نویسنده: آیدا علیپور
جمعخوانی داستان کوتاه «اوراقفروشی کلیولند»، نوشتهی ریچارد براتیگان
خودش میگفت: «من به مدت سی یا چهل سال درمورد موضوعات فکر میکنم؛ پیشاز اینکه آنها را بنویسم.»
ریچارد گری براتیگان شاعر و نویسندهی پستمدرن آمریکایی و یک منتقد اجتماعی تمامعیار بود. او در سال ۱۹۳۵ در تاکومای واشنگتن متولد شد؛ منتقد تیزبینی که در تمام آثارش، ازجمله رمان مشهور «صید قزلآلا در آمریکا»، با بیان شعرگونه و استعاری خود، مشکلات اجتماعی مردم آمریکا را به تصویر درآورد. دنیای فانتزیای که براتیگان در این رمان -که بهطرز مرموزی میان دستهبندی رمان یا مجموعهداستان سرگردان است- ساخته و پرداخته، آمریکایی است که قشر سودجو و منفعتطلب جامعه آن را به وجود آورده است؛ قشری که آمریکا را با همهی رودهایش، چشماندازهای رؤیایی، پنجرههایی که از تاریخ منفک میشوند، سقفهایی که مشقتبار در زمان و مکان جابهجا میشوند و حتی طبیعتی که پارهپاره شده، به تاراج میبرد.
براتیگان برای خود سبکی دارد که نثرش را از داستانهای دیگر مجزا کرده. اگر در دورهای از ادبیات مدرن، بورخس واژهای به نام فیکسیون (ficciones) را وارد جهان داستان میکند، براتیگان نویسندهی پستمدرنی است که سبک بدیعی را با نام براتیگاننویسی -در مقابل داستاننویسی- خلق میکند. توصیف آثار براتیگان کار آسانی نیست، زیرا قائم به سبک، مکتب و سنت ادبی مشخصی نیست؛ شیوهی خاص خودش را دارد. در داستانهای براتیگان نباید بهدنبال پیرنگ و طرح بود؛ درعوض زبان شاعرانهاش به یاری میآید و ذهن خواننده را بهجای توجه به کاستیهای ساختاری داستان، به کنه کمبودهای رفتارهای اجتماعی بیمارگونه یا سودجویانه سوق میدهد. خود او دربارهی رماننویسیاش میگوید: «من هفت سال شعر نوشتم که یاد بگیرم چطور جمله بنویسم. چون واقعاً میخواستم رمان بنویسم و تصور میکردم تا وقتی نتوانستهام جملهای بنویسم، رمان هم نمیتوانم بنویسم.»
این شگرد براتیگان است که با زبانی شاعرانه، لحظهها و موقعیتها را بهسمتی میکشاند که بیشتر از طنزآمیز بودنشان به گرههایی شبیه باشند که امکان بازگشت یا بازتولیدشان بهعنوان نشانه، از پسزمینه گرفته شود؛ چیزیکه در ادبیات از آن به نام طنز سیاه یاد میشود و استاد مسلم آن در آمریکای معاصر، کسی نیست جز خود او. ایجاز و شخصیتپردازی در قالب مکان از دیگر ویژگیهای سبکی براتیگان است، که او را در زمرهی نویسندگانی قرار میدهد که با همینگوی و دیکنز قیاس میشوند.
داستان «اوراقفروشی کلیوْلند» بخشی از مجموعهی «صید قزلآلا در آمریکا»ست که نخستین کتاب براتیگان محسوب میشود و در سال ۱۹۶۷ منتشر شد. این رمان -یا مجموعهداستان- گونهای بینظیر از ادبیات اعتراضی است که در قالبی فانتزی بیان میشود. کتاب بهنوعی تجربهای شخصی است که در قالب تأملات لحظهای نوشته شده و از درون لحظهها کلیتی را پدید میآورد که جامعهی امروزی آمریکا را به چالش دعوت میکند. راوی در بخشی از این رمان، به اوراق فروشیای اشاره میکند که هرچیزی در بساطش یافت میشود؛ از پنجرهای که واقعیت همهچیز از پشت آن لخت و عریان نمایان است تا سقفی که بار قاطر میشود و رودخانهای که تکهتکه به فروش میرسد. دنیای فانتزی ساختهشده بهدست براتیگان ، درواقع اعتراضی است به جامعهی مادیگرای امروز؛ جامعهای که طبیعت و حتی حیات درونش را در قفسهها میچیند و میفروشد. طنز سیاه داستان تا استخوانبندی آن نفوذ کرده است: «تا امروز نشده یه نهر قزلآلا رو خراب کنیم. مثل چینی بهشون نگاه میکنیم»؛ البته برای فروش!
داستان شرح ایدهای بازگشتناپذیر است؛ ایدهای که تجربهی شخصی نویسنده را در قالب لحظهها و نمادها به نمایش میگذارد. توجه نویسنده به اشیاء از نکات قابلتأمل داستان است. او با توصیف اشیاء، خواننده را به خواندن حوادث داستان برمیانگیزد؛ اشیائی که در داستانش اهمیت قابلتوجهی دارند. براتیگان وصف چندانی از آدمهای داستان نمیکند. همینقدر که بتواند شخصیتپردازی کند، برایش کافی است. او نویسندهای است که با دادن نقشهای مختصر اما کلیدی به شخصیتهای داستانش -اگرچه در دنیایی فانتزی و جادویی- توانسته اجزاء داستان را مانند جورچین بههم متصل کند؛ طوریکه همهچیز طبیعی به نظر برسد. شاید راز ماندگاری داستان و منحصربهفرد بودن سبک براتیگان از همین موضوع نشئت گرفته باشد.
نگاه و نگارشِ براتیگان منحصربهفرد است. هرکدام از آثارش با دیگری تفاوت دارد؛ هم ازلحاظ نوشتار و هم ازلحاظ پرداخت. ولی آنچه این تفاوتها را در کنار هم به کلیتی تحتعنوان براتیگاننویسی بدل میکند، جهان فکری او است؛ اگرچه مغشوش و پیچیده و با پسزمینهای نابسامان از دوران کودکی. او کودکی است که در جوانی با پارانویا شعر مینویسد و بعدترها نه «صید ماهی قزلآلا در آمریکا» و نه «در قند هندوانه»، آنقدر از زندگی و شهرتْ سرشارش نمیکند که به مرگی خودساخته در چهلونهسالگی تن در ندهد. بنابر اظهارنظر پزشکی قانونی: او «ایستاده، روبه دریا، پشت پنجره» به شقیقهاش شلیک میکند.
*. بخشی از یکی از شعرهای ریچارد براتیگان