کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

روح معنا در کالبد فرم

۱۶ مرداد ۱۳۹۹

نویسنده: گلناز دینلی
جمع‌خوانی داستان کوتاه «گیله‌مرد»، نوشته‌ی بزرگ علوی


من گویم ای معنی بیا، چون روح در صورت درآ / تا خرقه‌ها و کهنه‌ها از فرّ جان دیباه شد / مولانا

تناسب فرم با محتوا یکی از مهم‌ترین اصول خلق آثار هنری و به‌تبع آن، نوشتن داستان است؛ انتخاب ظرفی مناسب و درخور برای مظروفی که در آن نطفه ببندد، شکل بگیرد و پتانسیل‌های زیبا‌یی‌شناسانه‌اش را آزاد کند. حقیقت این است که دیگر هیچ محتوای تازه‌ای برای ارائه در جهان وجود ندارد؛ هرچه بوده پیش‌ازاین بارها گفته شده و هرچه خلق می‌شود تکرار چند‌باره‌ی موضوع‌هایی است که به‌اندازه‌ی سن ادبیات داستانی درباره‌شان نوشته شده. امروز هنر نویسنده ساختن بستر و ظرفی مناسب برای تبدیل کردن این محتواهای تکراری به اثری تازه است.
داستان کوتاه «گیله‌مرد» روایت ظلمی ریشه‌دار است. گیله‌مرد روستایی فرودستی است که علیه بی‌عدالتی، مقابل ارباب برخاسته و همه‌چیزش را باخته: همسرش را مقابل چشم‌هایش با گلوله کشته‌اند، بچه‌اش بی‌مادر مانده و معلوم نیست چه به سرش می‌آید، و خودش را هم کَت‌بسته، در باد و طوفان و ازمیان جنگلی تاریک به‌سمت فومن می‌برند تا مجازات کنند. از همین چند خط پیداست که داستان محتوای تازه‌ای ندارد. فساد نظام ارباب‌-رعیتی و ظلمی که حکومت‌ها و نیروهای رأس قدرت درطول تاریخ به طبقه‌ی فرودست کرده‌‌اند، موضوع آثار بی‌شماری به زبان‌های مختلف بوده. اما آنچه داستان «گیله‌مرد» را به اثری متمایز و درخورتوجه تبدیل می‌کند، شکل پرداختن نویسنده به این محتواست.
داستان با فضاسازی و توصیف یک صحنه شروع می‌شود: «باران هنگامه كرده بود. باد چنگ مى‌انداخت و مى‌خواست زمین را از جا بكند. درختان كهن به جان یکدیگر افتاده بودند. از جنگل صداى شیون زنى كه زجر مى‌كشید،‌ مى‌آمد. غرش باد آوازهاى خاموشى را افسارگسیخته كرده بود. رشته‌هاى باران آسمان تیره را به زمین گل‌آلود مى‌دوخت. نهرها طغیان كرده و آب‌ها از هر طرف جارى بود.» فضایی که بزرگ علوی از ابتدای داستان برای خواننده ترسیم و تا انتها آن را حفظ می‌کند، چیزی مهم، تأثیرگذار و داستان‌ساز است. «گیله‌مرد» داستانی متکی به صحنه و فضاست؛ آن‌قدرکه اگر فضاسازی از آن گرفته شود، چیزی از داستان باقی نمی‌ماند. این وابستگی بی‌چون‌وچرا فضاسازی را به چیزی فراتر از ساختن بستری رئالیستی برای وقوع اتفاقات تبدیل می‌کند. آب‌وهوای طوفانی و شرایط محیطی در «گیله‌مرد» پی‌رنگ را گسترش می‌دهد و شخصیت‌ها را برای برخورد، کشمکش و عمل نهایی آماده می‌کند. صدای شیون زنی که از ابتدای داستان، از اعماق جنگل به گوش می‌رسد، باران سیل‌آسا و کوبنده‌ای که در چشم‌ها و لباس شخصیت‌ها می‌رود و امان‌شان را می‌برد و جنگل تاریک و ترسناکی که مسیر حرکت آن‌هاست، همه با هدفی مشخص و با طرح‌ریزی دقیقی، خبر از اتفاق‌های پیشِ‌رو داده، خواننده را در مسیر درک معنا قرار می‌دهند. جایی از داستان سرباز بلوچ در خلوت به گیله‌مرد می‌گوید که حاضر است تپانچه‌اش را به قیمت پنجاه تومان به او بفروشد تا قبل از رسیدن به فومن جانش را نجات دهد: «تو كروج، می‌شنوی؟ وسط یه دسته برنج یه تپونچه پیدا كردم. تپونچه رو كه می‌دونی مال كیه. گزارش ندادم. برای اون‌كه ممكن بود كه حیف‌ومیل بشه. همراهم آورده‌م كه خودم به فرمانده تحویل بدم، می‌دونی كه اعدام روی شاخته.» گیله‌مرد در دوراهی بیم و امید، با ترس و استیصال گوشه‌ی کومه کز کرده و نمی‌داند به سرباز اعتماد کند یا نه. طوفان همچنان ادامه دارد، اما در این صحنه صدای طوفان و کوبش بی‌امان باران برای لحظه‌ای قطع می‌شود. گیله‌مرد باید تصمیم بگیرد. در ذهن او هیچ صدایی نیست، مگر صدای سرباز: «سكوت. مثل این‌كه دیگر طوفان نیست و درختان كهن نعره نمی‌كشند و صدای زیر بلوچ، تمام این نعره‌ها و هیاهو و غرش و ریزش‌ها را می‌شكافت.» این بازی با شرایط جوی و صدای باد و باران تمهیدی است که بزرگ علوی به کار گرفته تا صحنه‌ها را با توجه به جنس احساس و بار معنایی‌شان بسازد. راوی دانای‌کل نیز همراه سه شخصیت اصلی داستان -گیله‌مرد، محمدولی وکیل‌باشی و سرباز بلوچ- جلو می‌رود و با پرداختن به هرکدام از آن‌ها در بستر همین فضا، روایت را پیش می‌برد.
