کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

‌جای مردان سیاست بنشانید درخت*

۷ مهر ۱۳۹۹

نویسنده: فهیمه خسروپور
جمع‌خوانی ‌مجموعه‌داستان «متغیر منصور»، نوشته‌ی یعقوب یادعلی


«متغیر منصور» نام مجموعه‌داستانی است از یعقوب یادعلی، که از آثار شناخته‌شده‌اش می‌توان رمان «آداب بی‌قراری» را نام برد. شش داستان در این مجموعه روایت شده‌اند که هرکدام حال‌وهوا و فضای متفاوتی با دیگرداستان‌های مجموعه دارند. کیفیت زبان و نثر در آثار یادعلی حائزاهمیت است. در این مجموعه نیز با زبانی شیوا و نثری تمیز و غنی روبه‌رو هستیم. اما گاهی همین زبان برجسته به پاشنه‌ی آشیل داستان‌های او تبدیل می‌شود و به‌تعبیری، از‌ آن‌ور بام می‌افتد؛ نمونه‌اش داستان «شرح نامشروح آرایش‌نامه»، داستان پنجم کتاب. خواننده بیش از آن‌که درگیر درک و دریافت داستان شود و لذت خواندن قصه و کشف نیمه‌های تاریک آن را بچشد، با متنی سرشار از کلمه‌ها و جمله‌های نامأنوس طرف می‌شود؛ چنانچه خود نویسنده هم عنوان می‌کند، به یک لغت‌‌نامه‌ی دهخدا برای پی بردن به معنا نیاز است. همین باعث می‌شود داستان‌ها ازنظر کیفی در یک سطح قرار نگیرند، و این مسئله از چشم مخاطب دور نمی‌ماند؛ بااین‌وجود داستان‌های ارزنده‌ای مانند «من و دنی و فیدل»، «سمیره‌ها (۲)»، «میت» و درادامه «متغیر منصور» و «برف» کفه‌ی ترازو را به‌سمت ارزشمند بودن این مجموعه سنگین می‌کند.
داستان اول، «من و دنی و فیدل»، روایتی از زندگی مهاجرها در آمریکا است که یکی از آن‌ها ایرانی‌ای به‌اسم اقبال است. دنی، صاحب‌خانه‌ی اقبال، کوبایی است و وجه مشترکی با موجرش دارد. او با این جمله‌ها به خواننده معرفی می‌شود: «بیشتر کوبایی‌هایِ میامی که مخالف کاستروها هستند، در سال ۱۹۹۴ به آمریکا آمدند؛ وقتی فیدل اعلام کرد هرکس مخالف است می‌تواند از کشور برود.» درادامه که شخصیت انجل، زنی تحصیل‌کرده از آلمان‌شرقی، در داستان نقش پررنگ‌تری پیدا می‌کند، از تجربیات سال‌های حضور کمونیسم در آلمان می‌گوید و رنج‌هایی که بر پدر و خانواده‌اش رفته. یادعلی با ظرافت و البته صراحت، پای دولت‌ها و آزادی‌خواهانی که به‌اسم برپایی آزادی و عدل، انسان‌ها را مجبور به مهاجرت و تحمل سختی‌های آن کرده‌اند، به میان می‌کشد. او در این داستان از آرمان‌های بربادرفته، از نقاب ورافتاده‌ی چهره‌ی دادخواهان قبلی که حالا دولتمرد و سیاست‌مدار شده‌اند، می‌گوید و در لایه‌های زیرین داستان دیکتاتوری جهان‌شمولی را به خواننده نشان می‌دهد که اروپا، آمریکای‌جنوبی و خاورمیانه نمی‌شناسد. داستان البته ساده و صمیمی روایت می‌شود و یادعلی از تفاوت‌های فرهنگی علاوه‌بر مصائبی که به همراه دارد، به‌عنوان طنز استفاده می‌کند، که تنفس‌گاهی است در روایت بی‌جوش‌وخروشش. این مشخصه در بیشتر داستان‌های این مجموعه به چشم می‌خورد. فرازوفرود آن‌چنانی رخ نمی‌دهد و شاید علاقه‌مندان داستان‌های مهیج در این فقره تا حدی بی‌نصیب بمانند؛ ضمن این‌که بازه‌‌ی طولانی روایت داستان «من و دنی و فیدل» خواننده را با پایانی نه‌چندان درخور کلیت داستان مواجه می‌کند.
