- ای. ام. فورستر (۱۹۷۰-۱۸۷۹) در تعریف داستان، آن را نقل رشتهای از حوادث معرفی میکند که برحسب توالی زمانی مرتب شده باشد، و پیرنگ را نقل حوادث براساس روابط علی و معلولی میداند. او برای تشریح و توضیح تفاوت موجود میان داستان و پیرنگ مثالی بسیار معروف دارد: «وقتی میگوییم «سلطان مُرد و بعد هم ملکه مرد» این یک داستان است، اما اگر بگوییم «سلطان مرد و کمی بعد ملکه هم از شدت اندوه از دنیا رفت» با پیرنگ سروکار داریم.» در حالت دوم، علاوه بر اینکه توالی زمانی یا به عبارت بهتر تقدم و تأخر رویدادها مشخص شده، رابطه علی و معلولی موجود میان آنها نیز مورد توجه قرار گرفته است. نویسنده البته میتواند گامی فراتر هم بردارد و روایت را اینطور بیان کند که «ملکه مرد و پس از مدتی معلوم شد که این اتفاق بر اثر اندوه ناشی از مرگ سلطان بوده.» در این شکل سوم (که این هم بخشی دیگر از مثال فورستر است) کماکان رابطه علی و معلولی قابل مشاهده است، اما دیگر خبری از تقدم و تأخر رویدادها (توالی مبتنی بر زمان تقویمی) نیست؛ در حقیقت نویسنده خود را مکلف نمیداند که به توالی زمانی رویدادها در جهان واقع یا زمان تقویمی پایبند باشد، و رویدادی را که در عالم واقع پس از رویدادی دیگر رخ داده، در جهان داستان و ساختار روایتش متقدم بر آن مورد اشاره قرار میدهد. کارکرد دیگر پیرنگ گزینش و خلق دوباره رویدادهاست؛ و این بسیار به نظر شکلگرایان روس نزدیک است. بهخاطر همین گزینشگریای که در ذات پیرنگ نهفته است، باید پذیرفت که پیرنگ عنصری صرفاً شکلی در داستان نیست، و با محتوا سروکار دارد. نویسنده میتواند روایتی را در ذهن خود بسازد و بعد براساس نیازهای داستانی یا بر مبنای جهانبینیاش اجزایی از آن را کنار بگذارد یا بیشتر مورد تأکید قرار دهد. به این ترتیب شکلی مدرن از داستان نیز به وجود میآید: داستان غیرخطی. در داستانهای غیرخطی طومار زمان درهم میپیچد و نویسنده این امکان را پیدا میکند که مدام در زمان به عقب یا جلو حرکت کند. بسیاری از انواع داستانهای امروزی (مثلاً داستانهای چندآوایی یا داستانهای مدور) و نیز بسیاری از انواع زاویهدید (مثلاً زاویهدید جریان سیال ذهن) به لحاظ شکلی بر مبنای همین حرکت در زمان است که شکل گرفتهاند.
(
- چند سالی است که روزبهروز بر تعداد نویسندههای «کتاباولی» افزوده میشود. برای این امر میتوان دلایل متفاوتی را برشمرد -از افزایش علاقهمندی جوانهای امروز به داستان تا به عرصه رسیدن نوزادان پرشمار دهه شصت که یادگارهای افزایش انفجاری زادوولد در آن روزگارند- اما دلیل هرچه که باشد، یکی از نتیجههای بدیهی این رشد کمی، افت کیفی است. این روزها کم پیش میآید که آدم کتابی را -که اولین تجربه نویسندهاش محسوب میشود- دست بگیرد و -لذت متن پیشکش- بتواند آن را تا ته بخواند. به همین دلیل هم وقتی در میان این همه رمان و مجموعهداستان اول متوسط و ضعیف، به کتابی برمیخوریم که کیفیتش قابل قبول است و از جنبههای مختلف فاصلههای زیادی با همنوعانش دارد، ذوقزده میشویم. «قبرستان سقف ندارد» یکی از این کتابهاست. این مجموعهداستان را سامان آزادی نوشته -که من تابهحال چیزی ازش نه خوانده بودم و نه دیده بودم- و نشر چشمه همین تازگیها منتشر کرده است. «قبرستان سقف ندارد» شامل پنج داستان کوتاه است که البته دوتایشان چندان هم کوتاه نیستند. آزادی در داستانهایش نشان میدهد که کارکرد عناصر داستانی را بهخوبی میشناسد و -علیرغم اینکه این کتاب اولین تجربه حرفهای اوست- کاربرد آنها را هم خوب بلد است. داستانهای مجموعه «قبرستان سقف ندارد» پیرنگهایی پارادوکسیکال دارند که در عین پیچیدگی بسیار ساده و قابل درکند؛ از سویی روندی خطی را دنبال نمیکنند و مدام و به شیوههای مختلف در زمان جابهجا میشوند، و از سویی دیگر شبکه روابط علی و معلولیشان بسیار کامل است و همین امر آنها را بسیار سادهفهم و باورپذیر میکند. زمان در داستانهای این مجموعه شکل خطیاش را بهتمامی از دست میدهد و نویسنده به فراخور حال و نیاز روایت، رویدادها را با خواننده در میان میگذارد. این شکل روایت باعث میشود که داستانها به آرامی و آهستگی همچون تندیسی در ذهن خواننده شکل بگیرند. یکی دیگر از نقاط قوت مجموعهداستان «قبرستان سقف ندارد» شخصیتپردازی آدمهای آن است. نویسنده خوب به شخصیتها نزدیک میشود و با اینکه بسیاری از آدمهای داستانهایش -و حتی راوی بعضی از آنها- زن هستند، زیر و بالای عاطفی، روانی و شخصیتی آنها را خوب از کار درمیآورد. در تمام داستانهای این مجموعه مفاهیمی چون عشق (بهخصوص عشقهای ممنوعه)، مرگ، تنهایی و نوستالژی به چشم میخورند و نویسنده هربار به شکلی این مفاهیم را وارد موضوع داستانش میکند. اما در مجموع میشود گفت که آدمهای مجموعهداستان «قبرستان سقف ندارد» آدمهایی هستند که از شدت تنهایی -که دلیلش عدم درک متقابل میان آنها و جامعه است- به گذشته و خاطراتشان پناه میبرند و در این میانهها کافی است به کسی بربخورند که شباهتها و قرابتهایی با آنها دارد؛ در چنین مواقعی عاشق شدن نهگزینهای عاطفی که راهی برای فرار از تنهایی است و معمولاً هم از نوع عشقهایی است که قراردادهای اجتماعی آن را برنمیتابد و ممنوع میشماردش. «سلام کتاب» امیدوار است که در طول این هفته از خواندن مجموعهداستان صدصفحهای «قبرستان سقف ندارد» لذت ببرید.
- بیارتباط به کتاب، اما مرتبط با مقولة فرهنگ: در هفته گذشته نشریه جدیدی به پیشخوان دکهها راه باز کرد: «آیین گفتوگو»؛ دوماهنامهای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی که صاحبامتیاز و مدیرمسئولش رییسجمهور پیشین، سیدمحمد خاتمی، و سردبیرش هادی خانیکی است. از جمله کسانی که در این شماره اول مطالبی در «آیین گفتوگو» دارند، میتوان به هادی خانیکی، احمد مسجدجامعی، سرگه بارسقیان، فاطمه راکعی، ساعد باقری و سهیل محمودی اشاره کرد. در این شماره از «آیین گفتوگو» میشود مصاحبه نسبتاً مفصل سیدحمید سیدی با سیدمحمد خاتمی را درباره ایده گفتوگوی تمدنها ده سال پس از نطق مشهور خاتمی در مجمع عمومی سازمان ملل نیز خواند. انتشار یک نشریه جدید -آنهم نشریهای با رویکرد فرهنگی- به روییدن شکوفهای میماند روی شاخههای لخت یک بوته یا درخت. چنین اتفاقی به اندازه همان شکوفه زیبا و پاک است و به اندازه همان شکوفه روح زندگی را در درون آدم به جریان میاندازد. آغاز انتشار «آیین گفتوگو» را به همه دستاندرکارانش تبریک میگویم و برایشان از صمیم قلب آرزوی موفقیت دارم.