از دیگرویژگی‌های شاخص «گیله‌مرد» کارکرد نماد در آن است. بخش زیادی از بار این نمادگرایی در داستان بر دوش فضاسازی است. هوای طوفانی و باران بی‌امانی که مثل شلاق فرود می‌آید، هم نماد شرایط نامساعد و ستمی است که از بیرون به گیله‌مردها تحمیل می‌شود و هم تصویری عینی از کیفیت روحی شخصیت‌ها در آن وضعیت. در خوانش نمادین، شخصیت‌های داستان، هرکدام نمایندگانی از قشری بزرگ‌تر هستند: محمدولی وکیل‌باشی نماینده‌ی حاکمیت است؛ نه از آن بالادستی‌هایی که حکم می‌کنند و اختیار تام دارند؛ بیشتر عمله‌ی حاکمیت است. این است که چون سهم اربابی به او تعلق نمی‌گیرد و حقوقش به‌خاطر عدم پرداخت رعیت چهار ماه عقب می‌افتد و مجبور است یک شورشی را در چنین هوایی پای پیاده تا فومن همراهی کند، شروع می‌کند به بدوبیراه گفتن. سرباز بلوچ نماینده‌ی طبقه‌ی متوسط‌الحال است؛ آن‌هایی که سوگیری‌شان به‌سمت منافع است. بلوچ رعیت‌زاده‌ای است که فقر و قتل و تجاوز را زندگی کرده و حالا خودش سرباز شده تا از دست امنیه‌چی‌ها در امان باشد. اصول اخلاقی‌اش را سود و زیان تعیین می‌کند. وقتی‌که سرباز پیشاپیش گیله‌مرد و محمدولی در هوای طوفانی حرکت می‌کند، چیزی جز میل به فرار و زندگی در بیابان‌های داغ بلوچستان در سرش نیست. گیله‌مرد هم فقط یک روستایی فرودست نیست؛ او نماینده‌ی تمام انسان‌های تحت‌ظلمی است که همواره چیزی ازشان سلب و موجودیت‌شان ذیل طبقه‌ای دیگر تعریف شده. به‌این‌ترتیب، با ترسیم وضعیت نامساعد و طاقت‌فرسای محیط و القای حس تلاطم و آشفتگی شخصیت‌ها به‌صورت هم‌زمان، نمادها در تاروپود متن ساخته می‌شوند و معنای‌شان را پیدا می‌کنند. همین کیفیت نمادین، اهمیت دادن به فضا و نقش غیرقابل‌انکار آن در گسترش پی‌رنگ باعث می‌شوند تا عمل نهایی هریک از شخصیت‌ها باورپذیر شود و منطق وقایع در پایان‌بندی داستان، مخاطب را قانع و فراتر از آن، کیفور کند.
یکی از امکانات ویژه‌ای که نمادگرایی برای داستان ایجاد می‌کند، ایجاز است. هوای طوفانی داستان «گیله‌مرد» با چنان قدرتی احوال شخصیت‌های داستان را عینی می‌کند که اگر قرار بود با بیان مستقیم گزارش شوند، نه‌تنها نویسنده باید ده‌ها صفحه به هرکدام اختصاص می‌داد، که هرگز هم به این سطح از حس‌آمیزی نمی‌رسید. وجود نماد اما به نویسنده این امکان را می‌دهد که با کم‌ترین میزان مواد و مصالح، بیشترین حرف را به تأثیرگذارترین شکل ممکن بزند.
«گیله‌مرد» داستان رنج انسان فرودست و زنجیره‌ی ظلمی است که گویا قرار نیست قطع شود؛ داستان مبارزه‌ای تاریخی که تا ابد ادامه دارد. داستانی که فارغ از خوانش نمادین آن، هر خواننده‌ای را با خود همراه می‌کند و سطح قابل‌قبولی از معنا را برایش می‌سازد. روایت این داستان در بستر چنین فرمی، علاوه‌بر دادن جانی دوباره به موضوعی تکراری و جامعیت بخشیدن به آن، درهای کشف و لذت مضاعف را هم به روی خواننده‌ی هوشیار باز می‌کند.

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, کارگاه داستان, گیله‌مرد - بزرگ علوی دسته‌‌ها: بزرگ علوی, جمع‌خوانی, داستان ایرانی, داستان کوتاه, کارگاه داستان‌نویسی, گیله‌مرد

تازه ها

امتناع آخرین معجزه بود

مغازه‌ی معجزه

فراموشی خود در سایه‌ی نگاه دیگری

باری بر دوش

درباره‌ی تغییر شخصیت‌ها در داستان «تعمیرکارِ» پرسیوال اورت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد