نویسنده: زهرا علیپور
جمعخوانی داستان کوتاه «مردی که تقریباً مرد بود»، نوشتهی ریچارد رایت
«مردی که تقریباً مرد بود»، به مصائب نوجوانی سیاهپوست در قرن بیستم پرداخته است. نوجوانی دورهای سخت و پرفرازونشیب در طول زندگی است. در تعریف آن گفته میشود: «نوجوانی انتقال از مرحلهی آخر کودکی به مرحلهی بالندگی و کمال است یا دورهای از جریان تدریجی زندگی را گویند که با تحول عمیق در جسم، روان و قدرت تجسم و تخیل زیاد همراه است.» در این دورهی طوفانی زندگی میل به داشتن استقلال در تمام نسلها و در تمام تاریخ مکتوب دیده میشود. تفاوت نسلها و تمایل به تغییر مختص دوران ما نیست. از گذشته تا به امروز نوجوانان برای رسیدن به استقلال و اثبات خود، خواستهها و رؤیاهایی داشتهاند که عموماً مورد پسند والدین و جامعه نبوده. بیسروسامانی روحی که ویژهی همین دوره از زندگی است، جسارتی به نوجوان تازهبهبلوغرسیده میدهد که تمام مخاطرات ناشی از تصمیمهای ناگهانی خود را میپذیرد و پا به دنیای تازهها میگذارد. دِیو نوجوان محکوم به زندگی در برههای از تاریخ است که سیاهپوستان از کمترین حقوق انسانی و اجتماعی برخوردارند. اعلامیهی مشهور به آزادی سالها پیش توسط آبراهام لینکلن صادر شده، اما آیا بهراستی سیاهپوستان آزاد شدهاند؟ آنچه مسلم است دِیو و خانودهاش برده نیستند، اما همچنان از تبعیض نژادی رنج میبرند. ریچارد رایت، نه از زمان رخداد ماجرا و نه از مکان آن، چیزی به خوانندهاش نمیگوید، اما میتوان حدس زد که داستان مصادف با تاریخی است که رنگینپوستان امریکایی در آرزوی زندگی بهتر از مناطق جنوب به شمال مهاجرت میکردند و همچنان در مکانهای جدا از سفیدپوستان و در شرایطی بسیار بد و با دستمزدی بسیار ناچیز کار میکردند و از کمترین حقوق انسانی برخوردار بودند.
دِیو نمایندهی اعتراض به شرایط نابرابر زندگی است و ویژگیهای آن را هم داراست. نوجوان است و سر پرشوری دارد. رؤیاهایی دارد که برای داشتنشان تلاش میکند، طرح و برنامه میریزد و حتا متوسل به حیله و دروغ میشود. آرزوی بزرگ او تملک یک تفنگ است. تفنگ، اسلحه یا ابزار کشتن از دیرباز در ادبیات نماد قدرت بوده و نوجوان سرکش داستان با داشتن آن میخواهد با دنیای کودکی خداحافظی کند. در دنیای دِیو هفدهساله، پسری که به گمانش مرد شده، شلیک با اسلحه امری کاملاً قطعی و مسلم است. او وارد مذاکره میشود؛ با مرد دکاندار و با مادرش. پیروزی با اوست و صاحب یک هفتتیر پُر میشود. دو دلار مبلغ ناچیز، اما بسیار باارزش از دیدگاه دِیو، برای خرید اسلحه پرداخت میشود. حالا ابزار قدرت و مردانگی در دستان اوست. باید برای استمرار مالکیتش و بهتر بگویم اثبات مردانگیاش با تفنگ شلیک کند.
اولین تجربهی شلیک دِیو دردسر بزرگی برای او درست میکند. این مشکل بزرگ هدیهی دردناک دنیای بزرگترها به اوست. او با شلیک ناشیانه قاطر پیر صاحبکار بیرحمش را از پا درمیآورد. تلاش مذبوحانهی او برای نجات جنی پیر راه به جایی نمیبرد. قهرمان ما در دومین قدم برای رسیدن به استقلال متوسل به حیلهای جدید و دروغی شاخدار میشود که حتا از نظر خودش هم دروغی مسخره و غیرقابلباور است. مرگ جنی در واقع مرگ کودکی اوست. شلیک به قاطر مطیع بدبخت سربهراه، شلیک به کودک مطیع و حرفشنوی درون دِیو است. با دفن جنی، دِیو توسریخور هم دفن میشود. برملاشدن دروغ شاخدار و نتیجهی ماجرا، جریمهی سنگینی برای او دارد. پرداخت پول قاطر مرده که از نظر پدر و مادرش امری بدیهی و لازم است و پس دادن تفنگی که رؤیای او بوده. اما دِیو همنسل والدینش نیست، او میخواهد و میتواند برای داشتن هر آنچه آرزویش را داشته دنیا را به هم بریزد. تجربهی شلیک در نیمهشبی تاریک درست مثل زندگی بینورش تکرار میشود و بله، بسیار لذتبخشتر از آن چیزی است که در ذهنش بوده. آنقدر اغناکننده که حالا قادر است یک گلولهای دیگر را برای اعلام مردانگیاش به طرف امثال جیم هوکینزها خالی کند و انتقام تحقیری را که خودش و همنسلانش کشیدهاند بگیرد.
صدای هوفهوف قطار همان سمبل رفتن و رفتن، جرقهای تازه در ذهن دِیو میزند؛ فرار از زندگی کنونی و رفتن به سوی آیندهای نامعلوم. همینقدر که قدرت داشته باشد بپرد و مسافر قطار شود، همین که تفنگ محبوبش را داشته باشد، پیشروی به سوی فردای نامعلوم آسان میشود.
ریچارد رایت با بیان شفاف تجربهی زیستهی خود، روایتی را بازگو میکند که با عمق وجود احساس میشود. هدف او و سایر نویسندگان سیاهپوست اعتراض به وضع موجود و تبعیض ظالمانهای بود که در حق آنان صورت میگرفت. سه سال بعد از مرگ رایت و درست صد سال بعد از تصویب اعلامیهی آزادی، دویستهزار امریکایی از همهی نژادها در بنای یادبود لینکلن جمع شدند تا در راستای چهار قرن مبارزهی سیاهان علیه ظلم، آنچه را که تحقق یک رؤیا برای نویسندگانی چون رایت و هریت بیچر استو بود، فریاد بزنند؛ رؤیای شیرینی که برای تحققش، ضدقهرمانهای جهان داستانی رایت هم نقش پرشوری داشتند.