نویسنده: سام حاجیانی
جمعخوانی داستان کوتاه «تعقیب»۱، نوشتهی جویس کارول اُوتس۲
چه چیزی میتواند مهلکتر از دشمنی باشد که درون انسان روزگار میگذراند و دست از تعقیب برنميدارد، یا بهعکس؛ انسان در تعقیب دشمنِ درون وجودش باشد؛ دشمنی که ناپیداست. همزیستی غریبی که با لذت و عسرت همراه است؛ لذت حضور یک خودِ دیگر که میتوان مسئولیت بسیاری از امور را بر گردنش نهاد و عسرتِ اینکه آن خودِ دیگر رقیبی شود سرسخت و مانع از پیش رفتن در مسیر زندگی؛ مسیری که پیمودنش بیمانع هم بیشاز یک تن، جان میطلبد و گاهی تنها چاره، برداشتن همهچیز از سر راه است؛ هم خود، هم دشمن و هم هرچیزی که لذت زندگی را بدل به عسرت کند. گاهی باید تا پای جان جنگید تا شاید بتوان لذت و آرامش را دوباره بهدست آورد.
گِرِچن، شخصیت اصلی داستان «تعقیب»، نوشتهی جویس کارول اُوتس، از آن انسانهایی است که هرچیزی را که سر راهش سبز میشود، مانع میبیند و با آن سر جنگ دارد؛ انسانی که در نگاه اول، در بند گرههای روانی بهنظر میرسد و شاید نتوان دلیلی قانعکننده برای یاغیگریهایش یافت؛ برای ویرانیهایی که بیمحابا بهبار میآورد. ولی نشانههایی که اوتس در داستان دراختيار خواننده میگذارد، خبر از این میدهد که ممکن است شخصیت اصلی داستانش مبتلا به شیزوفرنی باشد. گرچن و خود دیگرش درعین دوری آنقدر بههم نزدیکند که میتوان همراه گرچن، صدای نفسها و خندههای خود دیگرش را شنید؛ همان خود دیگری که گرچن «دشمن پنهان» میخواندش و میتوان حضورش را بهراحتی در وجود دختر حس کرد، حتی اگر چند متری باهم فاصله داشته باشند؛ فاصلهای که بهلطف خیال و هنر نابِ اوتس باظرافت درآنواحد وجود دارد و ندارد.
گرچن در یک روز معمولی، مانند روزهای دیگر، زمانیکه پدر و مادرش در خانه نیستند، تصمیم میگیرد که گشتی در شهر بزند و این چیزی بیشاز یک گشتِ عادی است؛ حتی تا مرحلهی سیروسلوک و رسیدن به شناختی از خود پیش میرود؛ هم خودِ خود و هم خودِ دیگر. مسیری که گرچن طی میکند شبیه مسیر زندگی است؛ مسیری پرفرازونشیب که در آن شخصیت اصلی داستان برای رسیدن به آرامش، همهچیز را ویران میکند؛ بدون اینکه ذرهای به این مسئله اهمیت بدهد. این راهی که است که او انتخاب کرده، تا شاید بتواند بهسوی آرامش حرکت کند؛ درحالیکه داستان «تعقیب»، روایتگر یک ناآرامی است که انگار پایانی بر آن مترتب نیست. انسانی با روحی ناآرام پا در شهری گذاشته که ظاهری آرام دارد؛ زیبا و دوستداشتنی؛ شهری مملو از رنگها و بوهایی که گرچن با آنها در مسیر و در فروشگاهها روبهرو میشود؛ نمادی از سبک زندگیای که مصرفگرایی در آن موج میزند و نقطهی آرامش است؛ درست برعکس روح ناآرام گرچن که همواره در تلاطم است و بیتفاوت همهچیز را ویران میکند. رنگها و بوها برای او نه پدیدههایی آرامشبخش که برعکس مخل آرامشند. گرچن میخواهد هر طور شده دشمن واقعیاش را بشناسد و به او دست پیدا کند؛ به خود دیگرش، تا او را از میان بر دارد و درنهایت خود را به خانه برساند: نشان و نمادی مهم برای آرامش؛ تنها جاییکه گرچن در آن احساس امنیت میکند.
جویس کارول اوتس جهان داستانش را با استفاده از راوی سومشخصِ نزدیک به ذهن گرچن بهزیبایی خلق کرده؛ درست مثل شخصیت گرچن که اعمال و رفتارش خبر از احساس درونش میدهد، شخصیتش را میسازد و نمودار جهانش را بااحساس رسم میکند؛ جهانی که ناآرامی و تلاطم در آن موج میزند و این را میتوان در صحنهصحنهی «تعقیب» مشاهده کرد؛ کاری که اوتس باظرافت انجام داده. نويسنده نهفقط داستان شخصیتی مبتلا به شیزوفرنی، که داستانی انسانی را روایت کرده؛ داستانِ سفر بهسوی آرامش و غلبه بر خود؛ داستان انسانی در جستوجوی معنا که حال و روزش در مبدأ و مقصد سفر متفاوت است. «تعقیب» داستان نبردی است که انسان در آن محکوم به پیروزی است؛ چه بر خود، چه بر دیگری، حتی اگر تمام شهر به گند و خون کشیده شود.
۱. Stalking
۲. (Joyce Carol Oates (1938