نویسنده: معصومه موسیوند
جمعخوانی داستان کوتاه «شب بارانی»، نوشتهی تقی مدرسی
سیدمحمدتقی مدرسی روحانی رماننویس و روانپزشک ایرانی (۱۳۱۱-۱۳۷۶) نویسندهی داستان کوتاه «شب بارانی» است. «شب بارانی» داستان مردی است بهنام احمد انتظامی، کارمند ادارهی دخانیات که تصمیم گرفته یک شب مثل بقیهی همکارانش به کافه برود، مشروب بخورد، عیاشی کند و بعد رکوراست حرفهای دلش را بزند. راوی داستان سومشخص محدود به ذهن شخصیت اصلی است و حوادث و توصیفات داستان از نگاه او روایت میشود.
داستان با عبارت «آقای احمد انتظامی هر روز که از ادارهی دخانیات مرخص میشد به خانهاش، سر چهارراه وثوق، میرفت که دو ساعتی چرت بزند…» آغاز میشود و بعد درادامه راوی به مجموعهای از کارهای تکراری دیگر هم اشاره میکند. قید «هر روز» در ابتدای جمله، خبر از زندگی روزمره و کسالتباری میدهد؛ زندگی کارمندیای که بیش از هرکسی خود آقای انتظامی را دچار سرگشتگی کرده و حالا او تصمیم گرفته برود و به همکارانش که شبها به کافه میروند و مینوشند و میخندند، بگوید: «چقدر هم این بازیها کسالتآور و بیمعنی است.» او مدتهاست با دیگران حرف دارد، اما حرفش از نوع دیگری است. گرچه در ادامهی داستان عملاً حرفهایش نگفته باقی میماند و درواقع این روح داستان است که خواننده را با دنیای تهیشدهازمعنا که انسانها با آن دستبهگریبانند، مواجه میکند. داستان سبک واقعگرای نمادین دارد؛ ظاهر داستان تعدادی اتفاق و برخورد است که در شبی بارانی برای احمد انتظامی پیش میآید، اما ورای آن، خواننده با انسانی روبهروست که دچار رنجی شده؛ رنج بیمعنایی؛ رنجی که منحصر به زمانهی ماست.
بهطور مثال، عبارت «فکر کرد که به عرقفروشی برود و به آدمهای پهلودستش بگوید آقا بد هوایی است. تا کی میخواهد ببارد؟» فکری است که هر شب به سراغ او میآید و درواقع هوای بد و بارشی که تمام نمیشود، حالا داستان ملالتبار زندگی بیشتر آدمهایی است که در شهرهای بزرگ فقط زندهاند، زندگی نمیکنند. بههمینخاطر برای فرار از این واقعیت منطقی اما سرد و خشن، به مشروب و مستی و عیاشی روی آوردهاند.
شاید برای فهم این داستان، اشارهای به داستانهای بهرام صادقی بد نباشد. در بیشتر داستانهای صادقی هم علیرغم عنوان پرتبوتابشان، اتفاقی نمیافتد؛ مثلاً برای کمبوجیه، یکی از شخصیتهای کتاب «سنگر و قمقمههای خالی»، که نماد آدمی است رهاشده در دنیای پوچ و بیمعنا، یا یا برای آدمهایی داستان سمبلیک «سراسر حادثه» که هریک نماد یک تیپ اجتماعی هستند و در آپارتمانی دور هم جمع شدهاند و خواننده در پس داستان پی میبرد که این همسایهها بهغایت دور و بهشدت غریبهاند با یکدیگر.
تقی مدرس در گفتوگویی در میانهی دههی شصت که سفری به ایران داشته، میگوید: «البته پیش و پس از “یکلیا”، من سهچهار داستان کوتاه در جُنگ اصفهان و مجلهی سخن خانلری چاپ کردهام. حتی وقتی در آمریکا بودم، بعضی از کارهایم را برای دوست فقیدم، بهرام صادقی، دادم که برای شناخت روحیه و شگرد آثارش، درصورت انتشار، میتواند مفید باشد.» از اینجا شاید بتوان نتیجه گرفت این داستانها در توازی باهم نوشته شده و بهنوعی کلید فهم یکدیگرند.
اصولاً یکی از مسائلی که در عصر روشنگری و در دورهی انقلاب علمی و صنعتی در کشورهای مختلف اتفاق میافتد -که در ایران در دهههای سی و چهل بوده- مسئلهی بحران انسانهایی است که در چرخهی زندگی صنعتی، با رنج بیمعنایی مواجه میشوند؛ چراکه بهطور مثال در این داستان زندگی کارمندیْ خلاقیت، آزادی و امکان انجام و تجربهی کارهای دیگر را از کارمندان گرفته و میرود که انسانها را از هویت واقعی و طبیعت پویای خویش بیگانه کند.
قصهی گربه و موش که از زبان نصرت در داستان بیان میشود هم بهنوعی یادآوری این موتیف است؛ گربه وارد خانهای شده که در آن همهچیز برایش مهیاست: نصرت به او گوشت سرسینهی لخمی میدهد. عزیزکرده است. حتی برایش موش میگیرد و همهجوره مراقبش است. اما گربه در عمق جانش ناراحت است و درنهایت آن زندگی را رها میکند تا به دنبال طبیعتش برود. این خردهروایت هم بازآفرینی همین مفهوم است. درحقیقت، همهی نویسندگان پستمدرن و نظریهپردازان آن در یک نقطه اشتراک دارند و آن اینکه مدرنیسم با همهی فتوحاتش، چه بلایی سر بشریت آورده است. نظیر چنین نویسندگانی، تقی مدرسی نیز قصدش از نوشتن چنین داستانی، تقطیر روح روزگار و نشان دادن زمانهای است، بهدنبال روزنهای برای معنا در زندگی.
و اما ازلحاظ زبانی، داستان در ابتدا بهسمت گزارشی شدن پیش میرود، اما در اواسط آن، شخصیتپردازیها و توصیفها درخلال دیالوگها شکل میگیرد و داستان فرم بهتری پیدا میکند. برخی توصیفها در میانه اطناب دارد و گاهی دیالوگهای بیهودهی کشدار باعث ملال خواننده میشود، اما در جاهایی هم شرح فضا و مکان، بدیع است و تصورات ذهن یک آدم مست را بهخوبی بیان میکند.
درمجموع، «شب بارانی» داستانی فراتر از جبههگیریهای ایدئولوژیک آن زمان و دریچهای است بهسوی معنای ازدسترفتهی زندگی.