کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

یک مانیفست انتقادی

۲۲ آذر ۱۳۹۹

نویسنده: مریم ذاکری
جمع‌خوانی داستان کوتاه «ماشین مبارزه‌بابی‌سوادی» نوشته‌ی فریدون تنکابنی


فریدون تنکابنی داستان‌‌نویس و طنزپرداز ایرانی است. او از فعالان حزب توده بوده و اندیشه‌‌های چپ‌‌گرا و سوسیالیستی در نوشته‌‌هایش مشهود است. سال‌‌های میانی دهه‌‌ی چهل تا اواخر دهه‌‌ی پنجاه خورشیدی سال‌‌های اوج کار و فعالیت تنکابنی به شمار می‌‌رود؛ سال‌‌هایی که او با رویکردی طنزآمیز از فساد دستگاه حاکم و از معضلات فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی می‌‌گوید. طنز در نوشته‌‌های او شمشیری آخته دربرابر جور و ظلم محسوب می‌‌شود. تنکابنی سال‌‌هایی از عمر خود را به‌‌دلیل انتقادهای مستقیمش از نظام حاکم، در زندان سپری کرد و پس از انقلاب نیز به‌دلیل اندیشه‌‌های توده‌‌ای از بیم جان، راهی آلمان غربی شد و حالا سال‌‌هاست که در شهر کلن اقامت دارد. او درطول سال‌‌های فعالیتش نزدیک به هجده کتاب منتشر کرده که از آن میان مجموعه‌‌های «یادداشت‌‌های شهر شلوغ»، «ستاره‌‌های شب تیره» و «اندوه سترون بودن» شناخته‌‌شده‌‌ترند.
داستان «ماشین مبارزه‌بابی‌‌سوادی» از مجموعه‌‌ی «ستاره‌‌های شب تیره» انتخاب شده که برای نخستین بار در اسفند ۱۳۴۷ و توسط انتشارات شازده‌‌کوچولو عرضه شد. داستان به پیش‌‌بینی قریب به چهل سال آینده می‌‌پردازد؛ یعنی سال ۱۳۸۵؛ سالی که در آن دولت تمام امکانات خود را در مبارزه با بی‌‌سوادی خرج می‌‌کند و ملت کتاب از دست‌شان نمی‌‌افتد. در همین حین‌وبین، مخترع جوانی ماشینی اختراع می‌‌کند که به‌سرعت آدم یا آدم‌‌های بی‌‌سواد را باسواد می‌‌کند. آوازه‌‌ی این ماشین و مخترعش در سراسر جهان می‌‌پیچد و متقاضیان باسوادی با کمپرسی توی دستگاه ‌‌ریخته می‌شوند. با گذشت زمان دراثر خستگی متصدیان کار، حرارت دستگاه به‌درستی تنظیم نمی‌‌شود و سواد متقاضیان یا خوب جا نمی‌‌افتد یا خمیر و فطیر و سوخته از کار درمی‌آید.
داستان از اراده‌‌ی دولت برای مبارزه با بی‌‌سوادی شروع می‌‌شود؛ گویی هرجا صحبت از کارهای دولتی است، زبان طنز جای خود را به استهزا و فکاهی می‌‌دهد. دولتی که نمی‌‌داند ریشه‌‌ی بی‌‌سوادی را چطور بخشکاند، به دنبال مرتب کردن سر و ظاهر جامعه است؛ جامعه‌‌ای که پاسبان‌‌هایش به‌جای باتون قلم به کمر می‌‌بندند و با همان بر سر اخلالگران می‌‌کوبند. درهرحال در کوبیدن بر سر تفاوتی حاصل نمی‌‌شود؛ چه با مدادهای غول‌‌پیکر باشد و چه با باتون‌‌های سنگین. شاید بتوان این بخش‌های نخستین داستان را اشاره‌‌ای به قوانین کشف حجاب رضاخان دانست که بدون فکر برای مترقی شدن از چادر و روبنده‌‌ی زن‌‌ها و کلاه و عرقچین مردان مایه می‌‌گذاشت.
