نویسنده: کاوه فولادینسب
جمعخوانی مجموعهداستان «متغیر منصور»، نوشتهی یعقوب یادعلی
«متغیر منصور» درمیان مجموعهداستانهای سالهای اخیر، جزء بهترینهاست. البته -و متأسفانه- حالا دیگر وقتی از خوب بودن مجموعهداستانی حرف میزنیم، تقریباً هیچوقت منظورمان این نیست که «تمام» داستانهایش خوب و خوشفرم و خوشزبان است و حرفی برای گفتن دارد. باید باکمال تأسف به اطلاع برسانم که مدتهاست چنین کتابی در ایران منتشر نشده. این هم از آن بازیهای غریب روزگار ماست که بخشیاش به همکاران نویسندهی من (و احتمالاً شتابزدگیشان) برمیگردد و بخشیاش بیتردید زیر سر سانسور است که با حذف چند داستان از یک کتاب، نویسنده را وادار میکند که یا عطای انتشار آن را به لقایش ببخشد، یا بردارد دوسهتا داستان بزند تنگ کتاب قلعوقمعشده و هرجور هست آن را منتشر کند. خلاصه که سالهاست وقتی میگوییم فلان مجموعهداستان خوب است، منظورمان این است که در قیاس با سایر مجموعهداستانهای همزمانش بهتر است یا تعداد داستانهای خوبش زیاد است. و دربارهی «متغیر منصور»، وقتی از خوب بودنش حرف میزنم، دارم دو داستان آخر کتاب، «شرح نامشروح آرایشنامه» و «برف»، را نادیده میگیرم. آیا ارزشش را دارد؟ بله. درواقع، گرچه دو داستان از شش داستان این کتاب خوب نیستند، اما چهار داستان دیگرش، «من و دنی و فیدل»، «سمیرهها (۲)»، «متغیر منصور» و «میت»، آنقدر خوبند که این کتاب را به مجموعهداستانی قابلاعتنا بدل میکنند؛ مجموعهداستانی که راوی رهاشدگی انسان معاصر است و هر بار بهشکلی تلاش او را برای بقا در جنگل هزارهی سوم به تصویر میکشد؛ مجموعهداستانی که زبان روایتگر روان، طناز و پیشبرندهای دارد و خوانندهاش را بهخوبی با خود همراه میکند؛ و مجموعهداستانی که تنوع شیوههای رواییاش فرمهای جذابی را خلق کرده و در اختیار خوانندهی فارسیزبان قرار داده است.
در این پرونده یادداشتهایی از ابوالفضل آقائیپور، فهمیه خسروپور، نگار قلندر و سام حاجیانی، و همچنین گزیدههایی از متن کتاب را خواهید خواند.