کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

چه تلخ شروع شد این بهمن

۳ بهمن ۱۳۹۵

-علی صارمی درگذشت-
یک تماس کوتاه، یک خبر … «دکتر علی صارمی درگذشت.» خبر تلخ‌تر از این هم می‌شود؟ صبح شنبه دلگیرتر از این هم داریم؟ از لحظه‌ای که خبر را شنیده‌‎ام، چشم‌هایم شده چشمه‌ اشک. در ماتی و محوی پشت پلک‌هایم صحنه‌هایی رژه می‌روند که شخصیت محوری‌شان علی صارمی است؛ توی کلاس‌های دانشکده، توی دفتر کارش، این‌طرف و آن‌طرف در سخنرانی‌ها و جلسه‌ها. در تمام‌شان، دکتر صارمی لبخند می‌زند، اصلا یک آرامش عجیبی دارد، همیشه داشت؛ از آن آرامش‌هایی که در فضا پخش می‌شوند، از آن آرامش‌هایی که در دل‌ها تکثیر می‌شوند. دلم می‌خواهد دستم را دراز کنم و دستش را به گرمی بفشارم.
معمارها ستاره نیستند. حالا حتما خیلی‌ها صارمی را نمی‌شناسند و نمی‌دانند ایشان یکی از معمارهای مهم و تاثیرگذار زمانه‌ ما بوده‌اند – هم در حرفه، هم در نظریه، هم در آموزش- از آن آدم‌های چندظرفیتی‌ای که معلوم نیست حالا باید چقدر زمان بگذرد و ابر و باد و مه و خورشید و فلک هم دست به دست یکدیگر بدهند، تا باز یکی‌شان در سپهر معماری ایران ظهور کند. من و هم‌نسل‌هایم چه آدم‌های خوش‌اقبالی بودیم که توانستیم سر کلاس درس امثال دکتر صارمی بنشینیم. چیزی حدود ۱۵ سال پیش، یکی از کلاس‌هایی که با ایشان داشتیم، طراحی معماری بود. برای ما، جوان‌های پرشر و شور عصر اصلاحات، حتی هم‌نفسی علی صارمی هم غنیمتی بود، چه برسد به اینکه بنشینیم کنارش، و او روی طرح‌هایمان خط بکشد و نظر بدهد. تا مدت‌ها برای اینکه آن ترم در کلاسش بالاترین نمره را گرفته بودم، به خودم می‌بالیدم. (و حالا که اینجا نوشتمش، فهمیدم هنوز هم می‌بالم!) درستش این است که یادی هم بکنم از نیلوفر محوی، که آن سال‌ها دستیار صارمی بود و چند سال پیش – در جوانی- پر کشید و رفت، اما یادش هنوز و تا همیشه هم گرامی است. یک روز در همان کلاس، مرحوم صارمی گفت: «بچه‌ها اینجا نمونین. برین دنیا رو ببینین، به علم روز مجهز شین، بعد برگردین و به این کشور خدمت کنین.» وای، که حرف‌های آن روزش چه تاثیری روی کاوه‌ بلندپرواز آن روزها گذاشت. چند سالی بعد، روزی خدمتش گفتم: «دکتر، کاری کردین که ما بشیم ز گهواره تا گور دانش بجوی!» لبخندی از سر رضایت روی لب‌هایش نشست، زد روی شانه‌ام و گفت: «چی بهتر از این؟» واعظ غیرمتعظ نبود؛ این کاری بود که خودش هم کرده بود؛ رفته بود و از محضر بزرگان معماری زمانه -کسانی مثل لویی کان- بهره برده بود، اما ماندگار فرنگ نشده و برگشته بود تا پیام را به ما برساند و چوب دوی امدادی را بسپرد به دست‌مان.
دکترجانِ همیشه‌خندان، با رفتنت جایی در معماری این سرزمین و جای بزرگ‌تری در دل ما -شاگردانت- خالی شد که هرگز پر نخواهد شد. من بی‌قرارم، اما تو آرامشت ابدی …

دریافت صفحه پی‌دی‌اف روزنامه از اینجا.

گروه‌ها: اخبار دسته‌‌ها: بزرگان معماری, علی صارمی

تازه ها

امتناع آخرین معجزه بود

مغازه‌ی معجزه

فراموشی خود در سایه‌ی نگاه دیگری

باری بر دوش

درباره‌ی تغییر شخصیت‌ها در داستان «تعمیرکارِ» پرسیوال اورت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد