کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

از قیام جنگل به قانون جنگل

۱۶ مرداد ۱۳۹۹

نویسنده: سمیه‌سادات نوری
جمع‌خوانی داستان کوتاه «گیله‌مرد»، نوشته‌ی بزرگ علوی


روز موعود که می‌رسید، بوی بادمجان کبابی میرزاقاسمی خانه را پر می‌کرد و ما می‌نشستیم روبه‌روی تلویزیون کوچکِ کنج خانه. بزرگ‌ترها تخمه می‌شکستند و من که دندان‌های شیری جلویی‌ام افتاده بود، کشمش می‌خوردم. سریال که شروع می‌شد، دعا می‌کردیم که نه برق برود و نه آژیر قرمز بزنند تا برسیم به «ترا گمه میرزا کوچک‌خانا»۱. وقتی‌که زندگی روی دورِ «PG-13» باشد، دیگر دیدن سریال «کوچک جنگلی» برای یک بچه ممنوع نیست؛ هرچه نشان بدهد و بگوید درمیان ظلم و خشونت جاری در جامعه‌ی اطرافش، حقه‌ی سینمایی رنگ‌ورو‌رفته‌ای است. ازمیان خاطرات جمعی مشترک برای غیرگیلک‌ها، گیلانْ دریا و برنج و میرزاقاسمی و کلوچه‌ی فومن و میرزاکوچک‌خان است؛ ترکیبی از بودن و تلاش برای بودن، نعمت و تلاش برای منفعت بردن از آن نعمت. با طبیعتی که می‌تواند بخشنده باشد یا آن‌طور شود که با میرزاکوچک‌خان بود و به کشتنش داد، یا بارانش هنگامه کُنَد و باد بخواهد زمین را از جا بکند. بزرگ علوی گیلانِ «گیله‌مرد» را این‌طور توصیف می‌کند: طبیعتی به‌غایت خشن که باد و باران از هرسو به شخصیت‌های داستان حمله کرده، سه مرد که در راه فومن هستند، دو مأمور و یک زندانی. داستان اما با این سه مرد یا وقوع حادثه‌ای شروع نمی‌شود. اولین پاراگراف از همان طبیعت است که روی خشن و بی‌رحم خود را نشان می‌دهد: «رشته‌های باران ابرهای تیره را به زمین می‌دوخت. نهرها طغیان کرده و آب‌ها از هر طرف جاری بود.» طبیعت در تمام اثر به همین شکل پرالتهاب می‌ماند و فقط در لحظه‌ی کوتاهی قبل از پایان داستان، که لحظه‌ای نور امید در دل مرد زندانی می‌درخشد، آسمان کمی آرام می‌گیرد. دراین‌میانه، انگار صدای شیون زنی از اعماق جنگل به گوش می‌رسد و این شیونی است که یکی از تأثیرگذارترین موتیف‌های ادبیات فارسی را ساخته. بعد از این‌ها می‌رسیم به مردها که چه می‌کنند و کجا می‌روند؛ انگار که آن‌ها در درجه‌ی دوم اهمیت قرار دارند.
طبیعت در این داستان فقط برای فضاسازی و یا مکانی برای وقوع حادثه نیست، خودِ واقعه است. طبیعت برای دهقانان محیط و بستری است که زندگی آن‌ها را می‌سازد یا ویران می‌کند و به عکس‌العمل وامی‌داردشان. برای دهقان اگر بخت یار و طبیعت همراه باشد، نتیجه‌اش زراعت خوب و پرداخت حق حاکم و سیر ماندن است و اگر همراه نباشد، نتیجه‌اش رنج. در «گیله‌مرد» بخت یار نیست و مرد را کت‌بسته به فومن می‌برند. گیله‌مرد در هیبت روستایی خود، استوار و آرام همراه‌شان می‌رود، اما این صلابت به‌واسطه‌ی تاریکی است و اگر رهگذری نوری بر صورتش بتاباند، ترس و وحشت در چهره‌ی او مشخص می‌شود. پنهان‌کاری و چندلایه بودن شخصیت گیله‌مرد را از همین شروع می‌توان حدس زد و کم‌کم در ادامه‌ی داستان با افشاگری‌هایش بیشتر و عمیق‌تر فهمید. شروع طلایی داستان «گیله‌مرد» پر از اطلاعاتی ازاین‌دست است، همراه با گره‌افکنی به‌موقع، به‌سبک داستان‌های پلیسی، و شخصیت‌سازی متکی به توصیف‌های ماندگار. داستان پر از تحرک و عمل است. راوی هر‌جا که لازم بداند، به ذهن هرکدام از مردها وارد می‌شود. همچنین استعاره‌ها و نمادهای زیادی در داستان وجود دارد که امکان برداشت‌های متعدد را برای خواننده ایجاد می‌کند، به داستان عمق بیشتری می‌دهد و پیش‌آگاهی‌هایی از حادثه و شخصیت در اختیار خواننده می‌گذارد. به‌عنوان مثال در همان سطرهای