نویسنده: آزاده شریعت
جمعخوانی داستان کوتاه «گزارش»، نوشتهی دونالد بارتلمی
جهان با سرعت زیادی بهسمت مدرنیزه شدن پیش میرود و تکنولوژی تمام ارکان زندگی بشر را به تسخیر خود درآورده. انسان سوار بر ماشینِ بیتوقف علم، گاهی دچار شک میشود که تکنولوژی را به خدمت درآورده یا خود مسخ آن شده و به خدمتش درمیآید. پای این تردید به فلسفه و سپس به هنر نیز باز شده. داستان «گزارش»، داستان تردید و ترس از گرفتار شدن در جهان مدرن است. دونالد بارتِلمی که تحصیلکردهی فلسفه بوده، داستانش را بر اساس اندیشههای فلسفی خود بنا میکند. او که هم به روزنامهنگاری مشغول بوده و هم در جنگ کره شرکت داشته، موضوع جنگ را در قالبی گزارشگونه به هیئت داستان درمیآورد. فلسفه و جنگ بنمایهی داستان را میسازد و ترس از مدرنیسمزدگیْ داستان را به سبک پستمدرن نزدیک میکند. بارتلمی معانی موردنظرش را در لایههای زیرین داستان تزریق کرده و بهوضوح از هیچ ارزش و ضدارزشی حرف نمیزند. خواننده در جهان داستانی او آزاد است تا خودْ معنای داستان را دریابد.
در این گزارش کاراکتری به نام نرمافزار برای مذاکره با گروهی از مهندسها انتخاب میشود تا آنها را قانع کند از کاری که تصمیم به انجامش دارند، منصرف شوند. گره داستان همان ابتدا شکل میگیرد. خواننده همسفر نرمافزار میشود و به شهر کلیولند میرود که با مبدأ نرمافزار فقط یکساعتونیم فاصله دارد. آسمان شهر آبی است. همهی مهندسها بهطور عجیبی دچار شکستگی استخوان در اعضای مختلف بدنشان هستند. نرمافزار علت را جویا نمیشود و سعی میکند با تمجید از فناوری گروه مقابل با آنها ارتباط برقرار کند. آنها حتی غذایشان را به سبک مهندس کبیر پختهاند. در خلال گفتوگوها مشخص میشود که مهندسهای کلیولند به تمام تکنولوژی روز دنیا، در سطح عالی آن، مجهز شدهاند و درمورد علوم مختلف صاحب نظریه هستند. نرمافزار از جایی آمده که مخالف جنگ است، اما مشغول به آن؛ چنانکه گویی جهان راهی بهجز اشتغال به جنگ و پیش رفتن بهسمت نابودی ندارد. او آمده تا مهندسها را قانع کند که باید دست از جنگ کشید. مجبور است دست به دامن کلیشهها و شعارها شود و بگوید که جنگ درست نیست و ابرقدرتها باید از آن حذر کنند، تا کشورهای ضعیفتر از بین نروند و کشتار متوقف شود. اما این حرفی نیست که بتواند یک صاحبقدرت را اقناع کند. بهنظر مهندس ارشد توقف جنگ یعنی ایستایی و شکست. از منظر او پیروزی و تکامل فقط در جنگافروزی ممکن است. برای مهندسهای کلیولند همهچیز قراردادی و برنامهریزیشده است و توقف در جنگ مهارتی است که در برنامهها و قراردادهای آنها تدوین نشده. آنها مجهز به علومی شدهاند که دنیا را به تسخیر خود درآورند تاجاییکه بر نوع تغذیهی مردم جهان هم مسلط شوند. آنها میتوانند به طرق مختلف کمر به نابودی جهان ببندند و هستی را تحت سیطرهی خود درآورند. مهندسها برای رسیدن به چنین هدف و جایگاهی، مدام در حال آزمایش، تحقیق و اختراع هستند؛ تاآنجاکه گاه بهای این آزمایشها را خودشان میدهند.
گرهگشاییها کمکم در داستان رخ میدهد. خواننده کشف میکند که آسمان آبی کلیولند حاصل آزمایشهایی است که قرار است خوراک و ذائقهی مردم جهان را تغییر دهد و شکستگی استخوان مهندسها بر اثر کلمهی ابداعی آنهاست که درصورت بیان شدن، میتواند استخوان تمام مردم دنیا را درهم شکند. ابرقدرتها بهای قدرتشان را گاه با جان خود و مردمانشان میدهند تا به ابزار قدرت در بالاترین مرتبهاش دست پیدا کنند. بهنظر آنها دست یافتن به این فناوری خود نوعی معجزه است و کشف علوم تازه و ساختن وسیلهای جدید نوعی خدمت به مردم جهان. حال ممکن است در این میانهها تعدادی آدم بهواسطهی بیمسئولیتی خودشان قربانی شوند. از نظر مهندس ارشد اینها قربانی بیمبالاتی خود هستند و تبلیغ علیه اختراعات آنها فقط بهدلیل حسادت و ضعف کسانی است که موفق به ساخت این تجهیزات نمیشوند. جالبترین اختراعشان بهزعم مهندس ارشد، ساختن کارتی است که وجدان به آن پانچ شده. در جهان آنها همهی مفاهیمْ ساختهی هوش و دست بشر است و چیزی فراتر از سختافزار اصالت ندارد. همین وجدان پانچشده آنها را ملزم به رعایت حقوق انسانی کرده و باعث شده تمام سلاحهای کشتار جمعی خود را فعال نکنند؛ تهدیدی که سایهاش تا ابد بر سر کشورهای ضعیفتر خواهد ماند. نرمافزار با ذهنی آکنده از تهدید و ارعاب به شهر خود که آسمانی گُلیرنگ دارد بازمیگردد. بارتلمی در داستان «گزارش»، جهانی را ترسیم میکند که پیشروی علم باعث عقبماندگی اخلاق و انسانیت شده. او بدوناینکه امری را ارزشگذاری یا عملی را نکوهیده قلمداد کند، جهان را در نسبیتی مطلق نشان میدهد. رفتارهای خشک و منطقزدهی شخصیتهای داستانش نه مشمول گناهند، نه ثواب. او دنیایی عاری از عطوفت انسانی را روایت میکند تا نشان دهد این نسبیگرایی گاهی انسان را به بیقضاوتی و بیتفاوتی محض سوق میدهد. نتیجهی این نسبیاندیشی صرف چیزی نیست جز دوسویگی، گیجی و تهوع. بارتلمی در صورتبندی داستان دست به خلاقیت میزند. او نه به سبک قدما پیرو فرم کلاسیک آن است، نه به سبک رماننوییها به جذابیت بیتوجه است. در داستانهای او خواننده شاهد ماجرا و عمل و درعینحال اندیشه است. شهر و دنیای داستان «گزارش» یک پادآرمانشهر است که با غایی قلمداد کردن جنگ، بهسمت قهقرا پیش میرود. دنیای داستان او رو به تکامل و بهتر شدن اوضاع جهان ندارد. اما پوچگرایی محض هم درونمایهی داستانش نیست. ازاینجهت او در جهانی اگزیستانسیالیست، انسان را به خودِ انسان امیدوار میکند و مسئولیت خیر و شر جهان را قائم به عمل انسان میداند. نرمافزار در جهان سخت، قراردادی و خشک به دنبال بهبود وضع دنیاست. او بهتنهایی مسافت بین شهرها را سوار بر بال تکنولوژی میپیماید تا جنگ را متوقف کند. نرمافزار میداند که گوهر گمشدهی انسان، وجدان است؛ وجدانی که در نهاد بشر هست، اما هرگز از آن استفاده نمیکند. بارتلمی پایان داستان هم خواننده را در وضعیتی دوگانه و نسبی قرار میدهد: یک امکان این است که روزی جنگافروزان از سلاحشان استفاده کنند، امکان دیگر هم این است که انسان وجدانش را به کار گیرد.