کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

قرعه به نام سلیمان افتاده بود

۱۹ بهمن ۱۳۹۹

نویسنده: نگار قلندر
جمع‌خوانی داستان کوتاه «هجرت‌ سلیمان»، نوشته‌ی محمود دولت‌آبادی


«هجرت سلیمان» تصویر جامعه‌ای روستایی ا‌‌ست؛ روستایی که در آن نه خبری از مهر و صمیمیت مرسوم هست و نه از روابط خویشاوندی پایدار. دولت‌آبادی در «هجرت سلیمان» از جامعه‌ی روستایی تقدس‌زدایی می‌کند و قشری را به تصویر می‌کشد که نه‌تنها دست کمک به‌سمت افتاده دراز نمی‌کنند، که دستی هم بر سرش می‌گذارند تا بیشتر فرورود؛ جامعه‌ای طبقاتی که در آن ابتدایی‌ترین سلسله‌مراتب قدرت در جریان است، و مردمی که همه تمایل به قدرت دارند و برای آن‌که بالاتر بایستند، روی سر هم پا می‌گذارند. باورهای مذهبی مردم روستا هم آن‌قدر پررنگ است که معیار تشخیص‌‌شان دست گذاشتن روی قرآن و قسم خوردن است و باورهای سنتی‌‌شان آن‌قدر ریشه‌دوانده که قدرت دارد زندگی سلیمان و زنی را که لکه‌ی ننگش شده خراب ‌کند.
داستان با بازگشت معصومه شروع می‌شود و با رفتن سلیمان تمام و در این میانه، زندگی‌‌ آن‌ها برای ما روایت می‌شود؛ زندگی روستایی دشواری که درنهایت باید آن را گذاشت و گذشت، اما نه بی‌هیچ هزینه‌ای؛ به‌قیمت ویرانی زندگی و به خاک سیاه نشستن زنی که سلیمان گمان می‌کند آبرویش را برده و دلیل تمام بدبیاری‌هایش شده؛ زنی که در پایان داستان، وقتی دارد به رفتن شوهر و بچه‌هایش نگاه می‌کند، روی قبرها می‌نشیند؛ انگار که زندگی‌اش تمام شده باشد.
ساختار اپیزودیک داستان خواننده را از صحنه‌ای به صحنه‌ی دیگر می‌برد و در هر صحنه گوشه‌ای از روستا، آدم‌ها و روابط‌شان ساخته می‌شود. این صحنه‌های تکه‌تکه تصویری کلی از جامعه‌ای می‌سازند که برخلاف کوچک بودنش و شناخت آدم‌هایش ازهم و نزدیکی‌شان، در آن نه خبری از وحدت هست و نه از همدلی. با کنار هم قرار گرفتن این تکه‌ها بیشتر تصویر رابطه‌ی ظلم و ظالم و مظلوم ساخته می‌شود؛ تصویر مردمی که گاه مظلومند و گاه ظالم و همیشه دنبال دیواری کوتاه‌تر از خودشانند تا ظلمی را که به‌شان شده به دیگری منتقل کنند؛ شخصیت‌هایی که هویت‌شان در جامعه‌ای که در آن زیست می‌کنند تعریف می‌شود و توده‌ای را شکل می‌دهند که فقط در آینه‌ی جامعه‌شان می‌توانند خودشان را ببینند؛ مردمی که به‌گفته‌ی سلیمان مثل مردم کوفه‌اند و امیدی به حمایت‌شان نیست.
آدم‌های داستان با کلام و رفتار‌شان ساخته می‌شوند؛ کلامی پر از توهین، تحقیر و تمسخر که از خانه‌ی سلیمان و در دیالوگ بین او و معصومه شروع می‌شود و به روستا می‌رود و دوباره به خانه برمی‌گردد. و رفتارهای زورگویانه و برتری‌طلبانه که با دستورها و حکم‌های شوهر به زنش و اطاعت او شروع می‌شود و در صحنه‌ی خشونت‌آمیزی که پژمان، ارباب تازه، دزدها را شلاق می‌زند به اوج می‌رسد؛ تصویری کامل از بازتولید مدام ظلم و تعرض.
«هجرت سلیمان» ماجرای دو وجه از زندگی سلیمان است: زندگی خصوصی‌اش با معصومه و زیست جمعی‌اش در روستا. دو وجه این زندگی آن‌قدر درهم‌تنیده‌اند که نمی‌شود ازهم جدای‌شان کرد. سلیمان که در بازگشت معصومه حس می‌کند «طوق قرمساقی» بر گردنش و «مهر دیوثی» به پیشانی‌اش خورده، هر روز در مردابی که جامعه‌ی کوچک اطرافش برایش ساخته، بیشتر فرومی‌رود؛ اعتیاد، فحاشی، کتک‌کاری و درنهایت، تهمت دزدی که راهی برایش باقی نمی‌گذارند. او که جامعه تصمیم به حذفش گرفته، راهی جز رفتن ندارد؛ اما خودش هم حلقه‌ای از زنجیره‌ی بی‌رحم همین جامعه است و با طرد و ترک معصومه، ظلمی را که به خودش شده به دیگری ضعیف‌تر از خودش منتقل می‌کند.
زیست جمعی در روستایی با قوانین و اخلاقیات بسته و تعریف‌شده، زندگی خصوصی سلیمان را ویران می‌کند تا نشان دهد در جامعه‌ای که آدم‌ها رابطه‌ای مکانیکی باهم دارند، کوچک‌ترین اتفاقی می‌تواند آغاز رسوایی باشد. سنگی در برکه‌ی کوچک مردم افتاده و رفتار زنی همسو با افکار و انتظارشان پیش نرفته و این نتیجه‌ای جز حذف ندارد. زندگی سلیمان و معصومه تمام می‌شود: سلیمان داغ ننگش را می‌گذارد و می‌رود، چون توانی برای تغییر ندارد و معصومه می‌ماند با مردمی که با رفتارشان او را زنده‌به‌گور خواهند کرد تا بار بعد قرعه به نام کدام‌شان بیفتد.

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, کارگاه داستان, هجرت سلیمان - محمود دولت‌آبادی دسته‌‌ها: جمع‌خوانی, داستان ایرانی, داستان کوتاه, کارگاه داستان‌نویسی, محمود دولت‌آبادی, هجرت سلیمان

تازه ها

گمان می‌بری رسول درمیان برگ‌های دفتر زندگی گم شده

والس پی‌رنگ با سمفونی تردید

خمسه‌خمسه‌های نامرئی

آوای فاخته

فاخته‌ای زیر سقف خاکستری

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد