کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

از خانه‌ی ژنی تا میخانه‌ی گاراگین

1 فوریه 2021

نویسنده: نگار قلندر
جمع‌خوانی دو داستان کوتاه «روز بد» و «عاشورا در پاییز»، نوشته‌ی‌ ناصر تقوایی


ناصر تقوایی در گرمای روزی تابستانی درمیان نخلستان‌های جنوب به دنیا آمد. شغل پدر که کارمند گمرک بود، به او امکان زندگی کردن در شهرهای مرزی را داد؛ منطقه‌ای مملو از اتفاقات تاریخی که او بعدها با بهره‌گیری از آن، مکان و فضای داستان‌ها و فیلم‌هایش را سرشار از حال‌وهوایی ملموس و باورپذیر کرد. پرسه در بسیاری از داستان‌های اثرگذار نشان می‌دهد نوشتن از تجربه‌ی زیسته تا چه اندازه در خلق اثری ماندگار تأثیر دارد. تقوایی هم چه در مجموعه‌داستان «تابستان همان سال» و چه در فیلم‌های اثرگذارش از مستند «باد جن» تا سینمایی «ناخدا خورشید»، از تجربه‌ی زیسته در جنوب و مشاهده‌ی دقیقش بهره گرفته است.
زمان هشت داستان «تابستان همان سال» برمی‌گردد به سال‌های حضور متفقین در جنوب تا کودتای مرداد سال ۳۲؛ که داستان «عاشورا در پاییز» حوالی آن می‌گذرد. در سال‌های حضور متفقین و بعدتر در کودتای ۲۸ مرداد، خوزستان، کارگرهای پالایشگاه نفت، روسپی‌خانه‌ها و میخانه‌ها جغرافیا، قشر و مکان‌های پراهمیتی بودند؛ جغرافیایی که بستر حوادث داستان‌های مجموعه است، قشری که آدم‌های فرودست، عاصی و آسیب‌پذیر جامعه‌اند و مکان‌هایی که برای آسودگی، عیاشی و فراموشی‌اند با حضور بومی‌ها و بیگانه‌ها.
در هر هشت داستان، مکان‌ها، آدم‌ها و ماجراهای‌شان در هم‌نشینی باهم تکه‌هایی از داستان تاریخی معاصری را شکل می‌دهند. داستان «روز بد» که اولین داستان مجموعه است با توصیف خانه‌ی ژنی -روسپی‌خانه‌ای که پاتوق کارگرهاست- آغاز می‌شود؛ مکانی که آن روز صبح تمام درهای دورتادور حیاطش بسته است و سایه‌ی آسمان کدرش توی حوض افتاده. نویسنده با کمترین توضیحات و با فضاسازی و تصویر‌های قاب‌شده، حس خفقانی را که در داستان جاری است، می‌سازد. بعد نوبت به آدم‌ها می‌رسد؛ به لیدا و خورشیدو که رابطه‌ای موقتی دارند، اما در گفت‌وگوهای‌شان حس متناقضی از خواستن و نخواستن در جریان است؛ نخواستنی که برخاسته از شرایطی است که به‌شان تحمیل شده. داستان با گذر از فضای کوچه‌وخیابان به صف کارگران کشتی‌رانی می‌رسد. گفت‌وگوها ملتهب می‌شوند و تنش کم‌کم بالا می‌رود. آرام‌آرام رفتار جوادآقا که مطیع تمام‌وکمال بالادستی‌هاست، صبر خورشیدو را سرمی‌آورد؛ خورشیدوی عاصی‌ای‌ که مخاطب ازابتدا با شخصیت معترض و ناآرامش آشنا شده. تمام شدن صبرش همان و تاب نیاوردن و کتک‌کاری و از دست دادن کار و پناه به مستی همان. نویسنده جایی در میانه‌ی داستان توصیفی پیش‌آگاهی‌دهنده از سرنوشت راوی و خورشیدو می‌دهد و راوی وقتی دوتایی به شمردن بارها نشسته‌اند، می‌گوید: «من و خورشیدو کنار آب نشسته بودیم و سایه‌هامان در آب افتاده بود و با جزر نمی‌رفت. آب از سر سایه‌هامان پایین می‌رفت و سایه‌ها کم‌کم به گل می‌نشست.» داستان که از خانه‌ی ژنی شروع شده بود با رفتن به دومین مکان مهم داستان‌ها، میخانه‌ی گاراگین، تمام می‌شود.
داستان «عاشورا در پاییز» روایتی است از روزهای پس از کودتای مرداد. این داستان هم با مکان‌پردازی و توصیف شروع می‌شود: سایه‌ای که آهسته از دیوار آن‌دست خیابان بالا می‌رود و روی آفتاب را می‌پوشاند و عاشورایی که به پاییز رسیده تا تعبیری باشد از اوضاع سیاسی نابه‌سامان آن روزهای ایران. داستان به‌شکلی عینی روایت می‌شود؛ انگار راوی در میخانه‌ی گاراگین نشسته و ماجرا را تعریف می‌کند. درست به‌شیوه‌ی «روز بد»، بعد از توصیف فضا و مکان‌پردازی می‌رسیم به آدم‌ها؛ آدم‌هایی کفن‌پوش که از خیابان می‌گذرند، فاحشه‌ای سیاه‌پوش و داوود که با کفن نشسته و مشغول عرق‌خوری است. درگیری خیابان خلاصه می‌شود به جای گلوله‌ای که روی شیشه‌ی تاکسی مانده. فضا، فضای سرکوب و سیاهی است و نویسنده آن را با توصیف نگاه خورشیدو به موجزترین شکل ممکن این‌طور توصیف می‌کند: «نگاه مرد پیروزرفته‌ی شکست‌خورده‌برگشته‌ای در لحظه‌ی درک شکست»؛ شکستی که برای شخصیت‌های مرد داستان راهی جز همخوابی و مستی نمی‌گذارد تا در انتها در سیاهی راه‌پله‌ی تاریک پشت سر زن گم شوند.
تقوایی برای بازسازی و بازنمایی جنوب پرحادثه در سال‌های دور، متأثر از همینگوی، شیوه‌ای عینی و موجز را به کار گرفته؛ شیوه‌ای که در کنار محتوای داستان‌ها به‌خوبی بومی شده. داستان‌های «تابستان همان سال» توصیف‌های مختصر، گفت‌وگو‌های پیش‌برنده و زبانی روان دارند. فضای داستان‌ها و آدم‌ها یادآور جوان‌های بی‌سرانجام پس‌ازجنگ در داستان «خورشید همچنان می‌دمد» همینگوی است. تقوایی با خلق داستان‌هایی قصه‌گو با شخصیت‌هایی که در ذهن می‌مانند و استفاده‌ی مناسب از دیالوگ نشان داده میراث‌دار شایسته‌ای برای همینگوی است.

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, روز بد، عاشورا در پاییز - ناصر تقوایی, کارگاه داستان دسته‌‌ها: جمع‌خوانی, داستان ایرانی, داستان کوتاه, روز بد, عاشورا در پاییز, کارگاه داستان‌نویسی, ناصر تقوایی

تازه ها

برای اولین و هزارمین‌‌ بار

زنی که پرواز را دوست داشت

تعلیق در خلأ؛ چرا داستان «گم شدن یک آدم متوسط» ناتمام می‌ماند؟

ساختار سیال یا مغشوش؟ تحلیل و نقد ساختاری روان‌شناختی داستان «شام شب عید»

«شام شب عید» با دسر کابوس و خیال هم مزه نداشت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد