نویسنده: ساناز زمانی
جمعخوانی رمان «فیل در تاریکی»، نوشتهی قاسم هاشمینژاد
بعید است هیچ داستاننویسی درطی زمانی که نوشتن برایش از امری جوششی و درونی به کوششی جهت ارائهی آگاهانهی آثارش به مخاطب تبدیل میشود، با این سؤال دستوپنجه نرم نکرده باشد که اساساً رمان چیست و چگونه باید باشد. رابطهی دوسویهی نوشتن و خوانده شدن معمولاً سرانجام باعث میشود که بخشی از پاسخ از بیرون به نویسنده تحمیل شود. شاید برخی از نویسندگان تا جایی که به خودآگاه مربوط است، به این مسئله بیتفاوت باشند و مصرانه درپی ارائهی جهانبینی و دیدگاههای شخصی خود برآیند، اما رمانهایی هم هستند که گویی آگاهانه در پاسخ به این سؤال نوشته میشوند که رمان چیست و نویسنده دربارهاش چگونه فکر میکند. ازآنجاییکه رمان «فیل در تاریکی» بهوضوح بیرون از سنت رماننویسی زمانهاش ایستاده و با توجه به مقدمهای که مرحوم قاسم هاشمینژاد بر چاپ دوم کتابش نوشته، به نظر میرسد دستکم شکلگیری اولیهی فرم و سوژهیابی اثر تحت تأثیر همین سؤال بنیادین بوده باشد. خود نویسنده در همان مقدمه، از این رمان بهعنوان عکسالعملی به ادبیات مقبول آن دوره نام میبرد و در شرح و انتقاد از «ادبیات مقبول»، موضوع نوشتار تمثیلی و سمبولیستی را مطرح میکند که در فضای استبدادی شکل گرفته. بخش عمدهای از نقدها و یادداشتهایی که طی این سالها بر این رمان نوشته شده هم حول همین محورهاست و اینکه چرا هاشمینژاد با نوشتن «فیل در تاریکی»، علیه جریان غالب رماننویسی زمان خود شورید و تصمیم گرفت خلاف جهت رودخانه شنا کند. گرچه این مسئله بهدلیل پرداختن به همان سؤال بنیادین «رمان چیست؟» جذابیت زیادی دارد، اما متأسفانه سایهی سنگین آن ممکن است باعث شود که خود اثر ازلحاظ محتوایی مورد غفلت قرار گیرد؛ درحالیکه شاید بررسی اثر، فارغ از حواشی و پیشفرضها، جواب بسیاری از سؤالهای بخش اول را نیز در خود داشته باشد. همچنین در اینکه تا چه اندازه ایستادن رمان «فیل در تاریکی» بیرون از دایرهی ادبیات غالب آن دوره کارکرد درست و بهموقعی داشته، تردید وجود دارد؛ از این جهت که هرچند ادبیات نخبهگرا، ذهنی، استعاری و زبانآوریهای افراطی درطی سالیان بعد مورد انتقاد قرار گرفت، اما ازآنطرف ادبیات پلیسی -بهعنوان گونهای شاخص از ادبیات داستانگو- یا مشابه آن هم بهلحاظ اقبال خوانندگان و حتی ماندگاری، جریان درخورتوجهی ایجاد نکرد. در بُعد کلان شاید حتی باید گفت که این رویارویی نوعی رقابت کاذب است و نباید شکل میگرفت.
رمان «فیل در تاریکی» شاخصههای بسیار مهمی برای رضایتمندی خواننده دارد و در اجرای ادعایش، یعنی اتکا به اصل روایت بهصورت مستقیم، سرراست و صادقانه، بسیار موفق است؛ بااینوجود، تا همین اواخر مهجور و تکافتاده مانده بود. شاید یکی از دلایل این اتفاق -تا جایی که به خود رمان مربوط است- همین تکافتادگی باشد. میتوان گفت جریان پلیسینویسی در بیشتر موارد، به پشتگرمی داستانهای دنبالهدار، معرفی شخصیتهای ماندگار و کارآگاههای برجسته درخلال روایت شکل میگیرد، تا جایی که قهرمانها حتی خارج از کتابها به زیستشان ادامه میدهند و نانوشتههای زندگی آنها در ذهن خواننده ساخته میشود؛ حالآنکه در رمان «فیل در تاریکی»، پروندهی پلیس داستان، سعدی شیرازی، در همین نخستین حضورش بسته میشود و این احتمالاً باعث عدم اقبال کتاب در زمانهی خودش بوده. درمورد آثار کارآگاهی شاید حتی مهمتر از کیفیت، فرصت و تضمینی باشد که آنها برای سرگرم کردن خواننده ازطریق طرح معما و ماجرا ایجاد میکنند و واضح است که تعدد این آثار میتواند جریان قدرتمندتری را شکل دهد. ازاینلحاظ، ادبیات داستانی معاصر ایران با کمبود بارزی در آثار پلیسی مواجه است و رمان «فیل در تاریکی» قریب چهل سال مبارزی تنهاست.
