کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

ز کجا آمده‌ام آمدنم بهر چه بود، به کجا می‌روم آخر ننمایی وطنم*

۲ شهریور ۱۳۹۹

نویسنده: ژاله حیدری
جمع‌خوانی ‌مجموعه‌داستان «افتاده بودیم در گردنه‌ی حیران»، نوشته‌ی حسین لعل بذری


قبل از هر سخنی درمورد مجموعه‌داستان «افتاده بودیم در گردنه‌ی حیران» نوشته‌ی حسین لعل بذری، باید بگویم وقتی داستان‌های این مجموعه را می‌خوانی دلت می‌گیرد؛ حس می‌کنی این آدم‌ها را می‌شناسی. فکر می‌کنی آن‌ها جایی همین نزدیکی‌ها هستند. به خودت می‌گویی شاید یکی از همسایه‌هایت، یا یکی از اعضای فامیلت باشند و با آن‌ها همدردی می‌کنی. ممکن است نویسنده هم در این داستان‌ها قصه‌های دوروبری‌هایش و یا خاطراتی از آن‌ها را به قلم آورده باشد؛ داستان‌هایی که او آن‌ها را با ضرب‌آهنگی کند روایت کرده و گاهی کندی ریتم داستان‌ها باعث شده حس‌آمیزی آن‌ها کمتر شود، ولی این کندی داستان‌ها را دچار ملال نمی‌کند.
این مجموعه با دوازده داستان کوتاه گرد هم آمده تا حرف آدم‌هایی را بزند که کمتر از آن‌ها یاد می‌شود؛ آدم‌هایی که هر روز برای گذران روزمره‌ی زندگی در کوچه‌وخیابان در رفت‌وآمدند. اما همه‌ی داستان‌ها با یک سبک و در یک مکتب نوشته نشده‌اند، و از داستان‌های سوررئال گرفته (داستان «در ذکر حکایت احتضار شیخ عبدالواحد اسطیرآبادی») تا داستان‌های رئال (داستان «گوش‌ماهی») درمیان آن‏‌ها دیده می‌شود.
ساختار پیرنگ در داستان شامل گره‌افکنی، کشمکش، تعلیق، نقطه‌ی اوج و گره‌گشایی است. نویسنده با اهمیت دادن به این کیفیت ساختاری، داستان‌هایی را روایت کرده که در هرکدام از آن‌ها یکی از عناصر پی‌رنگ بیشتر نمود پیدا می‌کند؛ برای نمونه، در داستان‌های «گردنه‌ی حیران» و «رد تیغ غارتگر» عنصر تعلیق به اوج می‌رسد.
از مهم‌ترین ویژگی‌های این مجموعه می‌توان به درون‌مایه‌ی آن اشاره کرد که درمورد مرگ و زندگی و درهم‌تنیدگی آن‌هاست، و نگرش نویسنده را در رابطه با مفهوم مرگ نیز در بر می‌گیرد؛ به این معنی که زندگی بدون آن مفهومی ندارد و حتی بعد از این‌که مرگ به سراغ انسان بیاید، زندگی همچنان ادامه دارد. سؤال این‌ است که این زندگیِ پس‌ازمرگ در کجا ادامه پیدا می‌کند؟ نویسنده آدرس آن را به‌روشنی می‌دهد: در خاطره‌ها، در ذهن آدم‌ها و در خواب بازماندگان؛ به‌عنوان مثال، در داستان «موقوف فراموشی ایام» زندگی پس‌ازمرگ این‌گونه تعریف می‌شود: «خوش به حال تو! عکست هنوز آن بالای مهمان‌خانه برای خودش پادشاهی می‌کند.» و در داستان «پرسیاوشان»: «هشت سال تمام دستم بیرون از خاک مانده بود. هشت سال برف و باران بر دستم که در مسیر باد افتاده بود، بارید. و در بهار هشتمین سال، کم‌کم از میان انگشتانِ فروریخته‌ام ساقه‌ی علف سبزی رویید.»
از دیگر ویژگی‌های این مجموعه‌داستان زبان آن است که ترکیبی است از زبان‌های بومی. نویسنده تلاش کرده از زبان‌ها و گویش‌ها و لهجه‌ها مناطق مختلفی استفاده کند؛ حتی گویش افغانستانی که گویش تعداد زیادی از ساکنان این سرزمین است. در کنار زبان، به‌ کاربردن هوشمندانه‌ی زاویه‌دید اول‌شخص -که بیشتر داستان‌های کتاب با آن روایت می‌شوند- هم به ملموس شدن شخصیت‌ها و فضاها کمک کرده. ازنظر شخصیت‌پردازی، نویسنده داستان‌ها را چنان طراحی کرده و به نگارش درآورده که از بافت اجتماعی و پردازش شخصیت‌های آن می‌توان تیپ شخصیتی ایرانی را درک و به روابط و مناسبات و باورهای فرهنگ بومی منطقه استناد کرد.
نقدی که به این مجموعه می‌توان وارد کرد، فرمالیستی بودن نابه‌جای بعضی از داستان‌های آن است. این فرمالیسم به‌خصوص در داستان‌های «موقوف فراموشی ایام» و «پرسیاوشان» که هردو از زبان یک شهید نقل می‌شوند، بیشتر دیده می‌شود. در این داستان‌ها، پی‌رنگ ضعیف است و عناصر صوری و زیبا‌شناسی وظیفه‌ی پیشبرد داستان را بر عهده می‌گیرند تا آن را هنری جلوه دهند.


* مولانا

گروه‌ها: اخبار, افتاده ‌بودیم در گردنه‌ی‌ حیران, تازه‌ها, صدای دیگران, یک کتاب، یک پرونده دسته‌‌ها: افتاده بودیم در گردنه‌ی حيران, جمع‌خوانی, حسین لعل‌بذری, داستان ایرانی, معرفی کتاب

تازه ها

ادیسه‌ای در بزرگ‌راه

گذار

درختی زیر سایه‌ی ریشه

سهراب این ‌بار کشته نشد رها شد

بررسی نقش زمینه در داستان کوتاه «بزرگ‌راه»، نوشته‌ی حسین نوش‌آذر

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد