نویسنده: زهرا علیپور
جمعخوانی داستان کوتاه «ماشین مبارزهبابیسوادی» نوشتهی فریدون تنکابنی
نام فریدون تنکابنی در ادبیات داستانی ایران پیوندی توأمان غریب و قریب با سیاست دارد و میان نوشتههای پرتعداد او درطول سالهای دههی چهل و پنجاه -که آبستن حوادث سیاسی بیشماری بوده- پیوندی ناگسستنی با نقد اوضاع اجتماعی و سیاسی قشر کارمند و طبقهی متوسط جامعه برقرار است. تنکابنی برای تاختن به سیاستهای ناکارآمدو نامناسب دولت، جهان داستان و زبان طنز را برگزیده بوده؛ طنزی لبریز از خشمی فروخورده. حسن میرعابدینی دربارهی طنز او مینویسد: «طنز او اساساً بر نفی ابتذال و انحطاط اجتماعی استوار است.»
داستان «ماشین مبارزهبابیسوادی» از مجموعهداستان «شبهای تیره» و از محبوبترین آنهاست. تنکابنی در مقام منتقد و البته آموزگار، دست روی ضعف بزرگی گذاشته و تلاش کرده با بهکارگیری بستر و فرمی جدید و نوشتنِ داستانی تمثیلی در آیندهای نزدیک و نه در زمان حال، از زهر آن بکاهد تا حرف و نقدش را کامل و بیلکنت بیان کند. روایت، متأثر از همان خشمی که از ابتذال موجود در جامعه سرچشمه میگرفته، دارای مضمونی آشنا اما با ایدهای درخشان است. گره اصلی مُلک و مملکتْ بیسوادی عدهای از مردم است که اتفاقاً بهسبب افزایش تولد و بالا بودن سطح بهداشت، جمعیتشان رو به فزونی گذاشته. ظاهراً همهی نیروهای موجود در کشور از قهری و جبری گرفته تا هدایتگر و تشویقی، در تلاش بوده و هستند که کسی از نعمت سواد بیبهره نماند، اما روند باسوادی در دنیای آقای نویسنده کند است و عجلهی دولتمردان برای اعلام پایان بیسوادی زیاد. ناگهان جوانی با معجزهی ماشینی که مردم را در اندکزمانی و از سطوح ابتدایی تا دکترا سواددار میکند، از راه میرسد. اما این پایان ماجرای مبارزه با بیسوادی و کمسوادی نیست؛ مخترع ماشین فکری برای خطایِ انسانی اپراتور دستگاه نکرده و ماحصل اشتباه او در کموزیاد کردن ولتاژ برق دستگاه کذایی، جماعتی میشوند که سواد دارند، اما دانش کاربردی نه، و عدهای دیگر فقطوفقط دانش دارند.
روایتی که فریدون تنکابنی آن را ساخته و پرداخته صرفنظر از ایدهی درخشان و بینظیری که دارد، با ضعف شدید در عناصر داستانی روبهروست. حتی با کمی اغراق میتوان گفت که داستان او فاقد این عناصر است؛ نه از شخصیتپردازی خبری هست، نه از حالوهوا و چیدمان صحیح؛ اما روایت طنزی که نوشته، در همین سالها و بهاحتمالزیاد سالهای آینده نیز، زنده و پویاست. نقدی که او به ساختار آموزشیِ بیمار، مدرکگرایی و دیگرمعایب دستگاه آموزشی کشور داشته، نه کهنه شده، نه از آن گفتن و نوشتنْ کماهمیت، اما داستانی که او نوشته، جدای از همهی جذابیتهای انتقادیاش، به عناصر و اصول داستان کوتاه و داستاننویسی مدرن بیاعتناست. مخاطب درطول روایت با گزارش روبهروست؛ گزارشی که البته بهسبب موضوعش و همچنین آیندهنگری درست خود، جذاب است.
لحن طنزآمیز تنکابنی و علم مخاطب به این موضوع که هیچیک از رخدادهای داستان مابهازای واقعی ندارند، کمک شایانی به باورپذیری داستان و دنبال کردن آن توسط خواننده میکند. مخاطب تنکابنی دنبال آن نیست که تکههای داستان او را با واقعیت جامعه تطبیق دهد یا به راست و دروغش توجه کند، آنچه بعد از حدود نیمقرن این نوشته را هنوز خواندنی نگه میدارد، حرفهای در نهان و واقعیت ملموسی است که از ورای جملههای داستان به خواننده رخ مینمایاند: سواددارهای بیسوادی که هر روز در اطرافواکناف اجتماع و در پستها و شغلهای ریزودرشت حضور دارند.
نام فریدون تنکابنی از سیاست جدا نمیشود، همهی داستانهای او و ازجمله همین روایت محصول تفکر و نگاه سیاسی او به مسائل اجتماع است. او برای انتقاد از دستگاه عریضوطویل آموزشی زمان پهلوی اول، فرمی تازه و طرحی نو درمیاندازد. داستانش خالی از صناعتهای ادبی و هنری است، ملالآور و قرن نوزدهمیوار شروع و باعجله و شتابی بیمورد تمام میشود، با همهی اینها، درونمایهی قوی و نگاه عمیق آقای نویسنده به موضوع سبب میشود که «ماشین مبارزهبابیسوادی» محبوب باشد و بارهاوبارها از نسلی به نسل دیگر، بازخوانی شود.