ابتدایی داستان، علوی درباره‌ی گیله‌مرد می‌گوید: «آب آستین را خالی می‌کرد و دستی به صورتش می‌کشید، مثل این‌که وضو گرفته و آخرین قطرات آب را از صورتش جمع می‌کرد.» تا قبل از این جمله‌ها ما نمی‌دانیم مرد چرا دستگیر شده، اما با این جمله‌ها و استفاده‌ی علوی از تعبیری مذهبی، متوجه می‌شویم که مسیر گیله‌مرد مسیری متبرک است. او که انگار با آب باران وضو می‌گیرد تا قدم بردارد، بعید است که جانی یا دزد باشد، این نشانه هم برای فضاسازی داستان است و هم دیدگاه نویسنده را بدون دخالت مستقیم نسبت‌به شخصیت‌ها نشان می‌دهد یکی دیگر از مهم‌ترین نشانه‌های داستانی اعماق جنگل است؛ جایی ‌که از ابتدا صدای شیون زن از آن به گوش می‌رسد و بعدتر می‌فهمیم تنها نقطه‌ی امن و پناه گیله‌مرد همان‌جاست و اگر پایبندی‌اش به تعهدات پدرانه نبود، از آن نقطه‌ی امن خارج نمی‌شد. همان اعماق جنگلی که پیش‌تر میرزاکوچک‌خان هم به آن پناه برده بود، در این داستان برای شورشی دیگری تکرار می‌شود و جامعه‌گریزی گیله‌مرد را نشان می‌دهد. درعین‌حال در سطحی دیگر و در خوانشی دیگر می‌تواند نشان‌دهنده‌ی عمق روان و درونیات گیله‌مرد نیز باشد. شیون زن موتیف تکرارشونده‌ی و ساخته‌ی ذهن گیله‌مرد زجر کشیده است و اعماق جنگل جایی است که او به آن پناه برده و در عمق روان خود، هدف زندگی‌اش را در آن بنا کرده؛ هدفی که برپایه‌ی کینه و انتقام از دولت و ارباب‌هاست. گیله‌مرد به کینه و انتقام پناه برده و این تفاوت اصلی او با دیگر انقلابیون است. او برای یک هدف والا مبارزه نمی‌کند؛ هدف و مقصد او انتقام از دولت و ارباب‌هایی است که مستقیم یا غیرمستقیم در قتل زنش دست داشته‌اند. حتی برای کشتن هم انگیزه‌ای شخصی می‌خواهد و برخلاف داستان‌های دیگر که شخصیت‌ها مدام از سختی کشتن کسی که می‌شناسند، حرف می‌زنند، این‌جا گیله‌مرد می‌گوید: «کشتن کسی که آدم او را ندیده و نشناخته کار آسانی نبود.» برای او تمام قضایا کاملاً شخصی است. فهم او از آزادی‌خواهی در همین حد است که ظالم‌ترین را داروغه کنند تا شاید کمتر ظلم کند. او یک میرزاکوچک‌خان دوم نیست، هرچند که ناخواسته در مسیری مشابه او پا گذاشته. دو مأمور همراه او نیز در همین حدواندازه‌اند: محمدولی که از تفکر تهی شده و تمام سرش از اعلامیه‌های دولتی پر است و مرد بلوچ غریبه‌ای که فقط به بقای خودش فکر می‌کند. این‌ها به‌تمامی، جامعه‌ی سال‌های منتهی به نگارش داستان را نشان می‌دهند؛ جامعه‌ای مردانه، بدون حضور مؤثر زن‌ها، درگیر سلسه‌مراتب ارباب-‌رعیتی، غرق در فساد و چنان درهم‌ریخته و پرازظلم که باد می‌تواند هر تکه‌اش را بکند و با خود ببرد. تباهی از سر گذشته. علوی با جمله‌های سرراست و توصیف‌های به‌موقع و استفاده از عناصر طبیعی برای بیان منظورش به‌خوبی این فضا را نشان می‌دهد و حرفش را می‌زند و به‌این‌ترتیب، داستانش به یکی از اثرگذارترین داستان‌های رئالیسم انتقادی در ادبیات فارسی تبدیل می‌شود. این هنر علوی است که توانسته تمام پیشینه‌ی تفکر خانوادگی‌اش که پایه در مشروطه‌خواهی داشته و تمایلات چپ‌گرایانه‌اش را در داستانی کنار هم جمع کند که ازنظر فضاسازی و عمق شخصیت‌هایی که ساخته، می‌توانست رمانی ماندگار هم باشد. ایجاز و اختصار و گزیده‌گویی در کنار استفاده از عناصر بومی و طبیعی در این اثر به بهترین شکل اجرا شده‌اند.
