نویسنده: مریم ذاکری
جمعخوانی رمان «استخوان»، نوشتهی علیاکبر حیدری
رمان «استخوان» سومین اثر علیاکبر حیدری، نویسنده و فیلمنامهنویس جوان، پس از رمانهای موفق «بوی قیر داغ» و «تپهی خرگوش» نوشته شده و در سال ۱۳۹۷، در ۱۸۶ صفحه توسط نشر چشمه به چاپ رسیده است.
«استخوان» یک تریلر جنایی-معمایی است. در چنین ژانری، ایده و طرح داستان حرف اول را میزند. ایدهی «استخوان» جذاب و خواندنی است. حتی نامگذاری داستان خبر از هوشمندی نویسنده میدهد. جوانی پس از مرگ رفیق چندینسالهاش، از جبهههای جنگ گریخته، به منزل پدربزرگش در یکی از روستاهای مرزی سیستان و بلوچستان پناه میبرد. درطول مدت اقامتش، رازهای پنهان خانوادگی یکییکی آشکار میشوند و درجریان کشف آنها اتفاقاتی پیشبینینشده رقم میخورد.
داستان بسیار مهیج و پرکشش است و در قسمتهای متعددی اوجوفرودهای نفسگیری خلق شده که خواننده را به ادامهی آن ترغیب میکند. پیرنگ داستان نیز از انسجام خوبی برخوردار است. «استخوان» رمانی روان و خوشخوان است و دیالوگها در آن بهجا و بهاندازه اطلاعات میدهند. شاید این توانایی حیدری در دیالوگنویسی وامدار تجربیاتش در فیلمنامهنویسی باشد. حیدری استاد وصف بزنگاهها است. او صحنهی گلاویز شدن شخصیتهای داستان را با چنان مهارتی شرح میدهد که خواننده آنها را بهراحتی در ذهن خود بازسازی میکند. مکانهای خلقشده در داستان زیرکانه طراحی شدهاند. خانهی باباخان، نخلستان بزرگ و خلوت که مدفن استخوانهای بسیار است، زیرزمین مخفی که در انبار خانه حفر شده و آن زیرزمین دیگر که زندانی برای طعمههای نیمهجان است، همه و همه، بهزیبایی در ذهن خواننده نقش میبندند.
شخصیتهای رمان «استخوان» علیرغم جذابیت و قرار گرفتن درخدمت پیشرفت داستان، سطحی و گاه باورناپذیرند. در تمام داستان، کابوس مرگ مرتضی، دوست کاوه، همراه اوست. این کابوس که قرار است وجوهی از شخصیت کاوه را نمایان کند، درعمل عقیم مانده و کارکرد داستانی چندانی ندارد. کاوه، پسر چاقی است که بهدلیل اضافهوزن تحقیر میشود، دویدن برایش دشوار است و نفس کم میآورد. او در جبهههای سرد و برفی غرب جنازهی رفیق قدیمیاش را تنها گذاشته و از جنگ گریخته، اما درجریان داستان و در صحنههای متعدد، از نبرد تنبهتن با دیگران پیروز بیرون میآید. سرباز جوان را مضروب کرده و از پاسگاه میگریزد، باباخان قویبنیه را مغلوب و منکوب میکند و در نبرد با بالاچ تنومند چندان کم نمیآورد. ازسوییدیگر، روند تبدیل باباخان از پدربزرگی آبرومند و باشرافت به قاتلی زنجیرهای با وسواس و ظرافت شکل میگیرد. در میانهی داستان و در جایی که مرجان ناپدید میشود و باباخان برای آزادی کاوه پا به پاسگاه نمیگذارد، کدهای اولیه به خواننده داده شده و تا انتهای داستان این روند ادامه مییابد. اما این شخصیت باوجود همهی ظرافتی که در خلق آن به کار رفته، همچنان تا ماندگار شدن فاصلهی بسیاری دارد، چراکه نویسنده نتوانسته به آن هویتی باورپذیر ببخشد.
حیدری در دوسوم اول داستان دست به گرهافکنی میزند و ازسر حوصله، گرهها را در جاهای مناسب قرار میدهد. چه بلایی سر مادر کاوه و پدر مرجان آمده؟ سرنوشت دخترهای فراری چه شده؟ قاب عکسها متعلق به چه کسانی هستند؟ استخوانهای زیرزمین از کجا آمدهاند؟ سؤالهایی ازایندست در سراسر داستان ذهن خواننده را به خود مشغول میکنند. اما ریتم داستان در هنگام گرهگشایی بهشدت تند میشود. گرچه ریتم تند لازمهی ژانر جنایی و معمایی است تا در دل خواننده اضطراب و دلهره انداخته، او را با ادامهی داستان همراه کند، اما نویسنده باید بهگونهای آن را کنترل کند که درنهایت برخی گرهها ناگشوده باقی نمانند.
سیستان و بلوچستان بهدرستی بهعنوان مکان وقوع داستان انتخاب شده، چراکه نویسنده نیاز به روستایی مرزی داشته که از مرکز جنگ دور باشد. این در حالی است که چنین گزینشی از اصالت لازم برخوردار نیست، زیرا هیچ نشانهی ویژهای از سیستان و بلوچستان، نه بهعنوان منطقهی گرموخشک و بیابانی و نه حتی نشانهای بهعنوان جغرافیایی با فرهنگ و زبان منحصربهفرد دیده نمیشود. نویسنده در بخشهایی از داستان، کدهایی از موقعیت مکانی آن ارائه میکند، چنین کدهایی نهتنها ناکافی، بلکه بعضاً غلط هستند. استفاده از تفتان و اسامی بالاچ و ماهاتون برای نشان دادن جغرافیایی خاص کافی نیستند. همانطورکه قبلاً اشاره شد، داستان در زمان جنگ ایران و عراق اتفاق میافتد، در روستایی که گویا در آن هنوز نظام خانسالاری رایج است و حتی نیروهای نظامی هم برای شخص خان احترام زیادی قائلند. راوی داستان جایی از اتوبوسی میگوید که به شهر میرود و مرجان در آن نیست. اتوبوس در روستایی دورافتاده و کمجمعیت در سیستان و بلوچستان چه میکند؟ باباخان، قربانیهای خودش را به لباسهای زیبا ملبس میکرده و سپس در آتلیهای از آنها عکس میگرفته، چطور با اینهمه شواهد و قرائن همچنان راز او در طی سالیان آشکار نشده است؟ همین نکات ریز و بهظاهر دمدستی است که از باورپذیری داستان کم میکند.
این روزها دسترسی گسترده به آثار نویسندههای برجستهی جهان در ژانرهای متنوع، سطح انتظارات خوانندهی حرفهای را بالا برده. رمان «استخوان» اگرچه بهگمان نگارنده از یک تریلر ماندگار فاصله دارد، اما بهلحاظ ایده و محتوا از استانداردهای لازم برخوردار است، و خواندنش به طرفداران رمان فارسی پیشنهاد میشود.