برخی ویژگیهای رمان «فیل در تاریکی»، چه ازلحاظ ژانری و چه ازلحاظ ادبی، حالت بینابینی دارند؛ مثلاً هرچند بهعنوان رمانی پلیسی شناخته میشود، اما واقعیت این است که پلیس در این داستان، محور اصلی روایت نیست و بهنوعی شخصیت مکمل است. قهرمان اصلی رمان درواقع جلال امین است و قواعد بازی و حتی پایانبندی رمان بهدست او رقم میخورد. عمق شخصیتپردازی و تنوع حضور شخصیتها نیز فراتر از انتظاری است که از یک رمان ماجرامحور میرود و نوع پردازش برخی صحنهها، ازجمله حادثهی تراژیکی که در میانهی داستان رقم میخورد، اساساً بیرون از قواعد ژانر است و رمان را به گونههای ادبی بسیار نزدیک میکند. برخی دیگر از ویژگیهای درخشان رمان در بخشهایی بروز میکنند که چندان مورد ادعای نویسنده نیست و حتی گاهی فراتر از انتظاراتی قرار میگیرند که بهدلیل همان حواشی اولیه برای خواننده ایجاد شده. از آن جمله میشود به کارکرد زبان در این رمان اشاره کرد؛ برخلاف آنکه انتظار میرود رمان پلیسی فاقد ویژگیهای ادبی باشد، «فیل در تاریکی» در این زمینه اثری شاخص و رمانی قابلتأمل است. زبان روایت در فهمیدن و یافتن خط داستان اخلالی ایجاد نمیکند و درحقیقت ماهرانه روی مرز اعتدال حرکت میکند؛ به این معنا که نه آنچنان ساده و سطحی است که از معنای ادبیات تهی باشد و نه آنچنان پیچیده و پرآرایه که به عنصری مجزا از داستان تبدیل شود.
از جهات دیگری هم میشود برای این رمان دستاوردهایی برشمرد. بافت اجتماعی و فضای شهری دههی پنجاه در این رمان بسیار خوب بازنمایی شده و نامهای متعدد خیابانها و کوچهها جغرافیای شهر را در حدواندازههای یک رمان شهری بازتاب میدهد. و اکنون که بیش از چهل سال از نگارش این رمان گذشته، وجه جامعهشناختی و تاریخنگارانهی آن بهخصوص در انتقال روح زمانهاش به روزگار ما ارزش بیشتری پیدا کرده. میدانیم که ایران دههیپنجاه در آستانهی تغییر و انقلاب بزرگی بوده و التهابی زیر پوست جامعه جریان داشته، که کمی بعد از انتشار این رمان به سطح میآید و بسیاری از معادلات را تغییر میدهد. این التهاب در داستان دیده نمیشود، اما غیاب آن را نباید به حساب بیاعتنایی نویسنده به جامعه و پیرامونش گذاشت؛ دلیل آن را باید در قدرت و اصالت زندگی، فرهنگ و مسائل بنیادی نظیر عشق، خانواده و عدالت دانست که همواره فارغ از مسائل گذارهای سیاسی، میتوانند دستمایهی داستانها باشند. اینگونه است که «فیل در تاریکی» ازلحاظ درونمایهی انسانی، فراتر از زمان خود میایستد و مشمول انقضای فهم بسیاری از داستانهای متکی بر شرایط سیاسی زمانه نمیشود. بااینحال نمیشود انکار کرد که شاید بزرگترین عامل تکافتادگی و به محاق رفتن این رمان -و در نمای بزرگتر، جریان رماننویسی کارآگاهی در ایران- همان تحولات سیاسی و تغییر مکرر معادلات روز باشد. به این جمله از مقدمهی نویسنده بر کتابش استناد میکنم که «فضایی که داستان در آن شکل گرفته بود، طی دوسه سال چنان دستخوش تغییر و تحول شد که عملاً به تاریخ پیوست.» متأسفانه رمان فارسی تقریباً در تمام طول حیات خود در توفانی از بحرانهای اجتماعی و سیاسی دستوپا زده و اغلب یا سر در گریبان خودش فروبرده یا به اعتراضی کمرمق به پیرامونش بسنده کرده. شاید رمان کارآگاهی در جامعهای شکوفا میشود که از این بحرانها عبور کرده باشد.