حضور فضای بومی و محلی هم در این داستان مانند طبیعت صرفاً برای فضاسازی نیست. سهم گیله‌مرد از این فضای بومی و خودی هیچ است. او روستازاده‌ای است که هیچ ندارد، پس حتی صاحب قهوه‌خانه هم که هم‌زبان اوست، هیچ کاری برایش نمی‌کند و حتی به‌نوعی در مرگ او دخیل می‌شود. تا زمانی‌که سه مرد در فضای آزاد هستند، توصیف‌ها از گیله‌مرد آرامش ظاهری او را نشان می‌دهد. محیط جنگل و سختی طبیعت برای او آشناست. اما در قهوه‌خانه و در اتاق، او مدام در تاریکی است، اختیار زبانش را از دست می‌دهد، محدود می‌شود و فریب می‌خورد و این قهوه‌خانه‎‌ای است که به یک هم‌زبان تعلق دارد. تقابلی میان خویش و غریبه نیست، همه علیه گیله‌مرد هستند؛ از خویشِ او که صاحب قهوه‌خانه است و ناخواسته باعث مرگش می‌شود، تا غریبه که مرد بلوچ است و او را می‌کشد. همه دژخیمند و هیچ‌کسی را توان یا اراده‌ی همراهی با دیگری نیست. مرد بلوچِ غریبه هم که «امنیه شده تا از شر امنیه راحت باشد» و نسل‌اندرنسل اسلحه‌به‌دست و زورگیر بوده، هیچ دل‌رحمی‌ای نسبت به گیله‌مرد و دیگران ندارد. هرچند که درظاهر هفت‌تیر گیله‌مرد را به او پس می‌دهد و وانمود می‌کند تنها هدفش پول است، اما درنهایت وقتی‌که در میانه‌ی جدال دو مرد هم‌سفرش می‌رسد، برخلاف قولش، به گیله‌مرد شلیک می‌کند. عهد و پیمان، شرافت، دادخواهی، آرمان و تمام مفاهیم متعالی در این داستان سراسر تهی می‌شوند و هرکسی فقط به فکر بودنِ خود است.
در زیر پوست جامعه‌ی ارباب‌-رعیتی که ظلم نه‌فقط طبقه‌به‌طبقه بلکه نفربه‌نفر ادامه دارد، هر سه مرد هم ظالمند و هم قربانی. علوی که خود در سیاست پوست انداخته، و نه‌فقط در شعار و حرف، که در عمل به وضع جامعه و سیاست‌های حکومت زمانه‌ی خود واکنش نشان داده، با نگاهی تیزبینانه و اصیل به اوضاع اجتماعی نگاه می‌کند. درعین‌حال او داستان‌گویی را فراموش نکرده و ادبیت اثر را فدای ایدئولوژی خود نمی‌کند. ما با گیله‌مرد همراهی می‌کنیم و در نگرانی برای فرزند و غم مرگ همسرش با او همراه می‌شویم، اما او هم سفید مطلق نیست. علوی با واکاوی گذشته‌ی سه مرد نشان می‌دهد تا وقتی‌که این نظام و دستگاه فکری منفعت‌طلبانه وجود دارد، تا وقتی‌که هرکسی فقط به خودش فکر می‌کند و درپی اهداف شخصی خودش است، تا وقتی دل‌رحمی‌ای هم اگر هست، فقط آن لحظه‌ای است که پای یک داشته‌ی شخصی و مشابهت فردی در میان است، جامعه در همین مسیر انحطاط پیش خواهد رفت. به‌واسطه‌ی همین دیدگاه اجتماعی عمیق و شخصیت‌سازی برجسته است که طبیعت در این داستان فقط مکان وقوع حادثه نیست و نمایانگر جامعه‌ای است که با رها کردن دیگران در سختی و بازتولید رنج‌ها، به آسیاب تباهی اخلاقی سه مرد داستان، آب می‌ریزد. این‌همه فردگرایی و یا مطیع و برده‌ی بالادستی‌ها بودن، از جامعه جنگلی می‌سازد که در آن هرکسی به دنبال بالا کشیدن و رهایی خود است و در این جنگل، باید دندان طمع را برای ظهور یک میرزاکوچک‌خان دیگر از جا کند و دور انداخت. «گیله‌مرد» آینه‌ی جامعه‌ای است که به‌زودی به کودتای ۲۸ مرداد و دهه‌های پس از آن می‌رسد؛ جامعه‌ای که در پس سال‌ها ظلم از قیام جنگل به قانون جنگل رسیده؛ جنگلی که دیگر میرزاکوچک‌خانی به خود نخواهد دید.


۱. بخشی از موسیقی پایان سریال «کوچک جنگلی» با صدای ناصر مسعودی

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, کارگاه داستان, گیله‌مرد - بزرگ علوی دسته‌‌ها: بزرگ علوی, جمع‌خوانی, داستان ایرانی, داستان کوتاه, کارگاه داستان‌نویسی, گیله‌مرد

تازه ها

ادیسه‌ای در بزرگ‌راه

گذار

درختی زیر سایه‌ی ریشه

سهراب این ‌بار کشته نشد رها شد

بررسی نقش زمینه در داستان کوتاه «بزرگ‌راه»، نوشته‌ی حسین نوش‌آذر

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد