- از اوایل قرن بیستم روایت سنتی رمان و داستان که بیشتر بر پایه زاویهدید دانای کل یا دانای کل محدود (راوی سومشخص) بود، مورد نقد و تردید نویسندههای نواندیش قرار گرفت. پیشرفت علوم و مطرح شدن ایدههای جدیدی مثل نظریه نسبیت و اصل عدم قطعیت از سویی و عملکردگرایی حاکم بر ذهن اندیشمندان و هنرمندان مدرنیست از سویی دیگر، باعث شد که نویسندههای دهههای اول قرن بیستم راههایی متفاوت از قبل را برای روایت داستانهایشان انتخاب کنند؛ راههایی که بتوانند امکان فرار از توصیفهای طولانی و گاه خستهکننده رمانها و داستانهای قرن نوزدهمی را برایشان فراهم کنند. از این زمان به بعد فرم روایت اهمیت زیادی در آثار داستانی و خلاقه پیدا کرد و فرمالیسم ادبی وارد دوره جدیدی از حیاتش شد. زاویهدیدهایی که پیش از این کمتر ازشان استفاده میشد، حالا در کانون توجه نویسندههای پیشرو قرار گرفته بودند و به این ترتیب راویهایی سالها به محاق راندهشده، مجال حضور در بالاترین سطح ادبیات داستانی را پیدا میکردند. شیوه روایت نیز با توجه به پیشرفتهای تکنولوژیک، سرعت گرفتن زندگی در دنیای مدرن و ابداعات جدید بشری -بهخصوص سینما- تغییرات عمیقی را تجربه میکرد و به مهمترین دوران پوستاندازیاش در تاریخ ادبیات مدرن رسیده بود. نویسندهها کمکمک یاد میگرفتند بهجای توصیف و توضیح همه جزییات، که گاه زاید و مخل روایت بودند، آنچه را که لازم بود، به خواننده نشان دهند. ایده «توضیح نده، نشان بده» از همین زمانها و متأثر از ابداع سینما بود که ورد زبان بسیاری از مدرسان نویسندگی خلاقه و منتقدان ادبی و نویسندههای بزرگ شد. یکی از مهمترین پروژههایی که از این دوران در ادبیات داستانی مورد توجه جدی قرار گرفت و هنوز هم پروندهاش روی میز است، تجربه ساختارهای مختلف روایت است. این تجربه که در قرن هیجدهم خیلی محدود و در قرن نوزدهم خیلی پراکنده و معمولاً هم در روسیه و فرانسه اتفاق افتاده بود، در قرن بیستم تبدیل به تجربهای همگانی و همهمکانی در ادبیات شد که دیگر محدود به اروپا و آمریکای شمالی نبود و بعضی از شاهکارهایش را در اواخر این قرن در آمریکای لاتین و شرق دور (بیشتر از همه ژاپن) به بار نشاند. تنوعی که به این شکل وارد ادبیات داستانی شد، یکی از مهمترین ابزارها و امکانهای ادبیات در رقابت با سینما و تلویزیون و بعدها کلیپهای موسیقی و بازیهای رایانهای و غیره بود و هنوز هم هست.
از جمله این ساختارهای روایی جدید، یکی هم «روایتهای موازی» است؛ که اتفاقاً به شکلی در قصهها و افسانههای کهن هم دیده میشود و از همین رو نوعی خصلت پستمدرن به اثر داستانی میدهد. همان «داستان را تا اینجا داشته باشید و کمی هم از آنطرف ماجرا بشنوید» معروف را میگویم. این شکل روایت در کهنترین افسانه بشری -«گیلگمش»- هم حتی به چشم میخورد، چراکه امکانهای زیادی را در اختیار راوی قرار میدهد تا بتواند هم عمل داستانیاش را پیش ببرد، هم شخصیتهای مختلفی را که هنوز ارتباطشان در داستان برای خواننده معلوم نشده، معرفی و پردازش کند، و هم با ارائه خردهروایتهای مشخص و اطلاعات به دقت گزینششده، خواننده را برای رویارویی قریبالوقوع آنها در داستان آماده کند. در ساختار روایتهای موازی، معمولاً اطلاعات پیشزمینهایِ زیادی به خواننده داده میشود و داستان آرامآرام و مثل پازلی در ذهن خواننده شکل میگیرد و از همین رو میشود گفت که این ساختار تعلیقی ذاتی را در درون خود دارد. همین تعلیق ذاتی، یکی از مهمترین دلایلی است که ساختار «روایتهای موازی» را -چه در رمان و داستان کوتاه و چه در سینما- بسیار محبوب نویسندگان میکند.
- رمان «روز حلزون» اولین اثر داستانی زهرا عبدی، چند روزی است که توسط نشر گیسا روانه بازار کتاب شده است. عبدی پیش از این دفتر شعر «تو با خرس سنگینتر از کوه رقصیدهای» (نشر قو / ۱۳۸۷) را منتشر کرده و پژوهش «جلوههای مدرنیسم در شعر معاصر» را با نشر علم در دست چاپ دارد. «روز حلزون» از ساختار «روایتهای موازی» بهره میبرد و داستان درگیریهای ذهنی دو زن به نامهای افسون رفعت و شیرین آوخ را روایت میکند که مردی به نام خسرو آن دو را بههم پیوند میدهد. خسرو که در جنگ مفقودالاثر شده، دوست محبوب جوانیهای افسون و برادر بزرگ شیرین است. خواننده از جایی وارد این داستان میشود که شیرین برای رهایی از تلاطمهای ذهنیاش تلاشی را برای دیدار با افسون و در میان گذاشتن یک راز قدیمی شروع کرده و افسون که فهمیده شیرین برادر خسرو است، درگیر خاطرههای قدیمی و کابوسهای شبانه و آشفتگیهای روزانه شده. ایراد اصلی این داستان، لحن راویهاست. افسون ۴۱ساله روانشناس استاد دانشگاه و شیرین ۲۹ساله دانشگاهرفته به قول خودش بیکار، آنقدر در روایتهای اولشخصشان شبیه هم حرف میزنند، که در خوانش نخست خواننده متوجه نمیشود که اینها دوتا راوی متفاوت هستند و گرچه عبدی تلاش میکند با ارائه اطلاعات مختلف این موضوع را به خواننده نشان بدهد، شباهت لحن راویها بهحدی است که ذهن خواننده بیشتر به سمت روبهرویی با راویای دوقطبی هدایت میشود تا دو راوی آشفته از نظر ذهنی و روانی. این ایراد را اگر نمیداشت، «روز حلزون» اثری شاخص میتوانست باشد، چراکه سایر عناصرش درست سر جایشان قرار گرفتهاند. نویسنده پیرنگ و عمل داستانی را خوب پیش میبرد، اطلاعات را بهموقع و بهاندازه به خواننده میدهد و در صحنهپردازی و خلق وضعیت و موقعیت موفق است. زبان روان و صمیمیای هم دارد که خوشخوان است و گرچه -بهخاطر علاقه شیرین به فیلم و سینما- جابهجا رابطههای بینامتنیای با فیلمها و شخصیتهای سینمایی برقرار میکند، بهخوبی از عهده این امر برمیآید: اگر خوانندهای این روابط را درنیافت و همان سطح را گرفت، چیزی از روایت اصلی را از دست نمیدهد و اگر خوانندهای با آنها ارتباط برقرار کرد، دریافت عمیقتری از متن را میتواند داشته باشد. همه اینها در کنار هم باعث میشود که داستان بلند «روز حلزون» پیشنهاد این هفته «سلام کتاب» باشد.
- بیارتباط با کتاب، اما مرتبط با مقوله فرهنگ: حدود دو هفته پیش عبدالعزیز فرمانفرماییان -معمار و شهرساز ایرانی- در اسپانیا درگذشت و در فرانسه به خاک سپرده شد. او در دهههای سی، چهل و پنجاه از پرکارترین مهندسان ایران بود و بهخاطر نهادسازیها و ایدهپردازیهایش او را پدر مهندسان مشاور ایران مینامند. عبدالعزیز فرمانفرماییان یکی از ۳۸ فرزند عبدالحسین فرمانفرماییان از رجال طراز اول دوران پهلوی اول بود. او درس معماری را در پاریس خواند و پس از بازگشت به ایران کار حرفهای و تدریس در دانشگاه تهران را شروع کرد. روابط سیاسی گسترده و بلندپروازی فرمانفرماییان به او کمک کردند تا تلاش تدریجیاش برای جایگزین کردن مشاوران ایرانی بهجای مشاوران خارجی در کشور به ثمر برسد. تا پیش از سال ۱۳۳۲ تمام پروژههای بزرگ معماری در ایران توسط خارجیها انجام میشد. اما از این زمان به بعد و با تلاشهای فرمانفرماییان مهندسان ایرانی جایگاه و نقش واقعی خود را به دست آوردند. از جمله پروژههایی که مهندس فرمانفرماییان طراحیشان را بر عهده داشته، میتوان از مسجد دانشگاه تهران، برجهای مسکونی سامان و ساختمان وزارت کشاورزی در بلوار کشاورز تهران، ساختمان مرکزی پست در خیابان کارگر تهران، مجموعه ورزشی آزادی تهران و موزه فرش در تقاطع خیابانهای کارگر و فاطمی تهران را نام برد. یک معمار -همانند هر هنرمند دیگری- هرگز نمیمیرد و یاد فرمانفرماییان هم در تهران با همه یادگارهای زیبایش تا همیشه گرامی خواهد بود.