نویسنده: لیدا قهرمانلو
جمعخوانی داستان کوتاه «ابر بارانش گرفتهست»، نوشتهی شمیم بهار
داستان کوتاه «ابر بارانش گرفتهست» نوشتهی شمیم بهار (متولد ۱۳۱۹) روایت مردی شکستخورده در رابطهای عاشقانه است؛ روایت آشفته و گسستهای در قالب نامه و درپی خیانت او به دوستش که خارج از ایران است. شمیم بهار که نظریهی نقد ادبی مدرن را در ایران بنیانگذاری کرده، در این داستان با ساختاری مدرن و تکنیکی برتر از نسل دوم نویسندگان داستان کوتاه ایرانی، روایتی روان و شاعرانه را از رابطهای شکستخورده به تصویر میکشد که با تصویرهای گسسته اما جاندار، ماجرای آشنایی گیتی با راوی داستان و شروع و ادامهی رابطه و درنهایت، پایان این عشق را در روایتی غیرخطی و به کمک رفتوبرگشتهای زمانی بازگو میکند.
راوی داستان بهار مرد روزنامهنگاری است که برای صفحهی حوادث گزارش تهیه میکند. توقع مخاطب از چنین حرفهای، فردی با نگاه واقعگرا و اجتماعی است، اما راوی داستان «ابر بارانش گرفتهست» جوری داستان گیتی را برای دوستش که خودش بهنوعی با این زن در رابطه بوده، روایت میکند که در سطح روانکاوانه قرار میگیرد؛ و این تنها تضادی نیست که بهار در این داستان از آن سود جسته. او همچنین سعی در به تصویر کشیدن معشوقی متفاوت از معشوقهای سنتی دارد، که در داستان ایرانی تا دههی چهل شاهد بودهایم.
گیتی زنی از خانوادهی مرفه است که در خارج از ایران با دوست راوی آشنا و وارد رابطه میشود. او زمانی که برای مرگ پدرش به ایران بازمیگردد، درگیر بیماری مادر میشود و درطی این دوران با راوی داستان که برای استقبالش به فرودگاه رفته بوده، آشنا میشود؛ زنی که شکسپیر را به زبان اصلی میخواند و چلوکباب دوست دارد. گیتی پس از بستری شدن مادرش در بیمارستان روانی، تصمیم به ترک دوبارهی وطن میگیرد و در سفر بازگشت راهی یونان میشود. طرف دیگر راوی داستان است که عاشق این زن شده؛ مردی که با مادر و خواهرش زندگی میکند، زبان انگلیسی را در سطح پیشرفتهای نمیداند و گزارشگر حادثههای ناگوار طبقهی فرودست جامعهی ایران است؛ نویسندهای که از قتل زنی به دست مردش یا بیرون کشیدن بچهای از چاه مستراح مینویسد.
به نظر میرسد شمیم بهار با کنار هم قرار دادن دو شخصیت زن و مرد پارادوکسواری که متضاد از تصویر سنتی جامعهی مردسالار ایران، یعنی جنس ضعیف و جنس برتر هستند، سعی در به چالش کشیدن باورهای سنتی جامعه دارد. راوی داستان «ابر بارانش گرفتهست» اعتراف مستقیمی به ضعفهای شخصیتی و اجتماعی خود در نامه نمیکند، فقط با ذهنی آشفته اتفاقات را گسستهوار برای دوستی که رأس دیگر این مثلث سهنفره است، روایت میکند؛ اعترافی که در پایان نامه به عصبانیت خودش در خیابان ختم میشود و درادامه گوشوارههایی که در جیبش جا میماند و زنی که از دستش میرود.
از دیگرویژگیهای نثر بهار را میتوان بیتوجهی به سجاوندی و نکات دستوری دانست. بهار که سالهای طولانی از عمر نویسندگیاش را در سکوت و عزلتی خودخواسته گذرانده، میانهی خوبی با رسمالخط فارسی ندارد و در بیشتر داستانها و آثارش از رعایت سادهترین اصول دستوری و سجاوندی سر باززده است. گرچه میتوان این انتخاب را جزء سبک نویسنده دانست، جمعی از منتقدان آثار این نویسندهی نوگرا این موضوع را نقص سبک او میدانند.
سخن آخر اینکه «ابر بارانش گرفتهست» داستانی مدرن و خوشخوان از رابطهای ناموفق بین زن و مردی است بهسبک نامهنگاری؛ اعتراف مرد روزنامهنگاری که در سطحی شاعرانه و روانی، واقعیتهای تلخ جامعه را به تصویر میکشد، آنچنانکه به گریه میافتد؛ گریهای بیاشک و بیصدا که در لایبهلای سطرسطر این نامه دیده میشود.