کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

وقتی نخلستان از سایه تهی شد

۶ بهمن ۱۳۹۹

نویسنده: زهرا علی‌پور
جمع‌خوانی داستان کوتاه «شهر کوچک ما»، نوشته‌ی احمد محمود


«بامداد یک روز گرم تابستان آمدند و با تبر افتادند به جان نخل‌های بلند‌پایه.» این آغاز داستان «شهر کوچک ما» است؛ شهری که خالقش احمد محمود، در همان ابتدا و با همین جمله‌ها یادآوری می‌‌کند که استاد رئالیسم اجتماعی در جهان ادبیات فارسی است؛ نویسنده‌ای خوش‌قلم و دقیق که نثر اعجاب‌آورش درعین زیبایی و آراستگی، خوش‌فهم و عمیق است. معانی سترگی که از قلم محمود جاری می‌شوند، ترکیب خوشایند تاریخ اجتماعی ماست با ادبیات. او تصویرگر است؛ نقاش زبردستی که با انتخاب درست و به‌جا و استفاده از تعابیر درخشان، جادو می‌کند؛ جادویی از جنس کلمه که تمام حس‌آمیزی‌هایی را که موردنظر و هدف اوست، در جان و روح خواننده می‌نشاند.
«شهر کوچک ما» مانند دیگرآثار محمود در جنوب رخ می‌دهد؛ جنوبی که به‌اعتقاد او سرشار و لبریز از داستان است. داستان در خلاصه‌ترین شکل ممکن، روند و چگونگی نفتی شدن شهر را نشان می‌دهد -شهری که متشکل از طبقه‌ی بورژوا و پرولتاریاست: گروهی حاکم و گروهی محکوم- و از رنج‌ها، آرزوهای فروخورده، خواسته‌های سرکوب‌شده و ظلم آشکاری که هرگز از نگاه نویسنده‌اش دور نشده، روایت می‌کند. داستان از دریچه‌ی چشم یک کودک روایت می‌شود؛ کودکی مثل تمامی کودکان با علایق و سرگرمی‌های خاص خود، که محمود به‌تمامی نیروهای بالقوه‌ی او را درجهت اعتلای داستان به کار می‌گیرد. راوی درابتدا و در اثر جهل ناشی از سن‌وسالش، بریدن درخت‌های نخلستان را فرصتی برای بازی و حتی اسب‌‌تازی می‌داند و به‌مرور نویسنده از زبان او بادقت و از زاویه‌ای کاملاً بی‌طرفانه و بی هیچ‌گونه اغماضی آنچه را که بر سر ساکنین شهر می‌آید، بازگو می‌کند. گاهی هم به‌مدد همین کودکی، صحنه‌هایی که کمی داستان را از ریتم آن دور می‌کنند، به بدفهمی او نسبت می‌دهد. در پایان داستان هم به نوع دیگری نابالغی راوی، تصویر ویرانی کبوترخانه و بی‌خانمانی شخصیت‌های داستان را با عریان‌ترین و تلخ‌ترین شکل ممکن به مخاطب گوشزد می‌کند، بی‌آن‌که نشانه‌ای از اغراق در حرف‌هایش باشد.
«شهر کوچک ما» موضوع‌محور است. شخصیت‌ها و مکان‌ها باآن‌که به‌خوبی و با جزئیات واقعی به ساخته شده‌اند، همگی ابزاری‌ هستند برای پیشرفت داستان و تکمیل زنجیره‌ی حوادث آن: پدر درطول بازه‌ی روایت «انوار» و «اسرار قاسمی» می‌خواند و نسبت به آنچه پیرامونش رخ داده بی‌تفاوت است. خواج‌توفیق مثل دیگر زالوهایی که اسم والد را به دوش می‌کشند، یا خمار تریاک است یا درصدد رفع آن. و مادر داستان مثل مادرِ دیگرآثار احمد محمود -که در آن‌ها نامش مساوی می‌شود با عشقی بی‌آلایش و بی‌پایان و جاری در سراسر داستان- هم هست و هم نیست؛ بااین‌حال مهر مادرانگی و علقه‌ای درونی‌شده دارد که مختص مادران داستان‌های محمود است. می‌شود گفت که شخصیت‌های «شهر کوچک ما» برخلاف دیگرآثار او ‌به‌خصوص «همسایه‌ها» که به دو دسته‌ی خوب و بد تقسیم می‌شدند، در اکثرقریب‌به‌اتفاق زمان‌های تعریف‌شده در حالتی از بی‌تفاوتی و مسخ‌شدگی به سر می‌برند؛ بی‌تفاوتی‌ای که ناشی از فقر اقتصادی و فرهنگی و اجتماعیِ منتشرشده در تک‌تک اعضای شهر کوچک است؛ شهری که قداره‌بندش در بحرانی‌ترین وضعیت ممکن کاردش را غلاف می‌کند و سایرین هم با هیاهویی کمتر او را نظاره می‌کنند و با اولین برخورد نیروی حاکم و نظمیه‌چی، خانه و کاشانه را تسلیم.
«شهر کوچک ما» تصویر کوچکی از جامعه‌ی شهری خوزستان و جنوب درحال گذار از شهری سنتی و با اهالی پیشه‌ور و تُنُک‌مایه به شهری نفتی و صنعتی است؛ شهری که در آستانه‌ی نفتی شدن سایه‌سار نخلستان‌های سخاوتمند خود را به سایه‌ی سنگین و بی‎‌عطوفت دکل‌های نفتی واگذار می‌کند. اِشراف محمود به نوع زندگی مردمان جنوب و تجربه‌ی زیست متنوع او از بودن در خانواده‌ای شلوغ و کم‌برخوردار گرفته تا شغل، فعالیت سیاسی و سال‌های زندان با قریحه‌ی بی‌نظیر او درآمیخته و ترکیب سکرآور جمله‌های این داستان را ساخته؛ داستانی که نه مذهب را دستاویز قرار داده، نه شعارهای سیاسی و نه حتی شخصیت‌های معمولی حیاط دنگال را. آنچه مسلم است آقای نویسنده برای انتقال معنایی که در سر داشته نه به تکرار متوسل ‌شده و نه به اضافه‌گویی؛ هرچه هست بازتاب رنج‌های مردمان نجیبِ جنوب حرمان‌زده است برای زیستن و محمود استاد مسلم زبان و خلق حال‌وهوای خوزستان است با همه‌ی کج‌رفتاری‌هایی که به آن شده؛ استاد به تصویر کشیدن فضا و هوای گس نخلستان‌های تاراج‌شده، کبوترهایی که در پایان هر داستان بی‌آشیانند و دردی که خواننده را از درون تهی می‌کند.

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, شهر کوچک ما - احمد محمود, کارگاه داستان دسته‌‌ها: احمد محمود, جمع‌خوانی, داستان ایرانی, داستان کوتاه, شهر کوچک ما, کارگاه داستان‌نویسی

تازه ها

راه بلند آزادی

از مسجد شیخ‌لطف‌الله تا پارک خیابان لورنسان

مقایسه‌ی تطبیقی دو داستان کوتاه «برادران جمال‌زاده» و «بورخس و من»

جمال‌زاده‌ای که اخوت ازنو آفرید

کارکرد استعاره در داستان «پیراهن سه‌شنبه»‌

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد