شمارهی چهلونهم ستون هفتگی «متن در حاشیه»، منتشرشده در تاریخ ۲۰ دی ۱۳۹۷ در روزنامهی اعتماد
چند ماه پیش در برلین، برای بررسی مشکلی که در دستگاه گوارشیام داشتم، به پیشنهاد پزشک عمومیام رفتم اندوسونوگرافی کردم. فرایند کار اینطوری بود که بعد از نامهی پزشکم، از شرکت بیمهام هم معرفینامهای گرفتم و بردم بیمارستانی که تجهیزات مناسب داشت و پزشکم پیشنهاد کرده بود. برای دو هفتهی بعد بهم وقت دادند. در روز مقرر علاوه بر مشاهده، نمونهبرداری هم کردند و یک هفتهی بعد جوابش را دادند که «تومور مشاهدهشده در مری شما بدخیم نیست.» معرفینامهای هم برای یک جراح متخصص دادند که او هم نتیجه را ببیند و نظر پاتولوژی آنها را تأیید یا رد کند. خانم جراح هم نتیجه را دید و گفت که تومورم بدخیم نیست؛ حتا ممکن است مادرزادی باشد و جزیی از بدنم. و ادامه داد «اما چون اولین باره که میبینیمش، لازمه زیر نظر داشته باشیمش. خوبه تا دوسال، هر سهماه یه بار اندوسونوگرافیتون رو تکرار کنین تا ما بتونیم تغییرات احتمالی تومور رو بررسی کنیم. اگه در تمام این مدت تغییری نکرد، میتونیم کاملاً مطمئن باشیم که نه خطری داره و نه جراحی میخواد.» گفتم «من میخوام مدتی برم تهران. نوبت دوم رو همون تهران انجام بدم یا صبر کنم تا برگردم اینجا؟» گفت «همونجا انجام بده. اگه هم خواستی بیا اینجا. فرقی نمیکنه. بحرانی وجود نداره که بگم وقت تنگه و حتماً باید همونجا انجامش بدی. اما اگه هم تنبلی نکنی و پیاش رو بگیری، که چه بهتر.» در تمام این فرایند، از روزی که رفتم پیش پزشک عمومی تا روزی که پزشک جراح نتیجهی عکسبرداریها و نمونهبرداریها را دید، من -یورو که هیچ- حتا یک سنت هم خرج نکردم. آنجا من و مریم بیمهای دولتی داریم که با پرداخت ماهیانهی اندکی از سوی ما، همهی هزینههای درمانیمان را تحت پوشش قرار میدهد. شهروند هم نیستیم، صرفاً کاری نیمهوقت در دانشگاه داریم و طبق قانون مجازیم ار بیمهی دولتی استفاده کنیم؛ و البته بیمهی خصوصیای هم که تا یکی دو سال پیش داشتیم، هزینههای ماهیانهاش تفاوت معناداری با بیمهی دولتیمان نداشت و غیرقابلپرداخت نبود. القصه… به تهران که آمدم، به حرف پزشک جراحم گوش دادم و رفتم پیاش را بگیرم. بعد از بررسی و رفتن به دو سه آزمایشگاه خوب در تهران، کاشف به عمل آمد که هزینهی همان کار، اندوسونوگرافی با نمونهبرداری، پنجونیممیلیون تومان است و اگر بیمهی تکمیلی نداشته باشم، باید تمام هزینهاش را خودم پرداخت کنم. اینجا من شهروندم؛ زادهی همین سرزمین، و سالهای سال عمرم را در همین خیابانها و زیر همین آسمان گذراندهام. و ای بسا بسیاری از مشکلات ریز و درشت فیزیولوژیکم، متأثر از شرایط مبتلابه همین شهر و جامعه باشد. من در نهایت تصمیم گرفتم بار دوم اندوسونوگرافی را هم در همان آلمان انجام دهم. اما این ساختار دربوداغان نظام بهداشت و درمان و این حد از عدم تأمین اجتماعی و عدم حمایت از شهروندان، توأمان متعجب و عصبانیام میکند. این روزها که بحث بودجه داغ بود، من مدام به این فکر میکردم که آیا واقعاً نمیشود خیلی از پولهایی را که به نام بودجهی فرهنگی و تبلیغی به نهادهای مختلف میدهند، کم یا اصلاً قطع و صرف سلامت شهروندان کنند؟ اگر ما نتوانیم زندگی و سلامت شهروندان را حفظ و مراقبت کنیم، فرهنگ و تبلیغ به چه دردشان میخورد؟ شهروند مُرده منبر میخواهد چه کار؟
دریافت فایل پی.دی.اف این یادداشت از اینجا