نویسنده: زهرا علیپور
جمعخوانی داستان کوتاه «گیلهمرد»، نوشتهی بزرگ علوی
«باران هنگامه کرده بود. باد چنگ میانداخت و میخواست زمین را از جا بکند. درختان کهن به جان یکدیگر افتاده بودند. از جنگل صدای شیون زنی که زجر میکشید، میآمد. غرش باد آوازهای خاموشی را افسارگسیخته کرده بود. رشتههای باران آسمان تیره را به زمین گلآلود میدوخت. نهرها طغیان کرده و آبها از هر طرف جاری بود.» این جملههای پرکشش و کوبنده، جملههای شروع داستان «گیلهمرد» و نقطهی آغازین یک روایت آکنده و لبریز از آشوب، حرکت و انقلاب عوامل داستانی است. بزرگ علوی با کمتر دخالت دادن راوی در داستان و شرح و بسط بیشتر روایت برپایهی توصیفهای جاندار و پویا از طبیعت، موفق به خلق داستانی شده که برای خوانندهی اثرش، شبیه حضور در نمایشی زنده و کمنقص است؛ روایتی که با توصیف طبیعت سرکش گیلان آغاز میشود و با انقلاب و عصیان گیلهمرد و تلاطم روح و جان او ادامه پیدا میکند. آنچه بیشتر از هرچیز «گیلهمرد» را بهعنوان داستانی نمایشی معرفی میکند، ظهور و بروز طبیعت و عوامل آن بهصورت پیدرپی، ملموس و هماهنگ است. وقایعی که در جنگل روی میدهند، صدای جیغی که از اعماق جنگل بهمثابه فریاد زنی زجردیده در داستان شنیده میشود و تمام عوامل دیگری که دستدردستیکدیگر با انقلاب و پریشانی مرد دهقان هماهنگ شدهاند، مخاطب را هرچهبیشتر به فضا نزدیک میکنند. مرد دهقان، محور ماجرا و شخصیت اصلی داستان، از پس بلوایی که در جنبش شهریور ۱۳۲۰ به پا شده، به جنگل پناه میبرد، چراکه منزل و مأوایی به غیر آن ندارد، فکر و ذهن او درگیر صغری -همسرش که بهناحق توسط وکیلباشی کشته شده- و فرزند کوچک بیپناهش در خانه است و همهی اینها با روح متلاطم جنگل درمیآمیزند و «گیلهمرد» آفریده میشود.
عامل دیگری که بهکمک این نمایش بینقص آمده، عدم حضور یا حضور کمرنگ راوی در داستان است. مخاطب «گیلهمرد» گاهی فراموش میکند که یک راوی داستان را روایت میکند. اغلب توصیفهایی که دربارهی اوضاع نامساعد هوا، طغیان آسمان و جنگل، وضعیت پیرامون شخصیتهای داستان و اعمال و افعال مأموران دولتی یا سرگذشت مأمور بلوچ در داستان آمدهاند، حضور راوی را کمرنگ میکنند. نویسندهی «گیلهمرد» با جملههایی کوتاه، پیدرپی و با فرمی گزارشگونه، گام بلندی در جهت خلق یک اثر رئال نمایشی برمیدارد. حوادث داستان «گیلهمرد» مانند قهر طبیعت گیلان، مسلسلوار و بیامان بر سر خواننده میریزند. جملههای کوتاه و خبری مانند باران تند و رگباری جنگل، بر سر و روح مخاطب میبارند و لحظهای او را به حال خود رها نمیکنند و شاید بهجز در مواردی استثنا مانند شرح گذشت زمان چهارساعتهی تولم تا لحظهی روایت داستان توسط راوی سومشخص، مکثِ دیگری در داستان ایجاد نمیشود و همواره مخاطب درگیر و در دام وقایع است و تا سرانجام ضربهی نهایی داستان بر سرش فرود میآید.
بزرگ علوی در بیشتر آثارش و بهفراخور تجربهی زیستهاش، صدایی بوده برای مظلومان و ستمدیدگان. گیلهمرد از شمال ایران و مرد بلوچ در پوشش مأمور دولت، هردو ستمدیدهاند. مرد بلوچ نمایندهی مردمانی است که از ترس داغ درفش و تازیانه، خود به هیئت ظالم درآمدهاند. او نیز عاصی از ظلمی است که به او رفته و در این جنگ نابرابر او نیز میکشد، تا زنده بماند. اما عصیان گیلهمرد از جنس دیگری است؛ او هم مانند باران بیامان فومن و هماهنگ با آن، طغیان میکند. با جرقهای که شاید تپانچهای در جیبش باشد، انقلاب درونش را آشکار و در انسانیترین حالت ممکن بهخاطر فرزند وکیلباشی، ضدقهرمان داستان، به او رحم میکند.
استفاده از عناصر طبیعی و هماهنگی زمان و مکان از ویژگیهای آثار علوی است. توصیفهایی که او میسازد، نمونههایی برجسته و بینظیر از صحنهپردازی و فضاسازی را در داستان ایرانی خلق میکند. اولین تصویری که در «گیلهمرد» با آن مواجه میشویم، خط ابتدایی داستان و آخرین آن، پایان غمانگیز مرد جنگل است. نسبت دادن خصیصههای انسانی به درخت، باران و جنگل، و تناسب آن با فضای داستان این باور را در خواننده القا میکند که تمام عناصر صحنه باهم به کمک گیلهمرد آمده و درصدد طغیان علیه ظلم و ستمی هستند که بر او روا شده. اوضاع روحی گیلهمرد همان تصویر پرآشوب بیرون است. کلافگی و سردرگمی مرد بلوچ، بیرحمی و قساوت او، بیاطلاعی و تقلید صرف محمدولی وکیلباشی، مأمور دولت، از بالادستیهایش، همگی درست بهموقع و در لحظهای که باید در داستان تصویر میشوند. «گیلهمرد» یک روایت رئالیستی است که زمان، مکان، فضا و صحنه در آن طوری هماهنگ ساخته شدهاند که این داستان کوتاه چندصفحهای را به یک اثر مهم انتقادی بینظیر تبدیل میکنند؛ اثری که نمایش خفقان و بیعدالتی زمانه را برای همیشه به تصویر درمیآورد.