نویسنده: مریم ذاکری
جمعخوانی داستان کوتاه «پوکر روباز»، نوشتهی غ. داوود (منوچهر صفا)
منوچهر صفا با نام مستعار غ. داوود، نویسنده و مترجم ایرانی است. صفا از سالهای نوجوانی و در زمان نخستوزیری دکتر مصدق به «حزب زحمتکشان ملی ایران» پیوست، از همراهان خلیل ملکی بود و پس از او مردِ دوم حزب «نیروی سوم» و درادامه «جامعهی سوسیالیستهای نهضت ایران» به شمار میآمد. بسیاری از بیانیههای سیاسی حزب بهقلم او نوشته میشد. صفا تحصیلات دانشگاهی نداشت و حتی دوران متوسطه را به اتمام نرسانده بود. او که بهطور خودآموز زبان انگلیسی را آموخته بود، در کنار نوشتههایش که با ذوقی ذاتی مینگاشت، ترجمه نیز میکرد. داستانهای طنز او در سالهای دههی چهل در مجلهی هفتگی کیهان و فردوسی منتشر میشد و طرفداران بسیاری داشت.
داستان «پوکر روباز» اولین بار در سال ۱۳۴۱ در شمارهی ۴۸ مجلهی کتاب هفته انتشار یافت. «پوکر روباز» روایت مردی است که به علاقهی همسرش به آگهیهای ترحیم مشکوک شده و گمان میبرد که قصد کشتنش را دارد. مرد که از شک خود دچار واهمه شده، پیشدستی میکند تا خود زودتر از شر همسرش خلاص شود. درطول داستان هرکدام از طرفین دعوا بهدنبال راهکاری برای قتل دیگری میگردد. آنها دراینراه، به سراغ داستانهای جنایی فرانسوی و انگلیسی میروند، سناریوهای قتل را در ذهن میپرورانند، اشعار در سوگ نشستن را در یادداشتهای خود مینویسند و الیآخر. هر دو طرف در مخفی نگاه داشتن ورقهای خود ناکامند و حریف میتواند دست دیگری را بخواند؛ بهعنوان مثال، سیما، همسر راوی، در جایی از داستان شعری در رسای همسر ناکامش، غ. داوود، نوشته که راوی آن را مییابد. این رویارویی شباهت زیادی به یک بازی دارد که یکروی آن تفکر و روی دیگرش شانس و اقبال است؛ از همین روست که نام داستان «پوکر روباز» انتخاب شده.
داستان مفهومی طنزآمیز دارد و این طنز در دایرهی کمدی موقعیت قرار میگیرد؛ به این معنا که نویسنده موقعیتی غیرمتعارف و طنزآمیز را برای شخصیتهای داستان خود میآفریند و بازخوردهای آنها به این موقعیت را در قالب داستان به نگارش درمیآورد. زبان در کنار موقعیتْ رکنهای داستان طنزآمیز را کامل میکند و داستان «پوکر روباز» در هر دو جنبه جزء بهترین داستانهای فارسی به حساب میآید.
زن در داستان «پوکر روباز» از جایگاه ویژهای برخوردار است. درواقع، شروعکنندهی این مناظرهی پنهان سیما است؛ زنی که برخلاف بسیاری از زنهای ساختهشده در داستانهای همدورهاش، از طبقهی متوسط شهری است، باسواد است، به روزنامه و نشریات توجه دارد و برای رسیدن به هدفش بهجای جادوجنبل و خرافات به سراغ کتاب میرود؛ آنهم کتابهای فرانسوی که قابلیت و تسلط او را بر زبانی بیگانه نشان میدهد. این خرق عادت -زنی با این مشخصات متمایز- بازوی کمدی موقعیت را میآفریند. و در آن، مرد از همسرش رودست میخورد. اما اگر فرض را بر این بگیریم که داستان از زاویهای دیگر روایت میشد، یعنی زن راوی بود و توسط شوهرش به قتل میرسید، آیا این داستان، حتی با همین زبان حاضر، همچنان طنزآمیز محسوب میشد؟ بنابراین به نظر میرسد طرح اولیهی داستان براساس کلیشههای جنسیتی جامعه نوشته شده باشد.
داستان «پوکر روباز» بهلحاظ لطافتهای زبانی درمیان آثار نویسندگان طنزپرداز ایرانی جایگاهی ویژه دارد؛ زبانی که تبدیل به میراثی غیرقابلانکار برای طنزپردازان کشورمان شده، و نمونههای آن را میتوان بهطور مشخص در هفتهنامهی گلآقا و ستونهایی همچون «افاضات فدوی» دید؛ زبانی که خود به خلق کاراکترهایی منحصربهفرد انجامیده؛ کاراکترهایی رکگو که با زبانی نیشدار، بدون اطناب و تطویل از دردهای زمانهی خود میگویند.
داستان «پوکر روباز» در زمان گذشته روایت میشود، و خواننده تا کمی پیش از سطور پایانی، از مرگ راوی بیخبر میماند؛ ازاینرو پایان داستان بهسبکوسیاق بسیاری از داستانهای کوتاه، پایانی شوکهکننده است؛ بااینحال در این پایانبندی و روایت داستان از زبان متوفی، تغییر در سطح واقعیت بهگونهای ابتدایی و خامدستانه انجام شده؛ هرچند که چنین خامدستیای از شگفتیآفرینی پایان داستان کم نمیکند.
منوچهر صفا نویسندهی بزرگ و کمترشناختهشدهای است؛ نویسندهای که ادبیات ایران بهویژه ادبیات طنز تا ابد وامدار او خواهد بود. از صفا تنها یک کتاب با نام «اندر آداب و احوال» به جای مانده؛ کتابی که هنوز با گذشت دههها از زمان نگارشش خنده بر لب خوانندگان میآورد.