- وقتی نویسندهای تکنیکها و عناصر داستاننویسی را خوب بشناسد و خوب هم بتواند آنها را مورد استفاده قرار دهد، داستانهایش معمولاً سطح کیفی قابلقبولی خواهند داشت. هرچه باشد مجموعه مباحث نظری پیرامون ساختار و تکنیک داستان و رمان را، کلی پژوهشگر و کارشناس و متخصص نشستهاند و از دل آثار شاخص و شاهکارها استنباط و استخراج کردهاند و تجزیه و تحلیل کردهاند و دستهبندی کردهاند و دستآخر نتیجههایی را که گرفتهاند، در اختیار دیگران قرار دادهاند. شناخت تکنیکها و عناصر داستانی شرطی لازم است البته و نه کافی. اما ایراد کار اینجاست که این «لزوم» در همه این نودسالی که از عمر از ادبیات مدرن فارسی میگذرد، بارها و بارها و توسط بسیاری از نویسندههای ایرانی مورد غفلت واقع شده است. نگاهی به شاهکارهای ادبیات جهان -گیریم نگاهی گذرا و خیلی سردستی- بهسادگی میتواند ما را به این نتیجه برساند که خواندن همه این آثار با لذت متن همراه است: از داستانی مطلع میشویم و دقیقههایی یا ساعتهایی یا روزهایی از زندگیمان را با رویدادها و شخصیتهایی ساخته و پرداخته نویسنده سپری میکنیم؛ فارغ از اینکه به لحاظ فکری و ایدئولوژیک با نگاه نویسنده موافقیم یا نه، فارغ از اینکه اساساً موضوع را دوست داریم یا نه. چرا این اتفاق میافتد؟ دلیل مهمش را من تسلط نویسنده میدانم به عناصر داستانی. یک نویسنده خوب -حتی نه بزرگ- بهخوبی میداند که مکان را چطور در داستانش معرفی کند و این یعنی «صحنهپردازی»، بهخوبی میداند که رویدادها را به چه نظم و ترتیبی در داستان روایت کند و اصلاً کدامها را بگوید و کدامها را بگذارد به عهده تخیل خواننده و این یعنی «پیرنگ»، بهخوبی میداند کدام شخصیت با کدام عمل، عکسالعمل یا ویژگی ظاهری بهتر خواستهاش را برآورده میکند و این یعنی «شخصیتپردازی» و الی آخر. وقتی در داستانی همه اینها درست کنار هم قرار بگیرند، آن داستان، بیهیچ تردیدی داستان خوبی خواهد بود و با خوانندههایش ارتباط برقرار خواهد کرد. میگویم «داستان خوب»، و نه «شاهکار»… و اصلاً مگر قرار است همه شاهکار خلق کنند.
۲ . یکی از مجموعهداستانهای خوب این بیستسیساله اخیر، مجموعهداستان «کنسرت تارهای ممنوعه» (انتشارات آگاه / ۱۳۷۸) نوشته حسین مرتضاییان آبکنار (متولد ۱۳۴۵) است. این کتاب هشت داستان کوتاه را در خود جای داده که هرکدام فضا و چیدمان منحصربهفردی دارد. داستانها از نظر موضوع چندان ربطی به هم ندارند، از نظر ساختاری هم همینطور. تنها چیزی که مثل نخی باریک، از میان همه داستانها عبور و آنها را بههم متصل میکند، شناخت نویسنده از عناصر داستانی و تسلط او در استفاده از آنهاست. او چنان از عناصر داستانی بهره میگیرد، که موفق میشود خواننده را با خود همراه کند و در گام نخست، آن وظیفه اصلی داستان و هر اثر هنری دیگری، یعنی لذت دادن و سرگرم کردن را به انجام برساند. تنوع ساختاری داستانهای مجموعه «کنسرت تارهای ممنوعه» یکی از امتیازهای آن است. در این مجموعه خواننده میتواند هم داستان واقعگرایی مثل «مینای من» بخواند، هم داستان روانشناسانهای مثل «آن شب ماه نبود»، هم داستان نمادینی مثل «کنسرت تارهای ممنوعه»، هم «داستان نو»یی مثل «منظر» و هم داستان پلیسی پستمدرنی مثل «کالبدشناسی یک شخصیت داستانی». بهانه پیشنهاد این هفته «سلام کتاب» سفر مرتضاییان آبکنار به فرانسه و برگزاری چند جلسه داستانخوانی در پاریس است. هموطنان مقیم فرانسه در این یکماهه فرصت خوبی دارند تا یکی از بهترین نویسندههای ایران از نزدیک ببینند و داستانهایش را از زبان خودش بشنوند. بد نیست در این جلسهها جای ما را هم خالی کنند!
- بیارتباط به کتاب، اما مرتبط با مقولة فرهنگ: روز چهارشنبه در زمان استراحت میان کارهای کامپیوتری / اینترنتیام، گفتم چرخی هم در سایتهای خبری و شبکههای اجتماعی بزنم و ببینم دنیا دست کیست! هنوز وبگردیام درستوحسابی شروع نشده بود که خبری -خبر تلخی- تا خرخره فرو بردم در اندوه و حیرت: «مهندس بهروز احمدی درگذشت.» خبر آنقدر دور از ذهن بود و آنقدر بعید و غریب، که باور نکردم. جستوجویی در اینترنت کردم و با چند نفری از دوستان معمار تماس گرفتم. نه در دنیای مجازی خبری بود و نه در دنیای واقعی کسی خبری داشت. کمکمک داشتم بابت این شوخی بیمورد یا اشتباه بزرگ، عصبانی و خوشحال میشدم که ایمیلی از یکی دوستان حرفهایام دریافت کردم که خبر را تأیید و زمان برگزاری آیین تشییع و مراسم یادبود را ذکر میکرد. خبرهای بد زود پخش میشوند؛ این خبر بد هم، چیزی نگذشت که به گوش همه رسید. مهندس احمدی معمار بزرگی بود، مهمار مهمی بود. جزو معدود معمارهای ایرانی بود که به کیفیت اجرای آثارش هم اهمیت میداد و همین خصیصه او را تبدیل کرده بود به معماری عملگرا که پروژههایش بهخوبی به نیازهای کاربرهایشان پاسخ میدادند. معلم بزرگی هم بود. یکی از بهترین خاطرههای دوران تحصیل من -و خیلی دیگر از دانشجوهای معماری دهه هفتاد- جلسههای دفاع از پایاننامهای است که مهندس احمدی جزو داورانش بود. وقتی او حرف میزد، گوشها تیز میشد. همه میدانستند او از آن آدمهایی است که کلمهبهکلمه حرفهایش بهدردبخور است. و با اینهمه در کمال تواضع همیشه خودش را یک فعال حرفهای معرفی میکرد که تخصصی در زمینه تدریس ندارد. مهندس احمدی مدیرعامل مهندسان مشاور شارستان بود و در طول حدود چهل سال فعالیت حرفهای آثار مهمی از خود بهجای گذاشت: ساختمان موزه نگارستان (موزه قرآن) در خیابان امام خمینی (ره)، ساختمان آرمیتا در خیابان بخارست و نمای ساختمان جدید مجلس شورای اسلامی در میدان بهارستان. در محدوده جغرافیایی و در زمانهای که تصمیمگیری بر اساس مد روز شاید مهمترین خصیصه آن باشد، مهندس احمدی درباره معماری چنین میگفت: «شناخت مصالح و محیط و اطلاع از مهارتهای فنی قابلدسترس، آشنایی با فرهنگ جامعه و شناخت هوشمندانهی محل و موقعیت استقرار یک اثر معماری، مسلماً تأثیر قابلتوجهی در نتیجه کار معمار خواهد داشت. من شدیداً طرفدار کارکرد و کارایی ساختمان هستم و از دید اینجانب اثر معماری در صورتی مطلوب است که کارا باشد و تردید ندارم که اثر معماری کارا به معماری زیبا و غیرکارا ارجحیت دارد.» درگذشت مهندس احمدی فقدان بزرگی برای جامعه معماری و شهرسازی ایران است، و یادش تا همیشه گرامی.
پینوشت: مراسم یادبود مهندس احمدی امشب از ساعت ۲۰ تا ساعت ۲۰:۳۰ در مسجد الرضای تهران در میدان نیلوفر برگزار میشود.