نویسنده: ثریا خواصی
جمعخوانی داستان کوتاه «جشن فرخنده»، نوشتهی جلال آلاحمد
جلال آلاحمد نویسندهای همیشهمنتقد بود که با لحن ساده و دلنشین و اندیشهی پویایش خود را از دیگرنویسندههای زمانهاش متمایز کرد. هر خوانندهای پیش از آنکه به کندوکاو دلایل رخدادهای داستانهای آلاحمد بپردازد، مسحور لحن و بیان او میشود و همراه با ذهن او در روایتهای داستانی میغلتد و پیش میرود.
پدرِ آلاحمد روحانی بود و او را در بیستسالگی برای طلبگی به نجف فرستاد. ولی آلاحمد چند ماهی بیشتر آنجا نماند و به ایران بازگشت و به دانشسرای عالی تهران رفت. او پس از آنکه حرفهی معلمی را برگزید -شغلی که یکی از شاخصترین پایگاههای اجتماعی است- بیشتر دربارهی فرهنگ نوشت. او به مسائل اجتماعی و سیاسی زمان خود علاقهمند بود و برای درمان مشکلهایی که جامعه به آن مبتلا بود، تلاش میکرد.
از حدود ۱۳۱۰ به بعد رضاخان بهدنبال مدرن کردن و اصلاح جامعه بهزعم خود، در پی آن بود با الگوهای غربیْ انسجام ملی ایجاد کند. یکی از این کارها هم بهموجب قانونی که در سال ۱۳۱۴ تصویب شد، «کشف حجاب» بود؛ امری مناقشهبرانگیز که بعدها بهطور غیرمستقیم به موضوع داستان «جشن فرخنده»ی آلاحمد هم تبدیل شد.
داستانِ «جشن فرخنده» از زبانِ راوی اولشخصی بهنام عباس روایت میشود. او پسری دوازدهساله است که پدری روحانی دارد. این مسئله ازسویی با ایجاد تضاد بین باورهای پدر راوی و قانون نوظهورْ درام داستان را بهشدت تقویت میکند و ازسوییدیگر، داستان و ماجراهایش را بسیار به ماجراهای نوجوانی زندگی جلال آلاحمد، نزدیک؛ تا جایی که میشود گفت در این داستان منِ راوی به منِ تجربهگر نویسنده متصل میشود.
راوی در این داستان فقط اتفاقهای بیرونی را روایت میکند و وارد ذهن شخصیتها نمیشود. با این کار نویسندهی واقعگرا به خواننده اجازه میدهد که با ذهن خود ماجراها را دنبال و آنها را تفسیر کند. جلال لحن نامناسب و رفتارهای تند و عصبی پدر راوی را که روحانی محله و مقتدای مردم است، نشان میدهد، اما برای شناساندن او به خواننده مستقیم زیاد پرحرفی نمیکند. همین روشْ «جشن فرخنده» را به یکی از اولین نمونههای نسبتاًخوب شخصیتپردازی غیرمستقیم در داستان ایرانی تبدیل میکند.
داستان با ظلم و تهدید شروع میشود و راویِ اولشخص آرامآرام با فضاسازی و گفتن آنچه در آن زمان رسم بوده، ما را با باورها، اعتقادها، خرافهها و سنتهای زمانهی داستان آشنا میکند. گرهافکنی جایی رخ میدهد که خواننده تاحدی با شخصیتهای داستان آشنا شده و میخواهد همراه راوی از مضمون نامهای که برای حاجیآقا آمده مطلع شود. این نامه حاجیآقا را به یک مهمانی دعوت کرده که معلوم نیست چه مهمانیای است و در آن چهها خواهد شد. کمی بعد البته در دیالوگی اطلاع خوبی به خواننده داده میشود: «زنیکهی لجاره، باز تو کار من دخالت کردی؟ حالا دیگر باید دستتو بگیرم و سروکونبرهنه ببرمت جشن.» آلاحمد با ریزبینی و دقت، شخصیتها و جایگاه فردی و اجتماعی آنها را در گفتوگوها به خواننده میشناساند.
در این داستان روایت براساس ایجاد تقابل شکل گرفته؛ تقابل باورهای مذهبی مردم با جو سیاسی حاکم بر جامعه. داستان حول محور این تقابل میگردد و خواننده همراه شخصیتهای داستان دچار تردید برای انتخاب بین ایندو میشود. در پایان داستان، پنهانکاریهای پدر راوی با گفتمانِ سیاسی حاکم همسو میشود و از قدرت حاکم تبعیت میکند. و بهاینشکل نویسنده جنبهی دیگری از اخلاق و رفتارهای سنتی و عقبماندهی جامعه را به نقد میکشد. آلاحمد در «جشن فرخنده» با نمایش همهی تفاوتها و تقابل بین سنت و مدرنیته، با نشان دادن صاحبمنصبی که کشف حجاب را پذیرفته و روحانیای که آن را نپذیرفته، پوچ بودن روشهای دستوری مدرن کردن ایران را به چالش میکشد.
او در این داستان، نظام فکریِ سلطهگرانهی موجود در جامعه و کیفیت سلسلهمراتبی آن را تصویر کرده؛ نظامی که در آن زنان و کودکان نهتنها باید فرمانهای پدر خانواده را اطاعت کنند، بلکه باید تابع امرونهیهای حکومت نیز باشند: زنها با کشف حجاب و کودکان با پوشیدن شلوارهای کوتاه در مدرسه، که نمایندهی قدرت حاکم است، و مردان؟ آنها هم از نظام سلطه رهایی ندارند؛ همین است که خود به موضوع داستان بدل شدهاند.