نویسنده: زهرا علیپور
جمعخوانی داستان کوتاه «گزارش»، نوشتهی دونالد بارتلمی
داستانهای دونالد بارتِلمی با تصاویری سورئالیستی، غیرقطعی و وهمآور عجین شده. بارتلمی تمام قاعدههای داستان کوتاهنویسی پیشاز خود را نقض و تجربهای نو را در داستاننویسی با سبک و سیاقی جدید رونمایی کرد. او با شیوهای جدید و مسلحشده به علم، فلسفه و ریاضیات مینوشت، اما سایهی فلسفه و اندیشههای او در داستانهایش بهخوبی هویداست. بارتلمی بهلحاظ محتوا در داستان، مانند سایر نویسندههای همعصرش -ربگرییه، کالوینو، براتیگان و گَس- پیرم پستمدرنیسم است و فرم شناختهشده و مقبول داستاننویسی را فدای محتوای داستان میکند. ویژگی منحصربهفرد او در مقایسه با سایرین، استفاده از فنونی است که به جذابیت داستانهایش افزوده و آن را متمایز میکند. آثار او اندیشهورزی فیلسوفانهی آثار پستمدرن را با داستانگویی و حادثه درآمیخته و سبکی مختص نویسندهای خلاق میآفرینند. مجلهی نیویورکر در توصیف او مینویسد: «دونالد بارتلمی تأثیر بهسزایی در داستان کوتاه آن روز داشته است؛ درست به همان اندازه که همینگوی و آهارا در زمان خود در شکلگیری این ژانر ادبی بهصورت امروزی نقش داشتهاند.»
«گزارش» روایت رویارویی قدرت سختافزارهای بیاحساس جنگ است در قالب گروهی از مهندسان دستوپاشکسته -که آسیبدیده از ابزارهای ساختهشده به دست خویشند- با انسانی تبدیلشده به نرمافزار و بیبهره از قدرت. برخلاف سایر داستانهای بارتلمی که فضایی نسبی را به تصویر میکشد و هیچ عملی قطعیت چندانی ندارد، داستان «گزارش»، همجهت با اسم روایت، با یک جملهی خبری قطعی آغاز میشود: «گروه ما با جنگ مخالف است ولی جنگ هنوز ادامه دارد.» و این شروع سلسلهای است از گزارشهای آبوهوای شهر، تعداد شکستگیهای بازو، پاشنه و انواع دیگر آن. در طول داستان نه از حسآمیزی خبری هست و نه از صحنهپردازی. آنچه با آن روبهرو هستیم حقیقتی تلخ از چهرهی کریه جنگ است؛ چیزیکه در پشتپردهی جنگهای خونین میگذرد و اندیشههای ضدانسانی سیاستمدران قدرتطلب را برملا میکند. از نگاه بارتلمی مهندسها ابزاری هستند در جهت پیشرفت جنگ. و جنگ چیست؟ نمایش تواناییهای سختافزاری مهندسان.
بارتلمی نمونهای عالی است از نویسندهای منتقد اوضاع اجتماعی و حقیقتهای پیدا و پنهان زندگی بشری و «گزارش» درواقع انتقادی صریح و بیپرده از جنگ؛ جنگی که مردم عادی و سربازان تنها قربانیهای آن هستند و اشتباهات دولتمردان هر روز گروه بیشتری را به کام مرگ فرو میبرد. در «گزارش» بهصراحت از آثار مخرب جنگ و کشتههای آن توسط اشتباهات دولتمردان یاد میشود و مشکلاتی که پیامدهای آن حتی گریبانگیر طراحان و مهندسان جنگ شده. «گزارش» گردهماییای از مهندسان جنگ را نشان میدهد که ارزشهای اخلاقی و انسانی در آنها کمرنگ شده و ابزارهای جنگی و فوقمدرن در جهان عاریازعاطفهی آنها نمود پیدا کرده. نتیجهی این دنیای کاملاً صنعتی و جنگی که در آن رخ داده وضعیتی سردرگم، کشتار و زخمی کردن خود و دیگری، وحشت و انزجار از زندگی است. اما آنچه ماجرا را تأملبرانگیزتر میکند این است که نویسنده این وضعیت منزجرکننده را قضاوت نکرده و با همهی گزندگی و تلخیای که این وضعیت به وجود آورده، آن را زائیده و محصول زندگی امروز بشر میداند که حتی وجدان را -که فینفسه تنها جایگاه و محکمهی نفس انسانی است- را مثل یک کارت حضوروغیاب به پروندهای بیارزش پانچ میکند.
در جهان پسامدرن بارتلمی و در گزارشی که او از این وضعیت خاص مینویسد، همهی ارزشها و باورها کیفیتی نسبی و غیرمنطقی دارند. در این وضعیت نه چیزی بهتمامی رد میشود و نه کاملاً مقبول میافتد. مهندس ارشد نمیتواند بپذیرد که بازندهی جنگ باشد و ازطرفی نمیتواند انکار کند که باوجود تمام تواناییهای بالقوه و بالفعل تیمش، وجدانی پیشرفته و حساس مانع اجرای خصمانهترین تکنولوژیهای بشری میشود. اما آیا این وجدان پانچشده برای توقف جنگ کافی است؟ آیا ارزشهای انسانی را پاس میدارد؟ پاسخی وجود ندارد. نویسنده بهوضوح در تکههایی از داستان، تاریخ را به گواهی گرفته؛ شاهدی بر این مدعا که انسان قدرتطلب و استثمارگر هر زمانه، هدف خود را توجیهی برای هر کاری میداند؛ چه درست، چه غلط، نتیجهی آن نابودی ارزشهای انسانی است. از نگاه بارتلمی، ما بهعنوان خواننده و همهی انسانهای این روزگار وجدانی داریم که هیچوقت از آن استفاده نخواهیم کرد و این پایان رقتانگیز یک گزارش قطعی است.