نویسنده: ساهره رستمی
جمعخوانی داستان کوتاه «صورتخانه»، نوشتهی سیمین دانشور
حالی خیال وصلت خوش میدهد فریبم / تا خود چه نقش بازد این صورت خیالی
نقد فمينيستی ويژگی منحصربهفردی دارد که آن را از ساير شيوههای نقد ادبی مدرن متمايز میکند، زیرا پيدايش و رواج اين رهيافت نتيجهی جنبشی اجتماعی برای ایفای حقوق زنان است. خودآگاهی زنها به نابرابری حقوق مدنیشان دربرابر مردها، نهفقط منجر به محقق شدن اهدافی مثل برخورداری از حق رأی و دستمزد برابر با مردها شد، بلكه به بازانديشی دربارهی فرهنگ و سازوكارهای فرهنگی و چگونگی برقراری ارتباطات زنها در اين جايگاه اجتماعی هم کمک کرد. ازاينرو، ادبيات همیشه بهمنزلهی یکی از اركان انكارناپذير فرهنگ، موردتوجه فمينيستها بوده؛ بااینحال از نگاه سیمین دانشور تعریف فمینیسم کمی متفاوت از تعریفهای امروزی آن است.
سیمین دانشور اولین زن داستاننویس مدرن ایران است. اما آنچه او را از دیگرزنان داستاننویس متمایز کرده، تمرکز فرهنگ مردسالارانهی در داستانهایش و جايگاه زنها در اين فرهنگ است که او آن را در لایههای پنهانی این داستانها به چالش میکشد. دانشور از تعریفهای عامیانهی فمینیستها فراتر میرود و برای تعریف جایگاه زنان، مردان جامعهاش را تحقیر و تخریب نمیکند. او شیوهی هوشمندانهتری دارد: همزمان با گرهگشایی در داستانهایش، گرههای کورشدهی فرهنگ زنستیز را بهواسطهی شخصیتهای داستانیاش باز و اینگونه در تحولات حقوق زنان در جامعه نقشی مؤثر و قابلتوجه بازی میکند.
از مهمترین آثار دانشور میتوان به «شهری چون بهشت» اشاره کرد. این مجموعهداستان شامل ده داستان کوتاه است که در سال ۱۳۴۰ منتشر شد و محوریت هر ده داستان زنهایی از طبقههای متوسط و فرودست جامعهاند. داستان کوتاه «صورتخانه» آخرین داستان این مجموعه است که در آن دانشور با ساختی رئالیستی سعی میکند به تیرهبختی و حقوق ازدسترفتهی زنانی بپردازد که همه در آرزوی شهری چون بهشتند. این داستان از منظر فرم هم دارای اهمیت ویژهای در تاریخ داستاننویسی ایران است. مخاطب در این داستان با فرم نسبتاً تازهای در داستاننویسی مواجه میشود که اصطلاحاً به آن فرم «داستاندرداستان» میگویند؛ فرمی که با محتوای داستان نیز هماهنگی کامل دارد. دلیل دیگر منحصربهفرد بودن «صورتخانه» ارتباط آن با هنرهای نمایشی است: داستان در لایهی اول، روی صحنهی تئاتر روحوضی اتفاق میافتد. شخصیت محوری داستان «صورتخانه» آقامهدی ملقب به سیاه است و انتخاب سیاه ازآنجهت هوشمندانه است که در تئاتر روحوضی سیاه نمایندهی مردم است تا عملکرد حکام و ثروتمندان و وضعیت سیاسی و اجتماعی جامعه را به باد انتقاد و گاه تمسخر بگیرد. صراحت بیان سیاه بههمراه شوخیهای گزندهی او بهعنوان یک تیپ باثبات و قدرتمند در ذهن مخاطب ماندگار میشود. محوریت سیاه را زمانی در داستان میبینیم که باوجود ورود یک بازیگر ناشی -مرد جوان در نقش جوجیخان- و غیبت ناگهانی دختر خلیفه، سیاه صحنه را شجاعانه به دست میگیرد و ماهرانه همهچیز را رفعورجوع میکند. اما در لایهی زیرین قصه میبینیم که آقامهدی ملقب به سیاه، درمقابل علاقهی پنهانیاش به دختر خلیفه درمانده شده و نه قادر به جمعوجور کردن شرایط دختر برای رهایی از بارداری ناخواسته است و نه طاقت نشستن و تماشا کردن رنج دختر را دارد. دانشور از همان قسمتهای ابتدایی و گرهافکنی داستان با غیبت دختر سعی در افشای این عشق پنهانی دارد و بذر خواستن و نگرانیهای سیاه برای دختر را میکارد: «سیاه که حیران وسط اتاق ایستاده بود، آمد کنار تخت دختر روی زمین لخت نشست، پدرانه گفت: “چی بگم؟ همینقدر میدونم که بدجوری زندگیتو دربوداغون میکنی دخترجون، حیف نیست؟” کاش میتوانست همیشه همان جا کنار تخت دختر روی زمین لخت و در تاریکی بنشیند. کاش میتوانست گره کور زندگی دختر را باز بکند.»
دانشور با استفاده از اصطلاحات عامیانه و لحن و لهجه، طبقهی اجتماعی آدمهای داستان را به تصویر میکشد. جایی که کلاهمخملیها، پاقاپوقیها، چادرنمازیها، سربازها، حمالها و باربرها هر شب به تماشای چند پرده از سیاهبازی مینشینند، همان جایی است که فرهنگ باید از پوستهی سخت خود در مواجهه با حقوق زنان بیرون بیاید. زبان از نقاط قوت داستان «صورتخانه» است؛ ایهام، کنایه، آرایههای ادبی و… از راههای برجستهسازی زبان است، که دانشور بهخوبی ازعهدهی آنها برآمده. وجود تقابلها، تضادها و تناقضها در داستان، چه در فرم و چه در محتوا، به ساخته شدن درونمایه کمک میکند. و تقابلهایی چون سفیدی و سیاهی، فقر و غنا، قصر خیالی دختر خلیفه و جهنم واقعی دختر و خیلیچیزهای دیگر باعث جذابیت متن و پررنگ شدن دغدغههای داستان میشوند.
در آخر داستان با انتخاب دختر مواجهیم که ازسر فلاکت و درماندگی نیست. او با انتخابهایش شرایطی برای خودش پیش میآورد که راه آسانتری برای رویارویی با مشکلات فراهم کند. دانشور دختر را با شخصیتی جسور و فارغ از استیصال تعریفشدهی عوام درمقابل بارداری ناخواسته به تصویر میکشد و خواننده باور میکند دختر مورد ظلم ناشی از نرینگی واقع نشده. دربرابر دختر خلیفه، آقامهدی را میبینیم که در خانهی مرد جوان خود را درمانده و مستأصل مییابد؛ مستأصل از اینکه نمیتواند عشق و علاقهاش را به دختر ابراز کند و ترسی که از خطای هنوزناکردهی دختر دارد، شخصیتش را در تقابل با جسارت و شجاعت سیاه قرار میدهد.