نویسنده: کاوه سلطانزاده
جمعخوانی داستان کوتاه «تاپتاپ»، نوشتهی جمال میرصادقی
مردی شبهنگام کلافه از گرما و خسته از کار روزانه، توی بالکن کوچک خانهاش روی صندلی راحتی تلاش میکند استراحت کند. در افکار آشفته، با شغل کارمندی کلنجار میرود و در دنیای واقعی صداهای بازی پسر کوچکش اعصابش را خرد کرده. غژغژ سهچرخه که تمام میشود، تاپتاپ توپبازی پسر جایش را میگیرد. تاپتاپ رشتهی افکار و کلامش را آنقدر پاره میکند که دست به خشونت میزند. توپ را از بچه میگیرد و دست او را فشار میدهد. صدای جیغ و گریهی بچه بلند میشود. زنش بچه را بغل میکند و تازه غرولند و تشر و توهین او شروع میشود. زن بچه را میبرد که بخواباند، ولی افکار مرد همچنان مغشوش است؛ انگار از زندگی کارمندی بیزار شده؛ از اجحافی که در اداره به او میشود، از آرامشی که در خانه ندارد و از گرمای هوا که دست به دست هم دادهاند تا از زندگی جهنمی بسازند. سروصداها که فروکش میکند، حال مرد کمی بهتر میشود. با شربتی که عشرت، زنش، برایش درست میکند آرامتر میشود؛ تا جایی که وقتی دل زن به حال بچه میسوزد: «ما بشینیم اینجا و شربت بخوریم و اون حیوونکی با چشمهای گریون بخوابه…»، دل مرد هم به رحم میآید: «اینکه غصه نداره، بیدارش کن شربتشو بخوره و دوباره بخوابه.» اما آرامش نسبیای که با کم شدن صداها و خنک شدن جگر مرد بعد از خوردن شربت، برقرار شده، وقتی سیروس بیدار میشود، از بین میرود. تاپتاپ توپبازی او دوباره چُرت مرد را پاره میکند و داستان با «نعرهی بلند مرد» تمام میشود. شاید این بهترین داستان کوتاه میرصادقی نباشد، ولی جنبههای آموزشی فراوانی را در خود دارد.
جمال میرصادقی نویسندهای چیرهدست با توانایی فراوان در خلق داستانهای حالوهوایی و وضعیتوموقعیتی است. هر داستان او، چه بلند و چه کوتاه، کلاس درس نویسندگی است. در داستان «تاپتاپ» زندگی کارمندی در شب گرمی تابستانی چنان روایت میشود که حالوهوای خواننده را با خود بالاوپایین میکند. میرصادقی که بسیاری از داستانهایش در زمستان میگذرد، بهخوبی درمییابد که این شب گرم تابستان با سروصداهای اعصابخردکنش فضای مناسبی برای ساخت موقعیتی خاص ایجاد میکند.
شخصیت اصلی مردی است خسته از زندگی کارمندی؛ شغلی که خود نویسنده بخش اعظمی از زندگیاش را به آن مشغول بوده. مرد در داستان اسم ندارد؛ یکی از همین کارمندهای معمولی است که از صبح تا شب کار اداری میکنند، از کار و زندگیشان راضی نیستند و شاید کوچکترین دلخوشیای مثل خوردن شربت میتواند حالشان را بهتر کند؛ اگر صدای توپبازی بچه اجازه دهد. آرامشی که از اندکتوجه زن به او داده میشود، حالش را چنان بهتر میکند که گذر نیمساعتهی زمان را تا آماده شدن شربت نمیفهمد. تکتک کلمهها و فضاهایی که نویسنده میسازد در جهت درونمایهی زندگی کسالتبار قشر کارمند است، در زمان خود. قشر متوسط نوپا در ایرانِ آنزمان که با اندکی تحصیل میتوانسته شغلی نه باب طبع و نه راحت برای خود دستوپا کند.
از همهی عناصر و جزئیاتی که در داستان بهخوبی و درستی به کار گرفته شده، میتوان به مهارت نویسنده در مشق داستاننویسی، در فضای کوچک داستان با کمترین شخصیت پی برد. کشمکشی که مرد درطول داستان با افکار خود، فرزندش، همسرش و گرمای هوا دارد حس کلافگی را در خواننده ایجاد میکند. مرد در رفتوبرگشت میان آنها گاهی آرامتر است و گاهی ناآرام و حتی خشن. همهی اینها با ترجیعبند صدای تاپتاپ درهم میآمیزد؛ صدایی که در متن داستان باید بیرون از گیومه میآمد چون صدای محیط است و نه گفتوگو، اما شاید آقای نویسنده نمیخواهد آن را از گفتوگوهای مرد جدا کند. حرفهای مرد با تاپتاپ قطع نمیشود، بلکه تاپتاپ از درون اوست و همان حرفها و افکار او را پاره میکند. حتماً اینها و خیلی جزئیات دیگر را نویسنده آگاهانه کنار هم چیده تا همهی حس و حال و هوا و موقعیت را به خواننده برساند.
از داستان «تاپتاپ» که بگذریم، جمال میرصادقی در جهان نویسندگیاش، تنها زندگی کارمندی را به قلم درنیاورده؛ او به زندگی مردم سادهی کوچهوبازار، مسائل سیاسی و اجتماعی، آدابورسوم، فقر، شوروحال نوجوانی و جوانی و… نیز در این جهان داستانی پرداخته. پژوهشهای او نیز در قالب دو کتاب «ادبیات داستانی» و «عناصر داستان» مهمترین مرجع داستاننویسی فارسی است که در اولی با انواع داستان، افسانه، اسطوره و… آشنا میشویم و در دومی با عناصر داستانی مثل پیرنگ، شخصیتپردازی و… او همچنین «واژهنامهی هنر داستاننویسی» را بههمراهی همسرش، میمنت ذوالقدر (میرصادقی)، تدوین کرده است.
نزدیک به چهل مجموعهداستان و رمان از این نویسندهی پرکار و صاحبقلم منتشر شده، که نقطهی اوج آنها را میتوان رمان فنی و تکنیکی «اضطراب ابراهیم» دانست. «درازنای شب»، «این شکستهها»، «هراس» (داستان «تاپتاپ» هم از همین مجموعه است)، «این برف، این برف لعنتی»، «مسافرهای شب»، «پشهها»، «کلاغها و آدمها»، «دوالپا» از دیگرآثار داستانی او هستند.
میرصادقی در سال ۱۳۱۲ در تهران متولد شده. او که فارغالتحصیل رشتهی ادبیات فارسی از دانشکدهی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران است، درطول دوران کاریاش مشاغل گوناگونی داشته، ازجمله کارگری، معلمی، کتابداری دانشسرای تربیتمعلم، کارشناسی آزمونسازی در سازمان امور اداری و استخدامی کشور و مسئولیت بخش اسناد قدیمی در سازمان اسناد ملی ایران. جمال میرصادقی معلم بسیاری از نویسندههای بنام معاصر ماست. گرچه چند کتاب اخیرش به درخشانی گذشته نیست، اما جهان داستان و ادبیات فارسی همواره مدیون اوست و خواهد بود.