نویسنده: مریم ذاکری
جمعخوانی مجموعهداستان «آدمهای چهارباغ»، نوشتهی علی خدایی
«آدمهای چهارباغ» عنوان مجموعهای از داستانهای بههمپیوسته بهقلم علی خدایی است که برای نخستین بار بهصورت یادداشتهایی جداگانه در پاورقی روزنامههای اعتماد و شرق منتشر شد. در پاییز ۱۳۹۸ نویسندهی کتاب تصمیم گرفت با ایجاد تغییراتی جزئی در متن داستانها، این مجموعه را با همکاری نشر چشمه بهصورت کتاب عرضه کند.
داستانهای این کتاب روایتهایی مجزا از آدمهایی است که در خیابان چهارباغ شهر اصفهان زندگی و یا کار میکنند؛ آدمهایی با شغل، درآمد و سطح زندگی متفاوت، که هرکدام داستانهای خاص خود را دارند. شخصیتی که درمیان این آدمها بیشترین نقش را دارد و همچون نخ تسبیحی آدمهای چهارباغ و حکایتهایشان را بههم متصل میکند، زنی بهنام عادله است که از کودکی در کنار مادرش رختشویی و کهنهشویی مردم شهر را میکرده و حالا با کمک یکی از کسانی که او را از قدیم بهواسطهی شغلش میشناخته، بهعنوان خدمتکار وارد هتل جهان شده و با لهجهی شیرین اصفهانی و دلی گرم کنار مهمانها زندگی و کار میکند. عادله زنی شاکر و دستبهخیر است؛ سفرهی رنگینی ندارد، اما آنچه را که دارد با دیگران قسمت میکند، دعواهای زنوشوهری مهمانهای هتل را حلوفصل و برای همکار قدیمیاش -که چندوقتی است با آمدن ماشین لباسشویی شغلش را از دست داده- کار پیدا میکند. او در فروش عسل و انگبین اصل هم هنرمندی تمامعیار است؛ زنی پرحرف و پرحوصله که با دیدن تختهای فنردار به شوق میآید و روی آنها میپرد و بهجای همهی روزهای سخت و پرزحمت کودکی میکند. «آدمهای چهارباغ» پر از یادها و خاطرههاست؛ بهویژه برای مردم اصفهان که با خواندن هر سطر و هر صفحهاش، به بخشی از جغرافیا و تاریخ شفاهی خیابان چهارباغ سفر میکنند.
این کتاب در حوزهی ادبیات شهری طبقهبندی میشود. علی خدایی متولد اصفهان نیست، اما خود را وامدار این شهر میداند و نگارش این کتاب را ادای دینی به اصفهان. خدایی این ادای دین را با خلق فضاهای زیبای شهری همچون خیابان چهارباغ و امتدادش در دو سوی زایندهرود، آبراهها یا مادیهای اطرافش و نیز خیابانهای معروف متصل یا موازی با آن، همچون آمادگاه و شیخ بهایی، بهکمال انجام داده. این تصویرها بهواسطهی عنصرهای شاخصی همچون درختها، نیمکتها، جهت حرکت اتومبیلها و گاریها، و حتی جهت تابش نور، چنان بهزیبایی در ذهن ساخته میشوند که تجسمشان برای خوانندهی غیربومی هم بهآسانی امکانپذیر است.
زبان و نثر خدایی بسیار روان و صدالبته شیوا و درخشان است؛ زبانی که چه در دیالوگهای طولانی و چه در متن کتاب نه دچار سکته میشود و نه از زیبایی و یکدستی خارج. نکتهی قابلتأمل دیگر درمورد این کتاب تسلط بیچونوچرای نویسنده بر لهجه و مَثَلهای اصفهانی است. به نظر میرسد خدایی برای نگارش این کتاب، روزها و چهبسا سالها بر روی کلمههای بهکاررفته بهویژه در دیالوگهای داستان کار کرده است؛ کلمههایی که از اصالتی کاملاً اصفهانی برخوردارند و لحنی که حتی از لحن و لهجهی مردم اطراف اصفهان -مانند لهجههای ریزی۱ و سِدِهای۲ – قابلتمایز است. اما باید به این نکته هم اشاره کرد که همین تبحر نویسنده در استفاده از اصطلاحها و واژههای بکر و بعضاً منسوخشده، مربوط به یک منطقهی جغرافیایی، کتاب را برای خوانندهی فارسیزبان اما ناآشنا با ادبیات فولکلورِ موردنظر سختخوان میکند. ضمن اینکه نویسنده حتی پا را فراتر گذاشته، از کلمههای ارمنی هم در داستان استفاده کرده، که کار را از سختخوانی گذرانده، جملههایی از کتاب را برای مخاطب نامفهوم میکند. چنین پیچیدگیای بهسادگی با گذاشتن زیرنویسهایی در بعضی صفحهها یا توضیحاتی در پایان کتاب قابلحل میبود؛ اما به نظر میرسد نه نویسنده، نه ویراستار و نه ناشر لزوم آن را در نظر نگرفتهاند.
در کنار تمام شیرینیها و خاطرات زیبایی که در کتاب خلق شده، سؤالی که ذهن نگارنده را به خود مشغول میکند، این است که آیا تنها ذکر روایتهایی پراکنده هرچند زیبا از یک خیابان به کتاب جنبهی داستانی میدهد؟ آیا روایتهایی خطی بدونافتوخیز و بدونتعلیق، در طبقهبندی گونههای ادبی، داستان محسوب میشوند؟ اگرچه با ظهور ادبیات مدرنیستی و پستمدرنیستی اعتقاد به چهارچوبها و دستهبندیهای انعطافناپذیر برای گونههای داستانی تاحدی منسوخ شده و دیگر جهان داستان محدود به داستانهایی با فرم ارسطویی نیست، اما بازهم برای ایجاد تمایز میان داستان و ناداستان و جستار و در نهایت برای داستان نامیدن یک متن حداقلهایی لازم است، که «آدمهای چهارباغ» فاقد آنهاست. نسخهی حاضر کتاب تغییرات چندانی نسبتبه یادداشتهای هفتگی نویسنده در جراید ندارد و این موضوع از عدم ارتباط معنایی و همچنین عدم انسجام روایی میان داستانهای نخستین کتاب تا زمان ورود شخصیت عادله مشخص است.
«آدمهای چهارباغ» با غنای زبانی و تصویرسازیهای بینظیر نویسنده، بیشک یکی از کتابهای بهیادماندنی در ادبیات شهری ایران محسوب میشد، اگر فرم آن همپای محتوایش پیش میرفت؛ بااینوجود کتاب حاضر بهویژه برای مخاطب بومی جذاب و خواندنی است.
۱. زرینشهری
۲. خمینیشهری