تنکابنی در این داستان پیش‌‌بینی‌‌هایی کرده که شاید خواننده‌‌ی امروزیِ اثر او در سال‌‌های پایانی سده‌‌ی حاضر، درک بهتری نسبت‌به وجوه طنز آن داشته باشد. سیل فارغ‌‌التحصیلان دانشگاهی که مدرک دارند، اما سواد ندارند، بارزترین وجه پیش‌‌گویی‌‌های نویسنده است که امروزه به تحقق پیوسته. ازسویی سطرهای پایانی داستان، روایت پروفسورهای لاغر و چروکیده‌‌ای است که چنان در بحر علم خود فرورفته‌اند که اگر بغل گوش‌شان آدم بکشند هم سرشان را برنمی‌گردانند؛ باسوادهایی که مدرک دارند اما انسانیت ندارند؛ کبک‌‌های سرزیربرف‌کرده‌‌ای که حماقت‌شان در خودشیفتگی حدوحصر ندارد؛ به‌راستی که سوادْ شعور نمی‌‌آورد.
به‌گمان نگارنده بندبه‌بند داستان قابل تفسیر است. «ماشین مبارزه‌بابی‌‌سوادی» را شاید بتوان ازاین‌حیث داستانی نمادین دانست؛ نمادهایی که دچار سانتیمانتالیسم نمی‌‌شوند و زشتی واقعیت‌‌ها را با آب‌وتابی افزون، آن‌‌گونه‌که شایسته‌‌ی طنز است نشان می‌‌دهند. با تمام این محاسن، داستان به‌لحاظ فرم فاقد ساختار است. جمله‌ها کوتاه و گزارش‌‌گونه‌‌اند. جای فضاسازی، شخصیت‌‌پردازی و سایر عناصر داستانی در متن خالی ‌‌است. داستان فاقد شخصیت است. جز آن جوان مخترع که او هم نام‌ونشانی ندارد، همه‌‌ی افراد توده‌‌هایی بی‌‌شکل و بی‌‌هویتند. اگرچه شاید این بی‌‌هویتی را بتوان با توجه به مضمون داستان معقول دانست، اما با چنین تفسیرهایی دیگر «ماشین مبارزه‌بابی‌‌سوادی» را نمی‌‌توان داستانی استخوان‌‌دار و چهارچوب‌مند نامید. نویسنده مرتکب مانیفست انتقادی شده؛ مانیفستی که تنها بر روی ایده می‌‌چرخد؛ هرچند ایده‌‌ای جذاب که در جامعه‌‌ای همچون جامعه‌‌ی ایران قبل و بعد از انقلاب قابل فهم و پذیرش باشد.
فریدون تنکابنی ذهن اندیشه‌‌ورزی دارد. این را به‌شهادت همه‌‌ی نوشته‌‌هایش در سپهر ادبیات فارسی می‌‌توان گفت؛ اما داستان علاوه‌بر اندیشه‌‌ و ایده‌‌ی درخشان و یا دریای واژگان و هنر به کار بردن آن‌ها، نیازمند طرح و چهارچوبی اولیه‌ است تا ساختارمند و درخشان باشد.

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, کارگاه داستان, ماشین مبارزه‌بابی‌سوادی - فریدون تنکابنی دسته‌‌ها: جمع‌خوانی, داستان ایرانی, داستان کوتاه, فريدون تنکابنی, کارگاه داستان‌نویسی, ماشین مبارزه‌بابی‌سوادی

تازه ها

امتناع آخرین معجزه بود

مغازه‌ی معجزه

فراموشی خود در سایه‌ی نگاه دیگری

باری بر دوش

درباره‌ی تغییر شخصیت‌ها در داستان «تعمیرکارِ» پرسیوال اورت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد