- یکی از مهمترین مقولهها در زمینه داستاننویسی، زبان است که از جنبههای مختلفی قابل بررسی است و «سلام کتاب» تلاش خواهد کرد تا بهتدریج در این زمینه مباحثی را مطرح کند. امروزه بسیاری از نظریهپردازان و منتقدان ادبی استفاده از زبان معیار را مناسبترین گزینه برای داستان میدانند. اما زبان معیار چیست؟ بیشتر تعریفها زبان معیار را گونهای مدون و تثبیتشده از زبان میدانند که از سوی بخش قابل ملاحظهای از یک جامعه زبانی به عنوان الگو پذیرفته شده و به کار میرود. به عبارت دیگر زبان معیار زبانی است که ورای لهجههای محلی و اجتماعی رایج در یک کشور قرار دارد و وسیله ارتباط اجتماعی، علمی و ادبی کسانی است که ممکن است در شرایط دیگر به لهجههای محلی و اجتماعی خاص خود صحبت کنند. معمولاً زبان رسمی در آموزش و رسانههای جمعی زبان معیار است. آنچه از مجموعه این تعریفها برمیآید این است که زبان معیار زبانی است ساده و همهفهم. و درست به همین دلیل است که هم نظریهپردازان و هم داستاننویسان زیادی را بهسوی خود جلب کرده است. علاوه بر همه اینها امتیاز دیگر زبان معیار قابل ترجمه بودن آن است؛ زیرا داستان را با سادگی تمام، پایبندیای کموبیش محکم به اصول دستوری، نحوی و گرامری و نیز دوری از کلمهها و عبارتهای مهجور روایت کرده و در نتیجه اثری را خلق میکند که خیلی به ساختار و بافت زبانی وابسته نیست و با رفتن به زبانی دیگر در ترجمه ارزشهایش مخدوش نمیشود یا از بین نمیرود. آسیب بزرگ استفاده از زبان معیار در داستاننویسی نیز افتادن به ورطه نثر ژورنالیستی است. همانطور که ذکر شد، زبان معیار زبان رسانههاست، اما تردیدی وجود ندارد که نوع استفاده یک نویسنده هنرمند از زبان معیار با نوع استفاده یک روزنامهنگار باید متفاوت باشد. نویسنده عنصر زبان را با صنایع لفظی و معنوی و صور خیال درمیآمیزد، چون هدفش اطلاعرسانی صرف نیست و لذت متن را هم در نظر دارد. اگر نویسندهای در استفاده از زبان معیار صرفاً به جنبه کارکردی زبان در داستان فکر کند، به ورطه نثر ژورنالیستی خواهد افتاد و آنچه در این میانهها قربانی میشود، ارزش افزوده زبانی و همان کارکرد داستانی زبان خواهد بود.
- پیشنهاد این هفته «سلام کتاب» مجموعهداستانی است نوشته مصطفی عزیزی به نام «من ریموند کارور هستم». این کتاب را که شامل هفت داستان کوتاه است، نشر افق روانه بازار کتاب کرده است. همان عنوان کتاب تعلق خاطر عزیزی را به سنت داستاننویسی آمریکایی نشان میدهد و خواننده را آماده میکند برای خواندن داستانهایی که زبان سادهای دارند، بر اساس حادثههایی بسیار کمرنگ پیش میروند و در خلال همین حادثههای کوچک گرههای روانی شخصیتهایشان را باز میکنند و به تصویر میکشند. توجه به مسایل روانی -نه بهصورت گلدرشت که به شکلی زیرپوستی- از مهمترین ویژگیهای داستانهای مجموعه «من ریموند کارور هستم» است. در داستان اول این مجموعه شخصیتی را میبینیم که در سانحهای همسرش را از دست داده و پس از آن دچار بحرانی روحی شده که به شکل بیماری دوقطبی یا دوشخصیتی خودش را بروز داده است. او همه کارهای روزانهاش را کموبیش به شکلی عادی انجام میدهد و درعینحال به شکلی کاملاً بدیهی فکر میکند ریموند کارور است. داستان دوم مجموعه برداشتی آزاد است از داستان کوتاه «تپههایی چون فیلهای سفید» نوشته ارنست همینگوی. نام این داستان «رودخانهای بیپیچوتاب» است و به رابطه میان زن و مردی میپردازد که میانشان فاصلهای عمیق و احتمالاً پرنشدنی وجود دارد. داستان «چهارشنبهسوری» سومین داستان مجموعه است. در این داستان هم روابط میان انسانها در مرکز توجه قرار دارد و نویسنده خیلی آرام و آهسته ویران شدن مدام رابطهها و ساخته شدنشان در شکل و شمایلی جدید را به تصویر میکشد. بخش زیادی از بار روایت این داستان بر عهده گفتوگوهای میان شخصیتهاست و علیرغم دشواری ذاتیای که گفتوگونویسی دارد، عزیزی خوب از عهده این کار برآمده است. «سبزه زرد» داستان خوبی نیست. علتش هم پایانبندیای است که ناگهان همهچیز را از بین میبرد. نویسنده رابطه میان زن و مرد داستان و شک زن به مرد را خیلی خوب از آب درمیآورد، اما پایانبندی داستان بسیار شتابزده است و همهچیز را نقش بر آب میکند. «همین چند کلمه» بیشتر یک تجربه داستانی به حساب میآید که نویسنده در آن خواسته بدون استفاده از هیچ توضیح و توصیفی و تنها بهکمک گفتوگو داستانش را بنویسد. زیبایی این داستان جایی است که یکی از شخصیتها از خودش همین سوال را میپرسد: «یعنی نمیشه داستانی نوشت که همهاش گفتوگوی دوتا یا چندتا آدم با هم باشه؟» (من ریمند کارور هستم، صفحه ۸۰) «سهشنبههای اول هر ماه» هم تکیه بر مسایل روانشناختی دارد و در خلال ملاقاتی کوتاه، شخصیت عجیب و غریب و جذاب پیرمرد داستان را هم برای راوی و هم برای خواننده باز میکند. آخرین داستان مجموعه «قوزک پلاتینی» نام دارد. این داستان ساختاری پستمدرن دارد و در روایتی به دور از قطعیت و پر از طنز موقعیت عشق مردی به زنی را روایت میکند. عزیزی در داستانهایش استفاده بسیار خوب و آگاهانهای از زبان معیار میکند و این امر باعث میشود که مجموعهداستان «من ریموند کارور هستم» یکی از معدود مجموعهداستانهای خوشخوان این سالها باشد.
- بیارتباط به کتاب، اما مرتبط با مقولة فرهنگ: دیروز -هجدهم شهریورماه- سالگرد درگذشت جلال آلاحمد بود؛ نویسندهای که حالا چهلودو سال از مرگش میگذرد، و مرگی که بعد از اینهمه سال هنوز چگونگیاش در هالهای از ابهام باقی مانده. آلاحمد از تأثیرگذارترین نویسندههای نسل دوم داستاننویسان مدرن ایرانی است؛ بهخصوص تأثیری که او در زبان آثار بسیاری از نویسندههای پس از خودش گذاشته بههیچوجه قابل انکار نیست. او در تمام نوشتههایش -چه آثار داستانی و چه آثار غیرداستانی- از زبان گفتاری استفاده میکرد که همان زبان مردم کوچه و خیابان بود و به این ترتیب نقش مهمی در نزدیک کردن متقابل ادبیات داستانی و عامه مردم به یکدیگر داشت. نکته جالب توجه در آثار آلاحمد این است که او با زبان عامه مردم، اوضاع و احوال و زندگی سنتزده همان مردم را نقد میکرد و اتفاقاً آثارش هم در نزدشان از اقبال زیادی برخوردار بود. بسیاری از آثار او هنوز هم خواندنیاند و میشود برای یادبودش مثلاً داستان کوتاه «سهتار» یا داستان بلند «مدیر مدرسه» را یک بار دیگر خواند و لذت برد.