«سمیره‌ها (۲)» روایتی از جنگ ایران‌ و عراق است. سمیره دختربچه‌ای است که از دست دادن دست‌های برادرش در جنگ را، با ذهن و زبان و درخلال بازی‌های کودکانه‌اش بازگو می‌کند. اندوه و گذر سریع از دنیای کودکی، دستاورد و یا درست‌تر بگوییم، آسیب جنگ برای سمیره‌هاست. در این داستان از دست‌ رفتن لذت قلقلک‌های برادر، اشک‌های مدام مادر، اخم‌های دایی و دادوفریاد آقای خپلو (صاحب‌خانه) نشانه‌هایی شده‌اند برای نمایش چهره‌ی خشن و بی‌رحم جنگ.
از داستان «میت» می‌توان خوانشی نمادین داشت. اختلاف‌های ازلی‌-ابدی به‌خاطر منفعت و زیاده‌خواهی، ماجرایی غیرمعمول به‌همراه راوی همه‌چیزدان و طنازیِ شخصیت‌ها دست‌مایه‌ی شکل گرفتن داستان «میت» است. اما در این داستان با نگاهی ساده‌انگارانه هم می‌توان به‌وضوح عدم حضور زن‌ها را احساس کرد. به‌جز یکی‌دو نقش فرعی و نه‌چندان مهم، در تمام داستان، مردها پیش‌برنده‌ی ماجرا هستند و اشاره‌ی گذرایی که به خانواده می‌شود، درحد گفت‌وگوی کوتاه عروس مش‌سلیمون، همسر حامله‌ی فَتَل و شیطنت‌های آزیتا باقی می‌ماند.
داستان «برف» پایانی مهیج بر جریان آرام روایت‌ها درطول کتاب است.
هرچند نمی‌شود دانه‌های تسبیح این مجموعه را از یک نخ گذراند، اما می‌شود به‌تنهایی از هرکدام لذت برد و آموخت؛ به‌ویژه در حوزه‌ی زبان. می‌شود نشست و درست‌وحسابی به حرف‌های اقبال فکر کرد، جایی که با دنی درباره‌ی فیدل حرف می‌زند و با خودش فکر می‌کند: «پول و قدرت هر قدیسی را فاسد می‌کند؛ مثل اغلب آزادی‌خواهان جهان‌سومی که وقتی به قدرت می‌رسند، دیکتاتور نهفته‌ی درون‌شان آزاد می‌شود. آن‌هایی اسطوره شدند که به قدرت نرسیدند؛ گاندی و ماندلا هم استثناهای تکرارنشدنی هستند.»
اصلاً «متغیر منصور» را برای تقویت حافظه‌ی تاریخی هم که شده باید خواند. ارزش ادبی یک اثر به همین چیزهاست که بدون توسل به شعار و بزک‌های زبانی، تریبونی بشود برای یادآوری انسان‌هایی که لای چرخ سیاست و جنگ‌افروزی و دیکتاتوری له شده‌اند؛ که ای کاش گفته‌ی منصور در آن‌ها اثر کند: «به‌‌نظر منصور، برای یک تغییر اصیل نباید ملت را تحقیر کرد؛ باید درک‌شان کرد.»

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, صدای دیگران, متغیر منصور, یک کتاب، یک پرونده دسته‌‌ها: جمع‌خوانی, داستان ایرانی, متغیر منصور, معرفی کتاب, یعقوب یادعلی

تازه ها

تطور آقای مفتش

مردی خسته از کراوات‌های سرخ

زندگی دیگران

نزدیک شو اگرچه نگاهت ممنوع است*

بوی پرنده‌مرده می‌آید

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد