نویسنده: نگار قلندر
جمعخوانی داستان کوتاه «اوراقفروشی کلیولند»، نوشتهی ریچارد براتیگان
آمریکای قرن بیستمْ بازار هزاررنگی بود که با شتابی باورنکردنی بهسمت تحقق غیرممکنها پیش میرفت؛ جهانی که دستمایهی نویسندگان این دوران شد تا جهانهای داستانی متفاوتی را شکل دهند که پیشتر خیالی و ناممکن به نظر میرسید. جهان داستان «اوراقفروشی کلیوْلند» هم در همین دوران شکل گرفته و براتیگان با زبانی طنز و نگاهی ریزبین، حواس خواننده را به آشفتهبازار قرن بیستم جلب کرده.
داستان همزمانی که، بهسبک داستانهای پستمدرن، موجز روایت شده، از همان آغاز با ارائهی اطلاعاتی دقیق، جهانی ژرف و تأملبرانگیز میسازد. براتیگان در تاروپود داستان، مفهومی را بازنمایی میکند که در نظام سرمایهداری ریشه دارد: ترغیب مردم به مصرفگرایی و ایجاد نیاز به غیرضروریها.
خواننده بیدرنگ با اوراقفروشی آشنا میشود: جایی پر از اشیاء عجیب، از شیر مرغ تا جان آدمیزاد. دوستی برای خانهاش از آنجا پنجرهای به قیمتی نازل خریده، اما آنقدر بیفکر این کار را کرده که برای کار گذاشتنش باید دیوار را خراب کند. و درآخر پنجره را رو به بیمارستانی کار میگذارد که کسالت از آن میبارد. دوست دیگری سقفی اوراقی خریده که برای استقرار آن بر خرابههای کاخی در بالای کوه به هر دری میزند. حالا که این جماعت سقف و پنجرههایشان را بنا کردهاند، انگار نوبت راوی است که سری به اوراقفروشی کلیولند بزند و احتمالاً چون سقف و در و پنجره نیاز ندارد، طبیعت را به خانهاش بیاورد و نهر قزلآلا بخرد.
براتیگان به این فضاسازی و اطلاعات بسنده نمیکند و برای اینکه توجه هرچه بیشتر مخاطب را به تصویر مضحک آدمها در روزگار مصرف جلب کند، تصویرهای بیشتری میسازد؛ ماشین برچسبزنی خشکشویی، جرثقیل، ننوهای جنگلی، فانوسهای شکسته و… همهوهمه یادآور سلطنت اشیاء در جهان مدرناند، که درواقع هیچکدام به درد هیچ آدمی در زندگی روزمره نمیخورند؛ آدمهایی که در خرید غیرضروریها غرق شدهاند، درست مانند بچهای که برای هدیهی کریسمس از مادروپدرش دستشویی و عایق پشتبام میخواهد.
براتیگان محتوای داستانش را بهشکلی هنرمندانه و در فرمی خلاقانه روایت کرده. در بخش اول داستان که پیش از ورود راوی به مغازهی اوراقفروشی است، تصاویرْ واقعی و ملموساند و خواننده خود را در این آشفتهبازار حس میکند. نویسنده وقتی از این باورپذیری مطمئن میشود، بخش دوم را شکل میدهد و راوی را به اوراقفروشی وارد میکند تا خواننده را با دنیای ناشناخته و فانتزی، اما محتمل در آیندهای نزدیک، آشنا کند؛ مغازهای که در آن در کنار شیرآلات، نهر و درخت و حیوانات هم به فروش میرسند. براتیگان در بخش دوم کمتر از زبان طنزآلود بخش اول استفاده میکند و فضا بیشتر با تصاویری آخرالزمانی ساخته میشود. راوی به ناکجایی با هزار در وارد میشود و داستان را وهمی خاکستری در بر میگیرد؛ گویی راوی به جنگلی مخوف، رازآلود و دورازانتظار پا گذاشته باشد. براتیگان در این بخش، از نمادها استفاده میکند تا ناگفتههایی را که در بخش اول با کنایههایی طنزآمیز ساخته بود، در بخش دوم با بیانی نمادین بسازد؛ از موشها گرفته که تنها حیوانات باقیماندهاند و میتوانند نماد زیان و ویرانی باشند، تا پرندههایی در قفسی پوشیده. در چنین جهان محزونی راوی همچنان امیدوار است در نهری که چند فوتِ آن را به خانه میبرد، قزلآلا صید کند.
براتیگان در داستان کوتاه «اوراقفروشی کلیولند» اگرچه به درونمایهای پرداخته که بسیاری از نویسندگان همنسل او به آن توجه کردهاند، اما آنچه باعث تفاوت این داستان میشود شیوهی روایت، فضاسازی، نحوی بهکارگیری زبان و فرم داستانی است. تنها نویسندهای چیرهدست میتواند به این ظرافت، داستان را از روایتی واقعگرا به فانتزی، و از فضایی طنزآلود به گروتسک ببرد، بدوناینکه یکدستی روایت را مخدوش کند.