کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

مدایح بی‌صله ۱۱ / آچاربه‌دست‌های نازنین

۱ اسفند ۱۳۹۱

وقتی خوب کلاهم را قاضی می‌کنم، می‌بینم کمتر صنفی هست که مثل شما به جامعه خدمت کرده باشد. کِی بود دو سه سال پیش، که شهرداری یا پلیس یا هردوشان یا نمی‌دانم کی، داشتن معاینه فنی را برای ماشین‌ها اجباری کرده بود و کسی اگر معاینه فنی نداشت، پلیس می‌گرفت می‌خواباندش؟ توی آن هاگیر و واگیر اگر لطف و فداکاری شما شامل حال خلق‌الله نمی‌شد، ملت کلی پول باید می‌دادند برای تعمیرات اساسی ایرادهای اساسی ماشین‌های غیراساسی‌شان. آن‌موقع شما آچاربه‌دست‌های نازنین بودید که مثل فرشته نجات بر همشهریان من نازل شدید و به‌کمک افزودنی‌های مجاز میزان تولیدات غیرمجاز آلاینده‌های ماشین‌هاشان را دست‌کم برای دو سه روز به حد مجاز رساندید. می‌دانید همین کارتان چقدر حسن داشت؟ چقدر بزرگواری بود؟ اول از همه این‌که از پول کلانی که می‌توانستید بابت تعمیرات اساسی از حساب بانکی شهروندان روانه جیب‌هاتان کنید، گذشتید. راستی‌راستی کیمیایید شما، توی این زمانه کی حاضر می‌شود این‌طور به‌خاطر انسانیت از پول بگذرد؟ فایده دوم آن کارتان این بود که هر ماشینی حداقل دو سه روز کمتر هوا را آلوده می‌کرد. همان‌موقع‌ها رییس سابق پلیس راهور کشور تعداد خودروهای تهران را پنج‌میلیون و سیصدهزار دستگاه اعلام کرده بود. فکر کنید حتی اگر درصدی از این‌همه خودرو دو سه روز کمتر هوا را آلوده کرده باشند، شما مکانیک‌های وظیفه‌شناس چه خدمتی به سلامت شهروندان و حفاظت محیط زیست کرده‌اید. فایده سوم کارتان هم این بود که به مصداق همان ترانه معروفِ «نه چک زدیم، نه چونه، عروس اومد تو خونه» ملتْ بی‌دردسر و بی‌دغدغه معاینه فنی‌شان را گرفتند و حتماً هم کلی دعا برای اموات‌تان خواندند. نمی‌‌دانم چطور کسی ممکن است آن حرکت جهادی شما را در آن سال سخت دیده باشد و بعد باز به خودش اجازه بدهد پشت سرتان حرف بزند. یکی نیست به این جماعت بگوید مگر شما وقتی می‌روید پیش دندان‌پزشک و طرف موقع پر کردن دندان پنج بالا می‌زند دندان شش یا چهار بالا را هم روکش‌لازم می‌کند، صداتان درمی‌آید؟ مگر وقتی می‌روید ساندویچی و طرف چیزی می‌دهد دست‌تان که توش خبری از گوجه و خیارشور نیست و چندتا پر کالباس را سسی کرده چپانده لای نان، صداتان درمی‌آید؟ مگر وقتی… «بگم؟ بازم بگم؟» یکی نیست به این جماعت بگوید زورتان فقط به این مکانیک‌های مظلوم می‌رسد؟ خجالت نمی‌کشید از این‌همه یکه‌زیاد گفتن و مهمل بافتن پشت سر این قشر زحمت‌کش و صادق؟ آخر در این سرزمین گل و بلبل ما کدام مکانیکی می‌آید فلان وسیله سالم فابریک را از توی موتور ماشین کسی بردارد و جایش دست‌دوم بگذارد؟ آن‌هایی که می‌گویند این دزدی است، درست می‌گویند، اما آخر راستی‌راستی کدام مکانیکی توی این مملکت می‌آید از این کارها بکند؟ تازه گیریم هم کسی وقتی دیده باشد یا مطمئن شده باشد یک مکانیکی این کار را کرده. چرا باید بردارد بدترین تفسیر ممکن را بگذارد روی کار طرف؟ این‌همه بی‌اعتمادی چرا؟ هرچه باشد آن باباست که مکانیک است، صلاح ماشین را او بهتر از دیگران می‌داند؛ حتی شما دوست عزیز. مگر ملاکْ نو بودن است؟ تردید ندارم اگر یک روزی شهروندان ما این عینک بدبینی را از روی چشم‌هاشان بردارند، یکی از اولین قشرهایی که ازش عذر خواهند خواست، شما مکانیک‌های نازنین و فداکار هستید. تا آن روز، لطفاً خودتان را بی‌خود ناراحت نکنید و همین فرمان پیش بروید.

گروه‌ها: مدایح بی صله

تازه ها

امتناع آخرین معجزه بود

مغازه‌ی معجزه

فراموشی خود در سایه‌ی نگاه دیگری

باری بر دوش

درباره‌ی تغییر شخصیت‌ها در داستان «تعمیرکارِ» پرسیوال اورت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد