کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

یک روز خوش برای منصور

۷ مهر ۱۳۹۹

نویسنده: سام حاجیانی
جمع‌خوانی ‌مجموعه‌داستان «متغیر منصور»، نوشته‌ی یعقوب یادعلی


وقتی تعدادی داستان را در یک مجموعه می‌خوانیم، حتی اگر این مجموعه مثل «عزاداران بَیل» غلام‌حسین ساعدی یا «آدم‌های چهارباغ» علی خدایی به‌هم‌پیوسته نباشد، به دنبال نخی می‌گردیم تا داستان‌ها را همچون دانه‌های تسبیح به‌هم وصل کند و در کنار هم قرار دهد؛ ولی در مجموعه‌داستان «متغیر منصور» نوشته‌ی یعقوب یادعلی، به‌سختی می‌توان چنین ارتباطی میان داستان‌ها پیدا کرد. هرچند نمی‌توان این موضوع را مزیت یا نقطه‌ضعف به حساب آورد، ولی به نظر می‌رسد برای بررسی کردن و نوشتن نقد درباره‌ی چنین مجموعه‌ای، پرداختن به هر داستان به‌صورت جداگانه‌ نتیجه‌ی مطلوب‌تری در پی خواهد داشت؛ بااین‌همه دو داستان آخر این مجموعه، «برف» و «شرح مشروح آرایش‌نامه»، که ازلحاظ فرم و درون‌مایه با چهار داستان دیگر تفاوت‌هایی اساسی دارند، شاید بهتر بود در این مجموعه نباشند. اگر این دو داستان را نادیده بگیریم، چیزهایی هست که به‌واسطه‌ی آن‌ها بتوان میان داستان‌های دیگر پیوندی برقرار کرد: طنزی دل‌نشین و شخصیت‌هایی درگیر با کشمکش‌هایی شخصی و اجتماعی که یا چیزی را از دست داده‌اند، یا در پی به دست آوردن چیزی‌اند و یا روزمرگی‌های زندگی آن‌قدر خسته‌شان کرده که مثل آدم تازه‌ازجنگ‌برگشته، هنوز تحت تأثیر خشونتی جان‌کاهند و ممکن است به‌طرزی شگفت‌انگیز ولی باورکردنی، پایان زندگی خود را رقم بزنند.
داستان «من و دنی و فیدل» به‌سیاق اول‌شخص و از زبان اقبال، مهاجری ایرانی در آمریکا، روایت می‌شود. در این داستان اقبال را در مواجهه با همسایه‌هایش می‌بینیم که آن‌ها هم مهاجرند: یکی از امریکای جنوبی و یکی از اروپا؛ همسایه‌هایی که اسم اقبال را هم نمی‌توانند درست صدا کنند و مثل خود او با بحران هویت، که از پیامدهای مهاجرت است، دست‌وپنجه نرم می‌کنند؛ مهاجرانی که مدام با جامعه‌ای که در آن مهمانند بر سر تفاوت‌های فرهنگی در کشمکشند: «اگبال و گورمه! بار اول که ملینا گفت اگبال، می‌خواستم احترام به تفاوت فرهنگی را ندیده بگیرم و بکوبم پس گردنش. یا ما خیلی پرتیم و زیادی به‌هم احترام می‌گذاریم، یا این‌ها که پیشوند و پسوند احترام‌آمیز سرشان نمی‌شود.» ولی داستان باظرافت از بحران هویت و اختلاف فرهنگی فراتر می‌رود و با زبان طنزآلود و البته نسبتاً آشفته‌ی راوی از عشق می‌گوید. این آشفتگی زبانی راوی نمایانگر وضعیتی است که او در گذر از بحران‌های شخصی و اجتماعی دارد. صحبت عشق که می‌شود، انگار داستان به سطحی دیگر می‌رود و وضعیتی انسانی را ترسیم می‌کند. عشق در مقام مفهومی است که به‌هرحال همه‌جای دنیا وجود دارد و معمولاً هم تفاوت‌هایی اساسی در آن دیده نمی‌شود و شاید آخرین راه برای گذر از آشفتگی و قبول شرایط جدید و زندگی کردن درمیان انواع و اقسام اختلاف‌ها و بحران‌ها باشد.
داستان «میت» روایت چند روز از ساکنان دو شهر همسایه است که باهم اختلاف‌هایی دارند و حالا با شروع داستان، مشکلی برای‌شان پیش آمده که باید در قالب یک جامعه دست ‌به ‌دست هم بدهند و ظرف بیست‌وچهار ساعت راه‌حلی پیدا کنند تا یک میت روی زمین نماند. این داستان هم با زبانی طنزآلود و این بار به‌شیوه‌ی سوم‌شخص روایت می‌شود و نویسنده در همان شروع داستان، هم شخصیت‌هایش را و هم گره و کشمکشی را که قرار است نمایش دهد به‌خوبی پیشِ روی خواننده می‌گذارد و درادامه او را با جامعه‌ای از جنس مردمان روستای بَیلِ ساعدی، کمی مترقی‌تر و امروزی‌تر، مواجه می‌کند که برای ادامه‌ی بقا باید هرطورشده مشکل پیش‌آمده را از سر راه بردارند.
داستانِ «سمیره‌ها (۲)»سوم‌شخص و نزدیک به ذهن سمیره روایت می‌شود؛ کودکی که نزدیکی روایت به ذهن او و تخیلی که او در گفت‌وگو و بازی‌هایش با عروسکش دارد، این داستان را به یکی از داستان‌های خواندنی این مجموعه بدل کرده. دست، مخصوصاً دست‌های برادر سمیره که در جنگ جا مانده‌اند، در این داستان نمادی است درخشان از انسان‌هایی که تمام یا بخشی از جسم‌شان را فدای وطن کرده‌اند. ارتباطی که سمیره با عروسکش دارد و گفت‌وگوهای‌شان بار اصلی روایت و ارائه‌ی اطلاعات را در این داستان به دوش می‌کشد؛ ارتباطی که یادآور داستان درخشان «عروسک چینی من»ِ هوشنگ گلشیری است.
اما بهترین داستان این مجموعه، که نام کتاب هم از آن گرفته شده، «متغیر منصور» است. گفت‌وگوهای ذهنی طولانی ممکن است کار را به جایی برسانند، که با جرقه‌ای هرچند پیش‌پاافتاده، فرد در یک لحظه تصمیمی بگیرد که شاید فقط برای خود او، آن‌هم فقط در همان لحظه، قابل‌درک باشد. شاید همین موضوع باعث می‌شود که در بعضی از صحنه‌های خودکشی، نشانه‌هایی از پشیمانی دیده ‌شود. سلینجر در مجموعه‌ی «نُه داستان» داستانی دارد با عنوان «یک روز خوش برای موزماهی»، که شخصیت اصلی آن، سیمُور گِلَس، از جنگ برگشته و همچنان روانش از خشونت جنگ آزرده است. در تمام داستان اضطراب وجود دارد و می‌توان انتظار داشت که هر لحظه حادثه‌ای رخ دهد، ولی یکی از بعیدترین اتفاق‌های ممکن می‌افتد و بعد از آن اتفاق ساده -که بی‌شک واکنش ذهنی آشفته و ذهنی آرام دربرابر آن یکسان نخواهد بود- سیمور اسلحه را برمی‌دارد و گلوله‌ای به شقیقه‌ی راست خود شلیک می‌کند؛ تصمیمی که درست در پایان داستان گرفته می‌شود و بعد از عملی شدن، می‌توان به‌راحتی باورش کرد و به درک رنجی رسید که ذهن آشفته و خسته‌ی سیمور در تمام طول داستان و حتی قبل از آن، تحمل می‌کرده. منصور، شخصیت اصلی داستان «متغیر منصور»، هم انگار به ته خط رسیده و دیگر توان تحمل ندارد. البته منصور مثل سیمور از جنگ برنگشته، ولی روزمرگی‌هایی که گرفتارشان است، همچون جنگی مدام ذهن و جانش را خسته و آشفته کرده‌اند. او را در تمام طول داستان درحال گفت‌وگو با خود می‌بینیم و در تمنای تغییر دادن زندگی‌اش و نجات خود از شر روزمرگی؛ گفت‌وگوهایی که سرانجام امانش را می‌برند و او را به تغییر می‌رسانند؛ ولی تغییری مهیب که راهی برای برگشت از آن وجود ندارد: «کسی که قرار است تغییر کند، از سوزش نوکِ تیزی و چند قطره خون نمی‌ترسد.» در این داستان هم فضاسازی و لحن به‌صورتی پیش می‌رود که هر لحظه وقوع حادثه‌ای محتمل است و اضطراب در جای‌جای داستان جریان دارد و مثل داستان سلینجر، بعیدترین اتفاق ممکن، کار داستان و منصور را واقعاً به ته خط می‌رساند و یکسره می‌کند: منصور تصمیمش را برای تغییر عملی می‌کند؛ تصمیمی که ‌انگار تحت هیچ شرایطی هم قصد برگشتن و پشیمانی از آن را ندارد: «زخم عمیق، یادآوری را عمیق‌تر و مؤثرتر می‌کند؛ آن‌قدر عمیق و مؤثر که دیگر راه پس‌وپیش نداشته باشد.»

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, صدای دیگران, متغیر منصور, یک کتاب، یک پرونده دسته‌‌ها: جمع‌خوانی, داستان ایرانی, متغیر منصور, معرفی کتاب, یعقوب یادعلی

تازه ها

ادیسه‌ای در بزرگ‌راه

گذار

درختی زیر سایه‌ی ریشه

سهراب این ‌بار کشته نشد رها شد

بررسی نقش زمینه در داستان کوتاه «بزرگ‌راه»، نوشته‌ی حسین نوش‌آذر

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد