- آلبر کامو (۱۹۶۰-۱۹۱۳) نویسنده و متفکر فرانسوی الجزایریتبار، در طول عمر کوتاهش در زمینههای مختلفی فعالیت کرد و آثار متنوعی خلق کرد؛ از آثار داستانی نظیر رمان و داستان کوتاه و نمایشنامه گرفته تا آثار غیرداستانی نظیر مقاله و تکنگاری. او که کودکیاش را در فقر گذرانده بود، همیشه سودای عدالت در سر داشت. از حدود بیستسالگی آزادی هم برایش تبدیل به دغدغهای ذهنی شد و به نهضت ضدفاشیسم پیوست. موضوع تقدم آزادی و عدالت بر یکدیگر یکی از موضوعاتی بود که سالهای سال ذهن او را درگیر کرده بود و در نهایت نظرش را به این شکل بیان کرد: «اگر به من بگویند که میان آزادی و عدالت یکی را انتخاب کن، آزادی را انتخاب خواهم کرد تا این امکان را داشته باشم که به بیعدالتی اعتراض کنم.» (نقل به مضمون) کامو در سال ۱۹۵۷ جایزه نوبل در زمینه ادبیات را بهخاطر خلق آثار مهم ادبیای که بهروشنی به مشکلات وجدان بشری در عصر حاضر میپردازد، دریافت کرد. اولین رمان او -«مرگ خوش» (۱۹۳۷)- چندان اثر درخشانی نبود و کامو در زمان حیاتش هیچوقت راضی نشد آن را منتشر کند. این رمان یازده سال پس از مرگ او در سال ۱۹۷۱ برای اولین بار منتشر شد. «بیگانه» (۱۹۴۲) دومین رمان اوست؛ رمانی تأثیرگذار و تکاندهنده درباره شخصیتی به نام مورسو که کامو او را مسیح دوران مدرن مینامد. مورسو یکی از ماندگارترین و ملموسترین شخصیتهای داستانی قرن بیستم است. صداقت برای او معنایی بسیار فراتر از معنای قراردادیاش دارد و همین ویژگی است که او را در مقابل جامعه قرار میدهد و به نیستی میکشاندش. رمان سوم کامو «طاعون» (۱۹۴۷) نام دارد. او در این رمانش تلاش بشری برای زنده ماندن و عبور از نامرادیهای خواسته و ناخواسته را به نمایش میگذارد. جهان داستانی «طاعون» چنان قدرتمند است که آن را تبدیل به اثری نمادین میکند و ابعادی فراتر از مبارزه انسان با بلایای طبیعی برای بقا به آن میدهد. کامو در مقالهای در پاسخ به رولان بارت (۱۹۸۰-۱۹۱۵) مینویسد: «کوشیدهام که «طاعون» دارای چند بعد باشد. با وجود این، یکی از مسایل آن مقاومت اروپا در برابر فاشیسم است… «طاعون» به یک معنی، چیزی است زیادتر از مقاومت، اما بیشک چیزی کمتر از آن نیست.»[i] او چهارمین رمانش به نام «سقوط» را در سال ۱۹۵۶ منتشر کرد. کامو در این رمان وجدان بشر را مورد خطاب قرار میدهد و انسان مدرن را نسبت به داوریهایی که هر روز بیشتر و بیشتر خودش را در آنها محق میداند، برحذر میدارد. (شاید در این مجال ذکر نکتهای خالی از لطف نباشد: فروش «سقوط» در شش ماه اول پس از چاپش ۱۲۶۵۰۰ نسخه بود.) آخرین رمان کامو -«آدم اول»- با مرگ او در چهارم ژانویه ۱۹۶۰ ناتمام ماند و در سال ۱۹۹۵ برای اولین بار و به همان شکل نیمهکاره منتشر شد. کامو در طول دوران فعالیتش شش نمایشنامه هم نوشت که هرکدام بارها در سالنهای مختلف اروپا روی صحنه رفتهاند: «کالیگولا» (۱۹۳۸)، «رکوئیم برای یک راهبه» (منتشرشده در سال ۱۹۵۶)، «سوءتفاهم» (۱۹۴۴)، «حکومت نظامی» (۱۹۴۸)، «عادلها» (۱۹۴۹) و «تسخیرشدگان» (۱۹۵۹). او دو تکنگاری مهم به نامهای «افسانه سیزیف» (۱۹۴۲) و «انسان طاغی» (۱۹۵۱) نیز دارد که هردو در ایران ترجمه و بارها تجدید چاپ شدهاند. بسیاری از تحلیلگران در بررسی آثار کامو آنها را به سه دوره مختلف تقسیم میکنند، اما حقیقت امر این است که مجموعه آثار داستانی و غیرداستانی او جهانی یکپارچه و بدیع را خلق میکنند که هدفش بازشناسی و تحقق عدالت و آزادی -این دو گوهر درخشان و در عین حال مفقود جامعه مدرن- است.
