نویسنده: آیدا علیپور
جمعخوانی داستان کوتاه «بشکهی جادویی»، نوشتهی برنارد مالامود
«باشد که نام اعظمش برای همیشه جاودان و متبرک گردد. جاودانه نام اوست. کسی که فرمانروای ابدی جهان است. باشد که نام هر آن کس که زندگی را بنا نهاد، نوید آرامش و رستگاری ابدی گردد.»
جملات پایانی داستان «بشکهی جادویی» که زمزمهاش از زبان سالزمن شنیده میشود، بخشی از دعای معروف کادیش در مراسم یادبود مردگان است که به تقدیر و تحسین اسماء الهی میپردازد. این دعا در ستایش زندگی، وفای به عهد، عشق و احترام به خانواده است.
چه چیزی باعث میشود یک طلبهی یهودی برای یافتن عشق به دلال ازدواج متوسل شود؟ برنارد مالامود در پاسخ به این پرسش خواننده را درگیر جریان انتخاب همسر برای لیو در داستان «بشکهی جادویی» میکند. این داستان که در سال ۱۹۵۴ انتشار یافت، نقطهی عطفی در زندگی نویسندهی یهودی-امریکایی داستان محسوب میشود. برای یک دهه، یعنی از میانهی دههی پنجاه تا میانهی دههی شصت، ادبیات امریکا با مجموعهای از داستانهایی با مضامین مرتبط با جامعهی یهودی عجین بود. در این دوره سال بلو، برنارد مالامود، فیلیپ راث و نورمن میلر با داستانهایی با درونمایههایی از شناسههای دینی یهود، توجه ادبیات جهان را به خود جلب کردند.
داستان «بشکهی جادویی» جوهرهی نویسنده را فاش میکند. در فرم، محتوا و شاید مهمترین آنها چشمانداز اخلاقی و بصیرت معنوی، شاهد چالشهای عمیق نویسنده با دنیای دینی درون داستان هستیم. «بشکهی جادویی» جنبههای متفاوتی از خودشناسی را مکاشفه میکند؛ هوای نفس، امیال و آرزوهای انسانی، تعریف هویت و جستوجوی عشق.
داستان از جایی آغاز میشود که طلبهی جوان، لیو فینکل، از سالها درس و پذیرش معضلات و معمای غیرقابلحل زندگی به ستوه آمده است. تجربهاش در بیداری نفس، مقاومت و سرگردانی متعاقب آن، زندگی را با گرههای بیشماری پیشروی او گذاشته است. جستوجویش برای یافتن همسر در راستای رسیدن به عشق و امیال انسانی نیست، هدف او -به توصیهی دوستی- جذب طرفداران بیشتر است. در تجربهی مواجهه با دلال ازدواج، پینیکه سالزمن، متوجه میشود که چگونه عروسی را نمیخواهد؛ کسی که او را نه به خاطر خودش، بلکه به خاطر جایگاه اجتماعیاش میخواهد!
لیو در تلاش برای تعریف اولویتهایش در تار تناقضهایی که خود بافته گرفتار میشود. او بهجز پدر و مادرش هیچکس را در زندگی دوست نداشته. حتا بهعنوان یک طلبهی دینی هرگز خدا را آنچنان که باید دوست نداشته. بخش اعظمی از رابطهی لیو با خدا در تقلا برای شناخت هویت انسانی خودش شکل میگیرد. زمانی که کاستیهای آموزش دینیاش را میپذیرد (کتابها نهتنها عشق به خدا که عشق به زنها را هم به او نیاموختهاند) میتواند اهدافش را بازتعریف کند. هدف او رسیدن به عشق است؛ عشقی انسانی که در نهایت او را به رستگاری و به عشق خدایی رهنمون شود.
«بشکهی جادویی» روی تقابل دو شخصیت اصلی بنا شده؛ یک طلبهی یهودی منزوی و یک دلال ازدواج مبتذل، فقیر و ریاکار که مشخصاً بوی ماهی میدهد. عناصر رئالیسم و فانتزی در بستر یک جامعهی یهودی در چالش شخصیت اصلی داستان برای شکستن حصار خودانزوایی گرد هم میآیند. مالامود عشق را در داستانش مورد کنکاش قرار میدهد و برای استفادهی خلاقانه از مفهوم تعلیق و ابهام مورد ستایش قرار میگیرد.
لیلی هیرشورن بهوسیلهی سالزمن به طلبهی جوان معرفی میشود: معلم مدرسه از یک خانوادهی مناسب، که در زمینههای مختلف آگاهی دارد، خوشصحبت است و به نظر لیو اصلاً زشت نیست. برای لیو روشن میشود که بین آن دو همخوانی زیادی وجود ندارد، زیرا او به دنبال عشق است و لیلی درصدد رسیدن به موقعیت اجتماعی همسر یک خاخام بودن. روزهای بعد از ملاقات با لیلی روزهای سختی است. لیو در فهم ارتباطش با خدا بهشدت سرخورده میشود. در یکی از همین روزها به سراغ پاکت عکسی میرود که حاوی عکس همسران پیشنهادی سالزمن است. لیو عاشق میشود؛ عاشق معصومیت نگاه دخترکی از میان عکسها، که از قضا دختر ازخانهگریخته و ازفقرگریختهی سالزمن است. زمانی که سالزمن از عشق لیو به استلا آگاه میشود، مذبوحانه تلاش میکند نظرش را تغییر دهد. اگرچه این تلاش شکبرانگیز است و به نظر میرسد حقهای برای به دام انداختن لیو باشد، اما ادعا میکند که عکس از سر اتفاق در آن پاکت قرار گرفته است.
پردهی پایانی داستان مبهم و دوپهلو و آکنده از تعلیق است. در فضایی که نورهای معلق شمعدانها راه را روشن کردهاند، لیو به سمت استلا میرود. دخترک زیر نور چراغ ایستاده است؛ با پیراهنی سفید و کفشی قرمز؛ شمایلی که به دوگانگی روایت، آنجا که لیو در تصوراتش او را با لباس قرمز متصور میشود، دامن میزند و در ادامه به معصومیت چشمان استلا اشاره میکند. استلا دختر ازخانهفراری سالزمن، بهزعم پدرش مستحق آتش جهنم است. سالزمن اما در گوشهای بیخ دیوار دعای کادیش میخواند؛ دعایی در وصف صفات خدا که در مراسم یادبود مردگان برگزار میشود؛ دعایی که تنها زمانی به استجابت میرسد که به صورت گروهی خوانده شود. سؤال اینجاست؛ چهکسانی با سالزمن برای خواندن دعای کادیش همنوا شدهاند…