- آنتون چخوف (۱۹۰۴-۱۸۶۰) داستاننویس و نمایشنامهنویس روس، از بزرگترین نویسندههای قرن نوزدهم است. آثار او ویژگیهای معنایی منحصربهفردی دارند که از مهمترین آنها میتوان پرداختن به معنای زندگی و کندوکاو در روان آدمی را نام برد. این ویژگیها که در حقیقت مبین شیوة هستیسنجی و هستیشناسی چخوف هستند، در زمانة خود نوع خاص و جدیدی از داستان را به وجود آوردند که هنوز هم مورد توجه بسیاری از داستاننویسان در سراسر دنیاست و به «داستان چخوفی» معروف است. «داستان چخوفی» برشی از زندگی است و پیرنگی مشخص و خوانا دارد، به عبارت دیگر رابطههای علی و معلولی آن واضح است و چندان ابهامی در آنها به چشم نمیخورد؛ هرچند معمولاً مانند زندگی واقعی از پیرنگ باز استفاده میکند تا به تفسیرپذیری و تأویلپذیری متن خدشهای وارد نشود. داستانهایی از این نوع عموماً درونمایهای مرکزی و واحد دارند که مانند نخ تسبیحی همة عناصر اصلی و فرعی را بههم متصل میکند. با توجه به اهمیت یافتن مقولة روانشناسی در ادبیات پیشمدرن و مدرن، در «داستان چخوفی» نیز حادثه تا بیشترین میزان ممکن کمرنگ میشود و تأکید و تمرکز نویسنده بیشتر روی شخصیتپردازی و کامل کردن پازل روانی شخصیتها قرار میگیرد. از میان نویسندههایی که داستانهایشان را به این شیوه نوشتهاند و در خلال تجربههای خلاقانهشان قابلیتهایی نیز به آن افزودهاند، میتوان ارنست همینگوی، شروود اندرسن و ریموند کارور را نام برد.
- مجموعهداستان «قلابی» شامل پنج داستان کوتاه است که همة آنها تلاش میکنند وضعیت و موقعیت انسان قرن بیستمی را به تصویر بکشند. رومن گاری (۱۹۸۰-۱۹۱۴) در داستانهای این مجموعه از زبانی تندوتیز برای هرچه عریانتر نشان دادن توحش مدرن استفاده میکند و البته فراموش هم نمیکند که برای جذابیت بخشیدن به اثرش از تصویرسازیهای بدیع و طنازیهای گاهبهگاه هم بهره ببرد. داستان اول مجموعه «قدرت و شرافت» نام دارد. این داستان که در رومانی و بحبوحة جنگ دوم جهانی جریان دارد، روایتی هجوآمیز از جنگ و مرگ را به تصویر میکشد. گاری در این داستان شخصیتهایی تماماً خاکستری را خلق کرده و میخواهد نشان بدهد که در این میانهها، هیچکس گناهی ندارد و همه گناهکارند. در خواندن این داستان نباید از شخصیتپردازی کریستیانوی پیر و نیز از زاویهدید جذاب صحنة پایانی غافل ماند. «برگی از تاریخ» داستان دوم مجموعه است. نام نسخة اصلی کتاب به زبان فرانسه «برگی از تاریخ و داستانهای دیگر» است. همین نامگذاری شاید بتواند اهمیت این داستان را بهخوبی نشان دهد. «برگی از تاریخ» در صربستان (یوگسلاوی سابق) جریان دارد و گاری در آن بهشکلی بسیار هنرمندانه نشان میدهد که یک دیکتاتور حتی از مردة مخالفانش هم هراس دارد و از این هراس ممکن است دچار جنون شود. صحنههای رقتانگیز این داستان فضای ناتورالیستی تأثیرگذاری را به وجود میآورد که البته با طنزی بهجا نیز ترکیب میشود. نام داستان بعدی «زمینیها»ست که چخوفیترین و تأثیرگذارترین داستان مجموعه است؛ داستانی به معنای واقعی کلمه و آکنده از لحظههای ناب انسانی. شخصیتهای اصلی این داستان گاری زن و مردی غریبهاند که بهشکلی اتفاقی در کنار هم قرار گرفتهاند و حالا هرکدام همة تلاشش را میکند تا دیگری را آزردهخاطر یا نگران نکند. مرد داستان جایی دربارة زن میگوید: «باید بگم غریبهس؛ رابطهمون در حدیه که یه آدم غریبه میتونه به همنوعش کمک کنه.» زن و مرد این داستان دروغهای زیادی بههم میگویند، اما دروغهایشان نهتنها خواننده را ناراحت و عصبانی نمیکند، که برایش خوشایند هم هست. قدرت گاری در خلق وضعیت و موقعیت و شخصیتپردازی در این داستان مثالزدنی است. حضور داستانی مثل «عود» -که چهارمین داستان مجموعه است- در کنار داستانهای دیگر از آن بیسلیقگیهایی است که بدجوری حال آدم را میگیرد. «عود» داستانی است با بیانی کاملاً گزارشی، ضرباهنگی بسیار کند و پر از زوایدی که نه دانستنشان لطفی دارد و نه ندانستنشان لطمهای به روایت میزند. نام آخرین داستان مجموعه «قلابی» است؛ بازهم یک داستان چخوفی دیگر. «قلابی» روایت برههای از زندگی یک کلکسیونر معروف است که مهمترین اصل کاریاش اطمینان از اصالت آثار است و ناگهان درمییابد که شاهکار مجموعهاش -که مهمترین عشق زندگیاش نیز هست- قلابی است. پیشنهاد این هفتة «سلام کتاب» مجموعهداستان «قلابی» است؛ کتابی که بیتردید یکی از بهترین مجموعهداستانهای چندسالة اخیر نشر چشمه است. در این میان از ترجمة خوب و روان کتاب که توسط سمیه نوروزی انجام شده هم نباید گذشت. یکی از نکتههای بسیار مثبت کار نوروزی در ترجمة «قلابی»، مقدمة مختصر و مفیدی است که در ابتدای کتاب دربارة زندگی و آثار رومن گاری آورده؛ این کاری است که این روزها بسیاری از مترجمان فارسیزبان -بهخاطر همان اندکزحمتی که دارد- عطایش را به لقایش میبخشند.
- بیارتباط به کتاب، اما مرتبط با مقولة فرهنگ: در خبرها آمده بود که «رئیس ستاد محیطزیست شهرداری تهران معتقد است با توجه به شرایط ناسالم هوای شهر تهران، بیتوجهی سازمان حفاظت محیطزیست و تفویض اختیار به استانداری، شهروندان باید با نفس کشیدن در هوای پاک تهران خداحافظی کنند.» تردیدی وجود ندارد که در رویارویی با چنین مسایلی باید نوک تیز پیکان را متوجه مدیریت کرد؛ چه مدیریت دولتی و چه مدیریت شهری. اینها موظفند که روی تولید خودروها نظارت کنند، بنزین با کیفیت مناسب تولید یا وارد کنند، شبکة حملونقل عمومی را گسترش دهند و دسترسی آن را برای عموم ساده کنند و الی آخر. همة اینها قبول. اما در این میان بخشی از وظیفه -دستکم بخش کوچکی از آن هم- به عهدة شهروندان است و به فرهنگ شهرنشینی برمیگردد. اینکه فرهنگسازی هم یکی از وظیفههای مغفول نهادهای مدیریت شهری است، بازهم درست. اما هرچه باشد توسعة ارتباطات و رسانهها هم باید تأثیری روی شهروندان کلانشهری مثل تهران بگذارد. ما میتوانیم در گشتوگذارمان در دنیای رسانهها و ارتباطات جدید کمی هم به فرهنگ شهرنشینی مردم آنسوی مرزها توجه کنیم و مثلاً برای رفتن تا سر کوچه و خرید یک شیشه شیر یا یک نان سنگک -که این روزها دیگر وزن زیادی هم ندارند- ماشینمان را روشن نکنیم. این صحبت را با نقلقولی از یک دوست آلمانی تمام میکنم. این دوست من مورخ و جامعهشناس است، در هر دو زمینه دکترا دارد، در دانشگاههای زیادی تدریس کرده و میکند و زندگی کموبیش مرفهی دارد، اما یک روز میگفت: «بعضیوقتا یادم میره ماشینم رو کجا پارک کردهم، چون ممکنه پیش بیاد که ده روز نرم سراغش.»