شمارهی بیستوچهارم ستون هفتگی «متن در حاشیه»، منتشرشده در تاریخ ۳۰ خرداد ۱۳۹۷ در روزنامهی اعتماد
به گواهی تاریخ، یکی از پدیدههایی که میتواند منجر به همدلی و همبستگی ملی میان افراد یک کشور شود، جنگ است؛ صفآرایی در مقابل دشمنی مشترک که قصد خاک یک سرزمین یا جان و مال ساکنانش را کرده… این درست، اما در دوران مدرن، خلاقیت و دانش بشری توانسته -با عبور از قهرمانپردازیهای خانمانسوز جنگافروزان- راهحلهای جذابتر و کمخطرتری برای تحقق همدلی و همبستگی ملی ابداع کند؛ از شفافیت سیاسی و مدیریتی و ایجاد سازوکارهای مشارکتی دموکراتیک در تصمیمگیریهای کلان گرفته تا شادیهای عمومی که شور و نشاط را به زندگی و روحیهی شهروندان تزریق میکند؛ نمونهاش، هزارها کارناوالی که به نامها و بهانههای مختلف اینطرف و آنطرف دنیا برگزار و حتا تبدیل به جاذبههای توریستی و پولساز میشوند. واقعا جای ترس و نگرانی نیست. همین جمعهشب گذشته در گوشهوکنار کشور مردم تا پاسی گذشته از نیمهشب شادی و پایکوبی کردند و نهتنها ستونی نلرزید و دیواری ترک برنداشت، که خون نشاط وارد رگهای جامعه شد. لبخند. شور. هیجان. شادی. اینها چیزهایی هستند که جامعهی ما عمیقا بهشان نیاز دارد. بله بله، شفافیت سیاسی و سلامت اقتصادی و توجهات زیستمحیطی و غیره و غیره هم هست، اما هیچکدام اینها منافاتی با آنها ندارد. جای شادی در زندگی اجتماعی ما -بهویژه نوجوانان و جوانانمان- خالی است. چه ایرادی دارد با رعایت همهی دلسوزیها و مراقبتها و نظارتها باشگاههای جوانان داشته باشیم؟ با حذف مکانهایی برای تخلیهی شور و هیجان جوانی، شور و هیجان جوانی حذف نخواهد شد؛ صرفا، این ماییم که امکان مراقبت و نظارت بر رفتار فرزندانمان را از دست میدهیم. آنها هم، یا به خلوتهای ناشناخته پناه میبرند، یا در اولین فرصت چمدانهایشان را میبندند و میروند تایلند و ترکیه و اینطرف و آنطرف، و -در غیاب هر گونه آموزش و دلسوزی و نظارت و مراقبت- خدا میداند ممکن است به چه رفتارهای پرخطری دست بزنند یا در آستانهی چه تهدیدهایی قرار بگیرند. این رفتار ما، من را یاد مادرها و پدرهایی میاندازد که به فرزندانشان میگویند «هر غلطی میخوای بکنی، برو بکن. فقط تو این خونه نباشه.» غافل از این که «خانه» بی آدمهایش چیزی نیست جز مشتی آهن و گچ و خاک. این را مقایسه کنید با مسئولیتپذیری و دلسوزی مادرها و پدرهایی که به جوانهایشان میگویند «هر کاری خواستی بکنی، بیا تو همین خونه بکن.» اینها زودتر پیر میشوند؛ شک ندارم. احتمالا خیلی چیزها خواهند دید که تار تار موهایشان را سفید خواهد کرد، در عین حال چون همهچیز -یا دستکم بیشتر چیزها- زیر نظرشان است، میتوانند جلو پیشرویهای خطرناک را بگیرند. این هم هست که آزادی، فرزندانشان را در محذوراتی اخلاقی-عاطفی قرار میدهد که مانع عبور از خیلی خطقرمزها میشوند؛ مگر نه این که الانسان حریص علی ما منع منه؟ کسی که محدودیتها و ممنوعیتهای کمتری داشته باشد، عطش کمتری هم برای آن کارهای دگر خواهد داشت. آزادی ترس ندارد. شادی هم.
دریافت فایل پی.دی.اف این یادداشت از اینجا