است پس از ارتکاب گناهی بزرگ: کشتن پسر و هبوط از آدمیت. ساقی، مانند لیلیث، در استثمار دکتر حاتم است. فرزند فیلسوفِ م. ل. اسیر دستان مجنون و متوهم والد است و پدر با قطعات مثله‌شده‌ی پسر، سرگردانِ کوی‌وبرزن. شکوی زبان‌بریده در اسارت خوی نوکرپیشگی و ارباب اسیر مسلخی است که خود برای اعضای بدنش ترتیب داده. خلق همه‌ی این شخصیت‌های نو که هرکدام سمبل و نشانه‌ای در دنیای نمادها هستند، از ویژگی‌های این رمان مدرن و نو است. شخصیت‌هایی که صادقی ساخته، فاصله‌ی عاطفی زیادی با پیرامون خود دارند. به تفسیری، آن‌ها حتی توانایی برقراری ارتباطی سالم و معمول را با دنیای اطراف خود ندارند. روابط مملو از خشونت و شهوت است. هرکسی اسیر توهمات و خیالات خویش است: دکتر حاتم برای ارضای روح سادیستیک و عقیم خود به‌جای بخشش و زندگی، جان‌های زیادی را ستانده و می‌ستاند؛ شخصیتی دووجهی و شاخص، که وجهه‌ی عیان او انسانی فرهیخته، فیلسوف و فرشته‌خو است و در نهان آدمی تنها و شیطان‌سیرت است گرفتار یأسی بی‌پایان و درنهایت، با تمام ویژگی‌های منحصر‌به‌فرد خود برای ادامه‌ی زندگی دردآورش، راهی جز نیستی دیگران نمی‌یابد. م. لِ. مازوخیست دیگرشخصیت دوگانه‌ی «ملکوت» است؛ هیولایی بی‌شاخ‌ودم و گاه کودکی معصوم که سر در گریبانِ گناهان کوچک و بزرگ دارد. او روح و جسم خود را عذاب می‌دهد و درصدد انتقام از خویشتن خویش است و برای اثربخشی بیشتر، جسم مومیایی فرزندش را شهربه‌شهر با خود همراه می‌کند تا چرخه‌ی این عذاب همیشگی باشد و تنهایی و عذابش انتهایی نداشته باشد‌.
نام‌های شخصیت‌های فرعی داستان درطول ماجراهای آن، تبدیل به ویژگی‌های مختص به خود آنان و بخشی از وجودشان شده: مرد چاق، مرد ناشناس، منشیِ جوان و یا دو حرف بی‌مفهوم م. ل. شخصیت‌پردازی داستان بلند «ملکوت» تا انتهای آن ادامه دارد و تکه‌های پازل هر فرد با پیشرفت روایت کامل و کامل‌تر می‌شود. زبان کاراکترها مثل هر اثر مدرن دیگری در هر شخصیت، مختص خود او و یگانه است. زبان و کلمه‌های هرکس رنگ‌وبویی از حرفه، عادات و گرایش‌های نسل او و حتی تفکرات حاکم بر ذهنش دارد. بهرام صادقی در «ملکوت» مانند اثر دیگرش، «سنگر و قمقمه‌های خالی»، در ترسیم شخصیت‌های درونی و بیرونی -زبان و لحن آن‌ها- بسیار دقیق عمل کرده. گفت‌‌وگوهای سطحی و روزمره با جمله‌هایی کم‌رمق و معمولی، و گفت‌وگوهای درونی عمیق، پرشور، زنده و فلسفی است. هرگاه نویسنده به واگویه‌ای بیرونی پرداخته، کلمه‌های کم‌مایه و عبارت‌های دم‌دستی به کار برده و هرگاه رفته سراغ گفت‌وشنودی درونی، صدایی غمگین و پرازمعنا را می‌شنویم. بیان غم و اندوه انسان در روایت‌های درونی بسیار زیبا به تحریر درآمده است.
نویسنده برای خلق دنیایی با نام «ملکوت»، با همه‌ی مختصات و ویژگی‌های غیرقابل‌باورش، فضایی باورپذیر را خلق کرده؛ کسی از حلول جن در کالبد آقای مودت تعجب نمی‌کند، برای هیچ‌کس سؤالی درمورد ظاهر عجیب جنِ برآمده از شکم آقای مودت پیش نمی‌آید، یا سؤالی درمورد نگارش نامه توسط او یا دود شدنش در آسمان. قتل‌های پی‌درپی حاتم، ظاهر عجیب و متضاد او، صابون درست کردنش با اجساد مقتولین، بریده شدن زبان شکو، کشته شدن پسر توسط پدر -پسری که از زندگی خسته بوده- حرص و آز بی‌پایان اهالی شهر برای قوای جنسی بیشتر، زندگی غریب مرد چاق و ناشناس در سایه و یا م. ل. که اعضای بدنش را یکی‌یکی بریده، همه‌ی این عناصر عجیب با روایت بی‌عیب‌ونقص نگارنده‌اش تبدیل به داستانی سوررئال با فضایی یکدست و درخشان شده؛ داستانی که با جمله‌ای درگیرکننده شروع می‌شود، با پایانی چشم‌گیر به اتمام می‌رسد و خواننده در تمام بخش‌های آن، شریک خیال‌پردازی‌های نویسنده می‌شود. مخاطب در تک‌‌تک صحنه‌های وهم‌انگیز کتاب، مجبور به خیال‌پردازی و از منظر خویش، با داستان یار می‌شود.
«ملکوت» و ماجراهای آن استعاره‌اند؛ استعاره‌ای از جهان رو‌به‌زوال و هرکه در او میلی به جاودانگی بوده و به آن علاقه‌مند است. تمامی داستان در یک شب می‌گذرد؛ از ابتدای شب تا طلوع صبح. «ملکوت» نه روایتی صرف که آمیزه‌ای هدف‌دار و نثری موجز از عدم قطعیت در طرح، درهم‌آمیزی خیال و واقعیت و شیوه‌های جدید روایت است که بلوغ و جنون انسان را شرح می‌دهد؛ تصویری تابناک از یأس بشریت و نماد و نشانه‌هایی از خدا، شیطان، آدم و لیلیث است. «ملکوت» را نه‌فقط به‌عنوان داستان بلندی مدرن، بلکه به‌عنوان روایتی در وصف احوال پیرامون هستی و تنهایی بی‌پایان انسان بخوانید؛ انسانی یکه و تنها در ویران‌شهر «ملکوت».


*. چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون/ دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, صدای دیگران, ملکوت, یک کتاب، یک پرونده دسته‌‌ها: بهرام صادقی, جمع‌خوانی, داستان ایرانی, معرفی کتاب, ملکوت

تازه ها

امتناع آخرین معجزه بود

مغازه‌ی معجزه

فراموشی خود در سایه‌ی نگاه دیگری

باری بر دوش

درباره‌ی تغییر شخصیت‌ها در داستان «تعمیرکارِ» پرسیوال اورت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد