نویسنده: دانیال آبیان
جمعخوانی داستان کوتاه «گیلهمرد»، نوشتهی بزرگ علوی
بزرگ علوی داستان کوتاه «گیلهمرد» را در شهریور ۱۳۲۶، در سن چهلوسهسالگی نوشت؛ تقریباً نودوهفت سال پس از روزهای تولد مکتب رئالیسم. در نگاه کلی، رئالیسم نقطهی مقابل رمانتیسم است. رئالیستها بر مشاهدهی عینی و بیان فارغ از عواطف شخصی تأکید میکنند و اما رمانتیسم جهان محسوس را کشف میکند و درواقع سرآغازي براي رئالیسم است. پیش از آنکه بزرگ علوی سراغ این مکتب ادبی برود، مرتضی مشفق کاظمی با داستان «تهران مخوف» اولین بار در ادبیات ایران به خلق داستانی واقعگرایانه کوشید. داستان «تهران مخوف» سال ۱۳۰۳ نوشته میشود و کاظمی با تمام تلاشی که میکند، داستانش هنوز در میانهی راه دو مکتب سرگردان میماند. شروع «گیلهمرد» نیز با تشبیههایی شروع میشود که کمشباهت با حسآمیزیهای رمانتیسم نیست، ولی وقتی دوربین علوی در همان شروع روی گیلهمرد میرود، تمام آن تصاویر معنای دیگری پیدا میکنند؛ تصاویری که بزرگ علوی از طبیعت بیرون میکشد، خلاف مکتب رمانتیک که از واقعیت تلخ به دنیای گذشته پناه میبرد، گذشتهی تلخی را که ریشهی حقیقت حال است، بیرون میآورد و با داستان خود همراه میکند. هنر علوی در این داستان همین تلفیق زیباست. حدود هفتادوپنج سال از نگارش داستان «گیلهمرد» میگذرد؛ گیلهمردی که بعد از مرگ همسرش به جنگل گریخته و حالا در فضایی پرازیأس، امیدوارانه برای رهایی میکوشد.
دو مأمور تفنگبهدست درمیان غرش باد و باران، گیلهمرد را که دهقانی شورشی است، به فومن میبرند تا تحویل پاسگاه دهند. گیلهمرد درطول راه در فکر رهایی و فرار است. محمدولی شخصیت دیگر با توهین و رجزخوانی بهدنبال گیلهمرد حرکت میکند. مأمور دوم بلوچ سادهای است که پیشاپیش راه میرود. او هم در فکر فرار از این نوع زندگی است. یک منزل مانده به پاسگاه در قهوهخانهای فرود میآیند. محمدولی با اطمینانی ازسر غرور، رازي را که همواره با وحشت پنهان داشته بوده، براي گیلهمرد فاش میکند و معلوم میشود قاتل صغری، زن گیلهمرد، که صدای جیغش هیچوقت آنها را راحت نمیگذارد، همان محمدولی است. دراینمیان، مأمور بلوچ که چشم طمع به تنها اندوختهی گیلهمرد، پنجاه تومان پول همراه او دارد، حاضر میشود در ازاي آن، تفنگ را به گیلهمرد بدهد. گیلهمرد تفنگ را به دست میآورد، اما بعد از تسلیم شدن قاتل زنش، تحت تأثیر التماس و گریههای او قرار میگیرد، دچار احساسات انساندوستانه میشود و از کشتنش صرفنظر میکند. وقتی که در لباس محمدولی، میخواهد فرار کند، خود اوست که با گلولههای مأمور بلوچ کشته میشود.
چیزی که موضوع داستان «گیلهمرد» را خاص میکند، خاص نبودن شخصیت داستان است. گیلهمرد نمایندهی مردمی است که مورد ظلم و ستم قرار گرفتهاند. گیلهمرد فردی مجهول است که با پیشرفت داستان کشف میشود. علوی از شخصیتهای فرعی داستان هم بهسادگی نمیگذرد و تمام نقشی را که میشود، از دو مأمور میگیرد. اگر بنا باشد «گیلهمرد» علوی را به چیزی تشبیه کنم، قالی کرمان است؛ داستانی که هرچه زمان پیش میرود، بیشتر رخ میگیرد.