نگاهی به رمان «بند محکومین» اثر کیهان خانجانی، منتشرشده در تاریخ ۲۷ مرداد ۱۳۹۷ در هفتهنامهی کرگدن
نویسنده: شیما شرافتی
«برایش از بالا اسباب رسید. هیچکی درستوحسابی نمیداند بالا کجاست، به نصفِ مملکت میگویند بالا ۱.»
رمان بند محکومین ۲۴ ساعت از زندانِ لاکان رشت را روایت میکند که طی آن دختری را ناغافل روانهی بند محکومین مردان کردهاند. از اولین مشخصههای جذاب این رمان، زبان بومی روایت و طنازیهای نویسنده در به کار بردن یک گویش محلی پر از اصطلاحات عامیانهی قشرِ خاصی از مردم آن اقلیم است. در کنار این غرابت زبانی، مسئلهای که گیرایی اثر را دوچندان میکند نامتعارف بودن مکانی است که روایت در آن رخ میدهد: زندان. آن هم بندی موسوم به بند محکومین که خلافسنگینترینها را در خود جای داده است. چه موقعیت ویژهایست زندان برای شناختن و همراه شدن با شخصیتهایی از رنگهای مختلف که در یک سلول کوچک به تورِ هم خوردهاند. از میان این شخصیتها، غیرعادیترینشان به عنوان راوی اولشخص داستان انتخاب شده؛ زاپاتا، یک همیشه خمارِ متوهم. و البته که برای چنین داستانی چه گزینش هوشمندانهای است راویای که به عقل سلیم و بیان منسجم او شبهه وارد باشد. خصوصاً از این جهت که بعضی خط قرمزها حداقل در برخی نظامها و چارچوبها شوخیبردار نیستند که یک نفر برود از دل آن روایتِ دقیق و درستی را در اختیار مخاطبانی قرار دهد که این سوی میلهها نشستهاند.
در واقع کیهان خانجانی در پرداختِ خردهروایتهای این ۱۴ زندانی، شکلی از روایت را پیاده کرده که تداعیکنندهی حکایتهای شفاهی و داستانهایی است که سینهبهسینه نقل میشوند؛ چراکه داستان از حکایتِ یکی از این کاراکترها شروع میشود و به واسطهی مواجههی آن کاراکتر در راهرو زندان با کاراکتری دیگر، موضوع نقالیهای راوی معطوف به فرد دوم میشود. از این جهت چندان غریب نیست اگر این داستان ادبیات فولکلوریک را به ذهن متبادر میکند. چه اینکه تمامی مصادیق آن را، ولو در شکل و سیمایی جدید در خود جای داده است؛ از حیث مکانی با اقلیم محلی منحصربهفرد، از نظر زبانی با گویش قشری خاص از آن اقلیم و از جهت اجتماعی با گروهی خلافکار مواجه است که در زندان دور هم جمع شدهاند. از ویژگیهای شاخص ادبیات فولکلور این است که با پرداختن به فرد یا افراد مشخصی از یک جامعه، مسئلهای انسانی و احتمالاً جهانشمول را که محدود به آن قشر یا آن اجتماع نمیشود مورد بحث قرار میدهد. از همین روست که ادبیات فولکلور برای اغیار هم شاید به اندازهی افراد بومی همان زادبوم خاص از جذابیت برخوردار است.
در «بند محکومین» نویسنده برای پرداختن موضوعی انسانی (از منظر هستیشناسانه) به زبان و مکانی نامتداول اکتفا نکرده است. بلکه «فرستادن دختری به بندی از زندان مردان» را بهانهی روایت خود قرار داده، تا از قِبل آن آشوبی را در شخصیتهای خود فرابخواند. با قرار گرفتن در این آشوب انگار شخصیتها برای کشف حکایت دختر، در ابتدای امر بیاختیار داستانِ زندگی خود را از نظر میگذرانند؛ داستانهایی که در تمامیشان، اول و آخر ردپای یک زن دیده میشود، این زن میتواند دختر فامیل باشد برای زاپاتا (راوی داستان)، یا مادر آخان، یا پرستار کرد برای سیاسیاسیا، یا خواهر رفیقمهندس، یا گلخمار برای افغان، یا آقاجان پهلوان که جانشنین مادرجانش شده، یا دختر همسایهی آزمان، یا زنِ غریب روباه، یا دو دخترِ عمو وزیر یا حتی مردی که برای بدلج حکم زن را داشته. بنابراین نویسنده زن را به عنوان موضوع مشترکی که شاید برای تکتک این زندانیان مطرح است وارد کرده تا به جای داستانِ آن دختر تازهوارد، داستانهای متعدد و متفاوت مردان این بند را به تصویر بکشد و هرچه بیشتر بر فردیت و وجوه انسانی و هویتبخش این شخصیتها متمرکز بماند.
۱ «بند محکومین»، کیهان خانجانی، نشر چشمه، چاپ اول، ۱۳۹۶.