کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

تقوایی واژه‌واژه‌ی این داستان‌ها را زیسته است

۲۸ تیر ۱۳۹۹

گفت‌وگوکننده: مرجان فاطمی
بررسی مجموعه‌‌داستان «تابستان همان سال»، نوشته‌ی ناصر تقوایی در گفت‌وگو با قباد آذرآیین


نام ناصر تقوایی بیشتر از همه‌چیز با سینما گره خورده. او شش فیلم بلند داستانی و فیلم‌های مستند و کوتاه زیادی در کارنامه‌اش دارد و سریال «دایی‌جان‌ناپلئون» هم یکی از مهم‌ترین آثار اوست؛ بااین‌حال او از معدودسینماگرانی است که ادبیات را هم خوب می‌شناسد و عشق و علاقه‌ی زیادی به نوشتن دارد. «تابستان همان سال» مجموعه‌ای از هشت داستان کوتاه به‌هم‌پیوسته است که برش‌هایی از زندگی کارگران اسکله‌های مناطق نفت‌خیز جنوب را در برهه‌ای تاریخی به تصویر می‌کشد. برای گفت‌وگو درباره‌ی این اثر سراغ قباد آذرآیین، نویسنده و منتقد ادبی رفته‌ایم؛ نویسنده‌ای اهل مسجدسلیمان که جزء نویسندگان مکتب داستان‌نویسی جنوب به شمار می‌رود. آذرآیین درباره‌ی حال‌وهوای آبادان در این داستان‌ها و تجربه‌ی زیسته‌ی نویسنده، شخصیت‌پردازی داستان‌ها و… حرف‌های زیادی دارد. این مصاحبه، به‌دلیل شیوع ویروس کرونا به‌صورت مکاتبه‌ای انجام شده است.

فیلم «ناخداخورشید» ناصر تقوایی بارها با آثار کلاسیک آمریکایی مقایسه شده و هنوز هم این اعتقاد وجود دارد که تقوایی در این فیلم توازن دقیقی میان سینمای آمریکایی و زیست ایرانی برقرار کرده است. درواقع اگر «ناخداخورشید» را نسخه‌ی ایرانی‌شده و قابل‌تأمل فیلم «داشتن و نداشتن» براساس داستانی از ارنست همینگوی بدانیم، شاید بتوانیم «تابستان همان سال» را هم تلاشی قابل‌تمجید در داستان‌نویسی با الگوهای گاه همینگوی‌وار و گاه فاکنری معرفی کنیم. نظر شما دراینباره چیست؟
بدیهی است که فضا، حال‌وهوا و درون‌مایه‌ی هر اثر هنری‌ای -این‌جا، داستان- بیش و پیش از هر عامل دیگری با مکان رخداد آن اثر ارتباط دارد؛ ارتباطی تنگاتنگ. (البته این‌جا داستان‌های واقع‌گرا موردنظر است.) داستان‌های «تابستان همان سال» هم خارج از این قاعده نیستند؛ بخش عشیره‌نشین عرب «عَبادان» با تک‌محصول خرما -که با خرمای بصره رقابت می‌کرد- یک‌باره پرتاب می‌شود به دنیای مدرنیته؛ آن‌هم به مدرنیته‌ای ابتر. عَبادان می‌شود آبادان و همه‌چیز رنگ‌وبوی دیگری به خود می‌گیرد. همان مدرنیته‌ی ابتر، برای بقای خود موهبت‌هایی هم همراه می‌آورد. برخورد بومیان محل با این دگرگونی‌ها به شیوه‌های متفاوت بروز و ظهور می‌کند. داستان‌نویس هم این مدرنیته‌ی وارداتی را «جور دیگر» می‌بیند و بدیهی است که داستانش باید زبان گویای حال‌و‌هوای دوروبرش باشد. تقوایی کتابش را به صفدر تقی‌زاده تقدیم کرده که استاد اوست. اگر یک شق مفید برای آن مدرنیته‌ی نیم‌بند درنظر بگیریم، همین راه‌گشایی برای مترجم‌های آگاهی است که آبادان آن روزگار را با ادبیات آن‌سوی آب‌ها آشنا کردند و با ترجمه‌های عالی و ارزشمندشان، راه تقوایی‌ها را روشن و هموار.

ویژگی مشترک هشت داستان «تابستان همان سال» این است که در جامعه‌ی صنعتی و در ارتباط با سبک زندگی کارگرانی خسته و فقیر روایت می‌شود؛ شخصیت‌هایی که از عشق و تفریح و به‌عبارتی «زندگی» دور مانده‌اند. می‌توانیم بگوییم این داستان‌ها در نقد سبک زندگی انسان معاصر نوشته شده؟ انگار تقوایی قصد داشته وضعیت دردناک و پررنج انسان معاصر را در این هشت داستان به تصویر و نقد بکشد.
در پاسخ پرسش اول شما، به «مدرنیته‌ی ابتر» اشاره کرده‌ام. درواقع این مدرنیته‌ی وارداتی، که از اول هم قرار نبود از نمدش به همه کلاهی یکسان و یک‌اندازه برسد، عَبادان را آبادان کرد، اما حال‌‌وروز کسانی را که مستقیماً با آن سروکار داشتند -کارگران در درجه‌ی اول و دیگر بومیان در مراتب بعدی- نه‌تنها بهتر نکرد، که آن‌ها را به‌گونه‌ی ابزاری در خدمت خود گرفت. به کارگری که دم دستش بود، لقمه‌ی بخورونمیری داد و به بومیانی که در حاشیه‌اش می‌زیستند، ته‌لنجی‌ها را بخشید. ما شخصیت‌های «تابستان همان سال» را درمیان خیل کارگران محروم می‌یابیم که قلم توانای تقوایی حدیث محرومیت‌های آن‌هاست. این داستان‌ها، دقیقاً وصف حال همین بومیانی است که از سنت رانده و از مدرنیته مانده‌اند.

تقوایی «تابستان همان‌ سال» را در قالب مجموعه‌ای از داستان‌های به‌هم‌پیوسته صورت‌بندی کرده. درواقع داستان‌های این مجموعه که هرکدام به‌تنهایی داستان کوتاهی مستقلند، در کنار هم نیز یک کل منسجم را تشکیل می‌دهند که می‌تواند مفاهیمی کلان‌تر را پوشش دهد. فکر می‌کنید نویسنده در این انتخاب و اجرای آن چقدر موفق بوده؟
داستان‌های «تابستان همان سال» دقیقاً واگویه‌ها و فریادهای شخصیت‌هایی است که ازمیان خیل ساکنان عَبادانِ آبادان درست و به‌جا انتخاب شده‌اند. می‌توان این شخصیت‌ها را با دردهای مشترک، به تمامی ساکنان شهر تعمیم داد. معترض بودن شخصیت‌ها، بی‌قراری و زود جوش آوردن‌شان، مستی‌های‌شان و… شخصی و خصوصی نیست؛ زبان گویای همه‌ی بومیان و غیربومیانی است که به بوی نفت از شهر و دیارشان کنده شده‌اند و در این‌جا قرار است آرام بگیرند و در آبادان به آبادانی برسند. داستان‌های «تابستان همان سال» دقیقاً در نقد این مرحله از تاریخ آبادان آن روزگار است.

یکی از ویژگی‌های داستان‌های «تابستان همان سال» فضاسازی دقیق آن‌هاست. تقوایی تصویری دقیق از زندگی و احساسات کارگران در جنوب ایران ساخته؛ غنی‌ترین جای کشور که سهم چندانی از ثروتش -نفت- نصیب مردمش نشده. انگار در فضای سرد، بی‌روح و خشن این شهر، فقط روسپی‌خانه‌ها و میخانه‌ها هستند که در مرکز توجهند. به‌نظر شما این فضاسازی چقدر در بیان مفاهیم موردنظر نویسنده مفید و کمک‌کننده بوده؟
اخوان‌ثالث در «قصه‌ی شهر سنگستان» سروده: «و بردن‌ها و بردن‌ها و بردن‌ها / و کشتی‌ها و کشتی‌ها و کشتی‌ها…» بومی‌ها و مهاجران آبادان، هرکدام به‌گونه‌ای قربانی منویات مدرنیته‌ی نیم‌بند، این مهمان ناخوانده‌اند. استعمار انگلیس دارد نفس‌های آخرش را می‌کشد (یا کشیده است) اما آن‌ها که قرار است جایش را بگیرند (یا گرفته‌اند)، هم قرار نیست توفیری با اسلاف خود داشته باشند؛ گویی انگلیسی‌ها از در بیرون رفته و از پنجره برگشته‌اند. دراین فضا و بلبشو، تنها جاهایی که آرامشی موقتی به بی‌قراران خسته می‌بخشد و برای لحظاتی از یادشان می‌برد که دارند چه می‌کشند، میخانه‌ها و روسپی‌خانه‌ها هستند. آن‌ها فضای شرجی‌زده‌ی بیرون و اضطراب درون‌شان را این‌جاها جا می‌گذارند؛ تنها جاهایی که دست رد بر سینه‌هاشان نمی‌زنند.

هرکدام از داستان‌های این مجموعه درباره‌ی یکی از شخصیت‌هاست، اما جالب این‌جاست که طرز فکر و شیوه‌ی حرف زدن و اندشیدن آن‌ها تفاوت چندانی باهم ندارد. به نظر می‌رسد ناصر تقوایی در ساخت شخصیت‌ها خیلی هوشمندانه عمل کرده و شخصیت‌هایی ساخته که همگی از یک نقطه آمده‌اند، مشابه هم فکر می‌کنند و دغدغه‌ها و احساسات‌شان فرق چندانی باهم ندارد. همگی فقیرند، کارگرند، تنها هستند و به‌لحاظ روحیه، سخت و شکست‌ناپذیر معرفی می‌شوند. نظر شما درباره‌ی شخصیت‌پردازی شخصیت‌های اصلی این هشت داستان چیست؟
شخصیت‌های «تابستان همان سال» درد مشترک دارند و این درد مشترک را به یک گلو و یک دهان فریاد می‌زنند. واکنش شخصیت‌ها پاسخ به شرایط حاکم بر مکان زیست آن‌هاست؛ بیان خلقیات و روحیات آن‌ها در برخورد با شرایط حاکم است. شخصیت‌ها هوشمندانه انتخاب شده‌اند، بی‌هیچ‌گونه اغراق یا کاستی، و این انتخاب هوشمندانه به‌دلیل تجربه‌ی زیسته‌ی نویسنده‌ی این داستان‌هاست؛ نویسنده‌ای که خودش شخصیت تک‌تک داستان‌هایش است.

بیشترِ داستان‌های این مجموعه در بحبوحه‌ی ملی شدن صنعت نفت و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ اتفاق می‌افتند. این مسئله به‌خصوص در سه داستان پایانی، گرچه در پرده و ضمنی، کاملاً مشهود است. چطور می‌توانیم فضای ساخته ‌شده در این داستان‌ها را با فضای کلی جامعه در جریان کودتا پیوند بزنیم؟
گمانم فاکنر جایی گفته که نویسندگی مساوی است با نود درصد تجربه‌ی زیسته و ده درصد خلاقیت نویسنده. داستان‌های «تابستان همان سال» مصداق کامل و درست این سخن است. تقوایی در نوشتن این داستان‌ها، دستی از دور بر آتش نداشته، او خود میان آتش بوده. او واژه‌واژه‌ی این داستان‌ها را زیسته، تجربه کرده و از سر گذرانده. آن‌ها را با گوشت و پوست و جان خودش تجربه کرده. به همین دلیل داستان‌هایش پر از قصه‌اند. دستش خالی نیست که متوسل به زبان و بازی‌های زبانی بشود. شما آبادان آن سال‌ها را پشت تک‌تک واژه‌هایش می‌بینید.

یکی از ویژگی‌های قابل‌‌تأمل داستان‌های این مجموعه کیفیت مینیمالیستی آن‌هاست. به برخی مسائل مهم صرفاً اشاره‌ی کوتاهی شده و انگار بخش مهمی از درک اتفاق‌ها به عهده‌ی خود مخاطب گذاشته شده است. البته این کیفیت مینیمالیستی در فیلم‌های تقوایی هم دیده می‌شود. دراینباره چه نظری دارید؟
مینیمالیسم متأسفانه در کشور ما، و این‌جا در ادبیات داستانی، قبل از این‌که مفهومی و مصداقی و کیفی فهمیده شود، وجه کمی و ظاهری‌اش دریافت شده. هر مطلب کوتاهی الزاماً یک متن مینیمالیستی نیست؛ چه‌بسا یک متن بلند هم مینیمال باشد. تقوایی در نوشتن داستان‌های «تابستان همان سال»، به سبک و سیاق همینگوی نظر داشته. قضیه‌ی آن کوه یخ و بخش پنهانی‌اش را که شنیده‌اید؟ من فکر می‌کنم شخصیت‌های بی‌قرار، مضطرب، عاصی و عجول «تابستان همان سال» جز در قالبی که تقوایی برای معرفی آن‌ها برگزیده، با هیچ متن روایی دیگری قابل‌معرفی نبوده‌اند. قاب و قالب داستان، مثل خیلی از دیگرعناصر، در خدمت درون‌مایه‌ی آن است؛ این قالب و این روایت بی‌دلیل انتخاب نشده‌اند.

شما جزء نویسندگان مکتب داستان‌نویسی جنوب هستید و یکی از مفاهیم تکرارشونده در داستان‌های‌تان زندگی مردم مسجدسلیمان و استخراج نفت از این منطقه‌ی نفت‌خیز است. با توجه به این مسئله، نگاه ناصر تقوایی به زندگی کارگران اسکله‌های مناطق نفت‌خیز جنوب را در این داستان‌ها چطور ارزیابی می‌کنید؟
گمان می‌کنم ضمن پاسخ به پرسش‌های قبلی شما، پاسخ این پرسش‌تان را هم داده باشم. این‌جا تکرار می‌کنم: تجربه‌ی زیسته و تجربه‌ی زیسته. شما این را از یک نویسنده بگیرید، انگار قلمش را، اندیشه‌اش را از او گرفته‌اید و بعد می‌گویید حالا بنویس! او قرار است از چه بنویسد اگر حق نداشته باشد به جامعه‌اش از نگاه و نظر خودش بنگرد؟ و تقوایی دقیقاً از همین منظر آشنایی با مکان رخداد قصه‌ها که خود وابسته به تجربه‌ی زیستی اوست، آبادان آن روزگار را دیده. آنچه «تابستان همان سال» را از پس این‌همه سال، ماندگار و خواندنی کرده، چیزی نیست جز: تجربه‌ی زیسته به‌اضافه‌ی خلاقیت هنری.

بیشترِ منتقدان معتقدند که «تابستان همان سال» یکی از مجموعه‌های قابل‌قبول ادبیات داستانی مدرن فارسی است و شاید اگر ناصر تقوایی، در کنار فیلم‌سازی، داستان‌نویسی را هم ادامه می‌داد، حالا به‌عنوان یک نویسنده‌ی مشهور ایرانی شناخته می‌شد. این را قبول دارید؟
تقوایی هنوز هم می‌نویسد؛ فقط ابزار نوشتنش فرق کرده است (درواقع فرق هم نکرده) او حالا (اگر بگذارند) با دوربین می‌نویسد. مهم پیام نوشتن است نه ابزار آن. من معتقدم تقوایی پشت دوربین می‌تواند تأثیرگذارتر از تقوایی قلم‌به‌دست باشد؛ دلیلش؟ مخاطب بیشتر و گستره‌ای با دامنه‌ی تأثیرگذاری پهناورتر.

گروه‌ها: اخبار, تابستان همان‌ سال, تازه‌ها, صدای دیگران, یک کتاب، یک پرونده دسته‌‌ها: تابستان همان سال, داستان ایرانی, گفت‌وگو, معرفی کتاب, ناصر تقوایی

تازه ها

امتناع آخرین معجزه بود

مغازه‌ی معجزه

فراموشی خود در سایه‌ی نگاه دیگری

باری بر دوش

درباره‌ی تغییر شخصیت‌ها در داستان «تعمیرکارِ» پرسیوال اورت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد