کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

تأملات 5 | در این حوالی خبری از پلوتارک نیست

1 دسامبر 2015

علم رده‌بندی و طبقه‌بندی علم مهمی است. در اهمیت این علم اولین چیزی که به ذهن می‌رسد، ایجاد سهولت در دسترسی و شناخت پدیده‌هاست؛ مساله‌ای که در جای خود و از نظر اپیستمولوژیک (شناخت‌شناسانه) بسیارمهم است. این علم اما ویژگی دیگری هم دارد که به سوال‌هایی از این‌دست پاسخ می‌دهد: اصولا کدام پدیده‌ها این قابلیت و ارزش را دارند که رده و طبقه‌ای به نام‌شان شکل بگیرد یا به عبارت دیگر بتوانند رده و طبقه‌ای را به نام خود ثبت کنند؟ و آیا اصلا این رده‌بندی‌ها و طبقه‌بندی‌ها موجودیتی بالذات و فرامکانی-فرازمانی دارند یا موجودیت‌شان به شرایط فرهنگی و سیاسی و اجتماعی و اقتصادی جوامع وابسته است؟ پاسخی که علم رده‌بندی و طبقه‌بندی به این سوال‌ها و سوال‌های دیگری از این‌دست می‌دهد، به ماهیت هرمنوتیک (تاویل‌شناسانه) این علم برمی‌گردد؛ آن‌جا که در عمل نشان می‌دهد ایجاد طبقه‌ها و رده‌ها در دیسیپلین‌ها و دانش‌های مختلف در مکان‌ها و زمان‌های گوناگون از معیارهای متفاوتی تبعیت می‌کند که متاثر از تفسیر و تاویلی است که مردمان آن مکان و زمان مشخص در قبال پدیده‌ها دارند.
در بسیاری از کتاب‌فروشی‌های اروپایی (که از نزدیک دیده‌ام) و امریکایی (که از نزدیک ندیده‌ام، اما به مصداق نخورده‌یم نون گندم دیده‌یم دست مردم، از خلال گزارش‌های علمی و غیرعلمی و آثار هنری‌ای مثل فیلم و رمان بررسی‌شان کرده‌ام) رده‌ و طبقه‌ای هست به نام «زندگی‌نامه و خودزندگی‌نامه». (از این‌جا به بعد من فقط می‌گویم «زندگی‌نامه»، اما شما بخوانید «زندگی‌نامه و خودزندگی‌نامه».) در این قفسه‌های آکنده از کتاب، آدم می‌تواند انواع و اقسام کتاب‌هایی را ببیند که با نگرش‌ها و شیوه‌ها و رویکردهای مختلف -از انتلکتوئلی گرفته تا پاپ، از مستندنگارانه گرفته تا تحلیلی و تفسیری، و از به‌روز گرفته تا معاصر و تاریخی- زندگی‌نامه‌هایی را ببیند که گوشه‌های آشکار و نهان زندگی افراد تاثیرگذار را (فارغ از ارزش‌گذاری‌های سنتی خوب/بد، خودی/غیرخودی، فرشته/شیطان و غیره و غیره) پیش چشمان خواننده‌های‌شان به تصویر می‌کشند و کامیابی‌ها و ناکامی‌های آن‌ها و -مستقیم و غیرمستقیم- دلایل و ریشه‌های این کامیابی‌ها و ناکامی‌ها را برای خواننده‌های‌شان روایت می‌کنند. این گونه‌ی ادبی از محبوب‌ترینِ گونه‌هاست و مخاطبان زیادی دارد که بیشتر اوقات حتا در بند این نیستند که با کسی که می‌خواهند زندگی‌نامه‌‌اش را بخوانند، قرابت حرفه‌ای، صنفی، علمی یا هر نوع قرابت دیگری داشته باشند: مخاطب زندگی‌نامه‌های نه‌چندان کم‌شمار آدولف هیتلر فقط سیاست‌مدارها نیستند (که البته تردید ندارم اگر سیاست‌مداران زیادی در زمانه‌ی ما زندگی‌نامه‌ی هیتلر را خوانده بودند، ما امروز در جهان زیباتر و کم‌خشونت‌تری زندگی می‌کردیم)، مخاطب زندگی‌نامه‌ی الویس پریسلی تنها خواننده‌ها و سوپراستارها نیستند، و مخاطب زندگی‌نامه‌های استیو جابز صرفا مدیران و کارآفرینان نیستند. هرکسی می‌تواند زندگی‌نامه‌های هیتلر و پریسلی و جابز را بخواند و بسته به شعور درک‌ودریافت و البته نیازش از آن حظ و بهره‌ای داشته باشد. اگر بخواهم از تجربه‌ی شخصی‌ام شاهدی بیاورم، باید اعتراف کنم من همان‌قدر که از بسیاری نویسنده‌ها و داستان‌نویس‌ها درس داستان گرفته‌ام -از بالزاک و دیکنز گرفته تا کامو و ناباکف- از زندگی‌نامه‌ها و یادداشت‌ها و روایت‌های گوناگون معطوف به زیست آن‌ها نیز خیلی چیزها آموخته‌ام؛ این که جهان داستانی‌شان چه‌جوری‌ها شکل گرفته و بالیده، این که آثارشان را به لحاظ ذهنی چگونه خلق می‌کرده‌اند و به لحاظ عینی چگونه می‌نوشته‌اند (منابع خلاقیت‌شان، شیوه‌شان در ساختن و پرداختن داستان، روش‌شان در آوردن کلمه‌ها روی کاغذ و پیش بردن داستان و بازنویسی و حتا ساعت‌های کارشان)، و این که تلاطم‌های بیرونی و درونی زندگی‌شان (از جنگ و انقلاب گرفته تا عشق و جدایی) چگونه روی خلاقیت‌شان تاثیر گذاشته… اصلا من کی هستم که بخواهم از اهمیت زندگی‌نامه‌نویسی حرف بزنم، وقتی از دیرباز تا به امروز به شکل‌های مختلف این‌همه درباره‌اش حرف زده شده و سابقه‌اش -دست‌کم در عهد جدید- می‌رسد به قرن اول میلادی و پلوتارک، و خودمان هم در گنجینه‌ی آثار کلاسیک‌مان از قرن هفتم هجری و لباب‌الالباب محمد عوفی به این سمت، تذکره و زندگی‌نامه کم نداشته‌ایم. امروز اما در کتاب‌فروشی‌های ما جایی برای زندگی‌نامه نیست و این‌جاست که هرمنوتیک علم طبقه‌بندی به کار می‌افتد. بله، توی هر کتاب‌فروشی‌ای می‌شود چندتایی زندگی‌نامه پیدا کرد، اما برخلاف کتاب‌های داستان و دیوان‌ها و دفترهای شعر و کتاب‌های تاریخ و علوم‌انسانی و غیره که برای خودشان جایگاه ویژه و مشخصی دارند و لیبل و اتیکت، جای زندگی‌نامه‌ها دورافتاده‌ترین کنج‌های کتاب‌فروشی‌هاست (اگر از آن چندتایی که خوش‌اقبال بوده‌اند و لای کتاب‌های تاریخ و علوم سیاسی بُر خورده‌اند یا طبقه‌های پایینی و دور از دسترس قفسه‌های شعر و داستان را فتح کرده‌اند، بگذریم). و این چه معنایی می‌تواند داشته باشد جز این که ما -مای ایرانی معاصر- اهمیتی به نوشته شدن و خوانده شدن زندگی‌نامه‌ها نمی‌دهیم؟ و چه معنایی می‌تواند داشته باشد جز این که بهره‌مندی از تجربه‌های زیسته‌ی یکدیگر -چه در مقام دهنده و چه در جایگاه گیرنده- برای‌مان محلی از اعراب ندارد و -بدتر- هرکدام دوست داریم از نو چرخ را اختراع کنیم؟

گروه‌ها: تأملات | کرگدن دسته‌‌ها: خودزندگی‌نامه, زندگی‌نامه, کاوه فولادی‌نسب

تازه ها

برای اولین و هزارمین‌‌ بار

زنی که پرواز را دوست داشت

تعلیق در خلأ؛ چرا داستان «گم شدن یک آدم متوسط» ناتمام می‌ماند؟

ساختار سیال یا مغشوش؟ تحلیل و نقد ساختاری روان‌شناختی داستان «شام شب عید»

«شام شب عید» با دسر کابوس و خیال هم مزه نداشت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد