نویسنده: رضا فکری
جمعخوانی رمان «تاریکی معلق روز»، نوشتهی زهرا عبدی
رمان «تاریکی معلق روز» روایتگر زندگی آدمهایی است که با رشد روزافزون و گریزناپذیر فضای مجازی و پیشرویِ آن در زندگی حقیقیشان در چالشند. هرکدام از شخصیتهای این رمان در دنیای حقیقی، با دردهایی که معضلات مبتلابه جامعهی امروز ماست، دستوپنجه نرم میکنند و هرچه پیشتر میروند، راهحل کمتری برای آن مییابند. این است که بیشتروبیشتر به رسانه و فضای مجازی رو میآورند.
ایما اعلایی وقتی میبیند مشکلات پدر جانبازش را نمیتواند در جهان واقعی حل کند، به نوشتن وبلاگ رو میآورد و تلاش میکند در جهان مجازی راه چارهای بیابد. او مرتب و با جزئیات بسیار از پدرش در وبلاگ مینویسد و دنبال آدمهای همدل و همدرد میگردد. در چنین فضایی است که چند نفری را پیدا میکند که دردهایی شبیه او و خانوادهاش دارند، و آنها نیز خود را در این دریای بیکران تنها میبینند و گوش شنوایی را جستوجو میکنند؛ ازجمله کریم آجرلو که در وبلاگش بهطور منظم، مشکلات درمانی خود و جانبازان دیگر را مطرح میکند و توجهها را بهسمت این قشر موردغفلتواقعشده جلب میکند. مادر ایما هم با کندوکاو در جهان خبر و رسانه، بهدنبال گریزی از درماندگیهای خویش است و خبرْ بخش حیاتی و جداییناپذیر زندگی اوست. او حتی وقتی بیماریاش وخیم میشود، راههای درمان را تنها در رسانهها میجوید. این در حالی است که درد بسیاری از این آدمها در دنیای مجازی نیز درمانی نمییابد.
آتنا فرنود، شخصیت محوری دیگر داستان، بهشکلی متفاوت زندگی و سرنوشتش از دنیای رسانه تأثیر میپذیرد. او که مجری یک برنامهی خبری در شبکهای خارجازکشور است، مهمترین اتفاق زندگیاش، یعنی اسیدپاشی روی صورت خواهرش، پریسا، را با انعکاس در رسانه تبدیل به خبری داغ و پرطرفدار میکند و از همین طریق میتواند حامیانی برای درمان خواهرش و تأمین هزینههایشان در خارج از کشور پیدا کند. با فعالیت پیگیر او در فضای رسانهای است که خبرنگارها و دوربینها برای پوشش خبری جراحیهای پریسا، به بیمارستان هجوم میآورند. پریسا نیز پساز بهبودی نسبی بینایی، همانند خواهرش ازطریق رسانه با دنیای پیرامونش ارتباط برقرار میکند و حرفهایی را که به خواهرش نمیتوانسته بگوید، از همین طریق بهگوش همه میرساند.
دانیال دانشور هم شخصیت اصلی دیگری است که زندگیاش با رسانه گره خورده. او روزنامهنگاری است که در یک سایت خبری کار میکند. مرگ خسرو جهانفر، که استاد ادبیات نمایشی و عاشق دیرین مادر دانیال از دوران جوانی او بوده، باعث درگیری او با دنیای رسانه بهشکلی متفاوت میشود. شخص ناشناسی که بعدها معلوم میشود دخترخواندهی مادر دانیال و خسرو جهانفر است، در فضای مجازی دست به افشای گذشتهی پدرومادر دانیال میزند. رابطهی دانیال و خانوادهاش با او در فضای مجازی، بهشکل مقابلهای خصمانه پیش میرود و به فضای حقیقی زندگیشان هم تسری پیدا میکند. داستان گذشتهی پدر و مادر و خسرو جهانفر برای دانیال حکم جستوجویی برای یافتن خویش را نیز دارد و ازاینرو آن را باجدیت پی میگیرد؛ گرچه در ادامه پدر و برادرش هم درگیر ماجراهای این داستان میشوند. دانیال ازطرفدیگر با مریم افتخاری، رئیس یک سایت خبری، ارتباطی نزدیک دارد. مریم افتخاری برای دانیال و ایما که ازنزدیک با او کار میکنند، نمایندهی آدمهایی در فضای رسانه است که فارغ از ملاحظههای عرفی و اخلاقی، تنها به رونق رسانهی خود میاندیشند.
دیگر شخصیت کلیدی درگیر در کشوقوسهای میان جهان حقیقی و مجازی، یوسف سرلکی است؛ وبلاگنویسی قدیمی که اتفاقاً زندگی واقعی او و بقیهی شخصیتهای رمان بهشکل تنگاتنگی با وبلاگ او در ارتباط است. یوسف سرلکی که ازطریق همین وبلاگ با بعضی شبکههای توزیع مواد مخدر مرتبط میشود و کسبوکارش را بهسمت آنها سوق میدهد، در زمان روایت رمان، زندانی محکومبهاعدامی است که بهشکل معجزهآسایی پساز اعدام زنده میماند و بااینکه حال جسمانی چندان مناسبی ندارد، در همان زندان ارتباط مجازیاش را با دنیای بیرون ازسر میگیرد. برای او نیز تمامی اتفاقهای تعیینکننده و نقاطعطف -همانند بقیهی شخصیتهای داستان- در دنیای رسانه است که شکل میگیرد.
گرچه در یک نمای کلی و بیرونی، هریک از شخصیتها سهمی مستقل از روایت و قابی جداگانه برای تعریف قصهی خود دارند، اما شباهتها و حلقهی بستهی روابطشان نهایتاً باعث تلاقی و درهمتنیدگیشان میشود؛ مثلاً مشکلات دانیال دانشور با تمام تفاوتهایی که دنیای او با ایما، یوسف سرلکی و دیگران دارد، در نقطهای به آنها گره میخورد و شباهتهای میانشان بیشتروبیشتر میشود تا آنها را از شکل منحصربهفرد و مستقل خود در داستان دور میکند. انتخاب چهارچوبهای یکسان برای بهتصویر کشیدن آدمها هم بر این دوری میافزاید؛ مثلاً با وجود تنوع در رسانهها، تمامی شخصیتها وبلاگ را برای بیان ناگفتههایشان انتخاب کردهاند و سبک نوشتاری همگیشان در این وبلاگها شبیه هم است. آنها حتی از کلمههایی همسان استفاده میکنند و استنتاجهای مشابهی هم دارند.
اما همسانیِ شخصیتها باهم نهفقط در دنیای رسانه، که در دنیای حقیقی نیز وجود دارد. در اینجا هم تفاوتهایی که در آغاز داستان میان آنها ترسیم میشود، بهتدریج بهسمت محو شدن میرود و در نهایت در همهی آنها رویکردی مشابه برای مقابله با تنشها دیده میشود. این شباهتها به جایی میرسد که آنها را از فردیت خود دور میکند؛ گویی رمان در بخشهای مختلف، باوجود تعدد شخصیتها، از منظر یک نفر روایت میشود، و این مسئله کمکم تصور مابهازای واقعی آدمهای داستان را در جهان امروزی مشکلتر میکند و آنها را در اشکالی برساخته قالب میزند. درواقع بخش مهمی از وجوه حقیقی و باورپذیر آدمها زیر سایهی تاریکی قرار میگیرد و محو و مخدوش باقی میماند.