- اگر از من درباره بهترین داستانهای بلند یا رمانهایی که تابهحال خواندهام، بپرسند، بیدرنگ و شاید -به فراخور حال!- بهعنوان اولین گزینه «بیگانه»ی کامو را نام ببرم؛ و گیریم هم حالم جوری باشد که بخواهم «مادام بواری» (۱۸۵۶ – گوستاو فلوبر) یا «جنایت و مکافات» (۱۸۶۶ – فئودور داستایفسکی) یا «خشم و هیاهو» (۱۹۲۹ – ویلیام فاکنر) یا «صد سال تنهایی» (۱۹۶۷ – گابریل گارسیا مارکز) را زودتر نام ببرم، بیهیچ تردیدی، «بیگانه» یکی از پنج گزینه اولم خواهد بود. «بیگانه» رمان مهمی است که در زمان مهمی نوشته شده؛ درست وقتی که جهان در آتش جنگی خانمانسوز میسوخته: جنگ جهانی دوم. بر اساس آنچه امروز تاریخ به ما میگوید، این جنگ از نتیجههای قطعیِ مدرنیسم افسارگیسختهای بوده که اتکا به خرد انسانی را تنها راهحل پیشرفت بشر میدانسته، و در فقدان نقدی پویا و کارآمد در خصوص تهی شدن زندگی انسان از اخلاق -البته نه به معنای کلیسایی / سنتیاش- ماشین مخوف آدمکشیاش را راه انداخته بوده و دنیا را به سوی نابودیای قریبالوقوع سوق میداده. و گرچه بعضی اهالی اندیشه و هنر تلاش میکردهاند در آثارشان جامعه بشری و بهخصوص سیاستمداران را آگاه کنند که راهی که میروند به ترکستان است، اما اراده عمومی جامعه بشری در راستای تحقق مدرنیته صرفاً خردمحور تهی از معنویت در حرکت بوده است. کامو در یک چنین زمانهای، در بحبوحه یک چنان کارزاری است «بیگانه» را مینویسد. وقتی اولین بار «بیگانه» منتشر شد، بسیاری از منتقدان کامو را متهم کردند که در حالی که جامعه اروپایی در حال هرچه تهیتر شدن از اخلاق است، او شخصیتی سمپاتیک و دوستداشتنی را خلق کرده، که در مرگ مادرش اشک نمیریزد، بهخاطر تابش شدید آفتاب یک نفر را به قتل میرساند و در نهایت هم هرگز ابراز ندامت نمیکند و میگوید بیشتر یکجور دلخوری احساس میکند تا پشیمانی. این امر کاموی آزادیطلب / عدالتخواه را وادار کرد مقدمهای بر «بیگانه» بنویسد که هنوز هم اهمیتش را از دست نداده است. او در این متن نوشت: «دیرگاهی پیش «بیگانه» را در جملهای خلاصه کردم که تصدیق میکنم بسیار شگفتنما و خارق اجماع است: «در جامعه ما هر آدمی که در سر خاکسپاری مادرش نگرید، خودش را در معرض این خطر میآورد که محکوم به مرگ شود.» مرادم از آن گفته جز این نبود که قهرمان کتاب محکوم میشود زیرا در بازی همگانی شرکت نمیکند. بدین معنی او با جامعهای که در آن میزید بیگانه است. در حاشیه، در کنارۀ زندگی خصوصی، منزوی، و لذتجویانه پرسه میزند. برای همین است که برخی خوانندگان وسوسه شدهاند که او را انسانی وازده بشمرند. ولی اگر آدم از خودش بپرسد که «مورسو» از چه باره در بازی همگانی شرکت نمیکند، تصویری دقیقتر از منش او، یا به هر حال تصویری سازگارتر با نیتهای نویسندهاش، حاصل میکند. پاسخش ساده است: «مورسو از دروغ گفتن سر باز میزند.» دروغ گفتن نه تنها آن است چیزی را که راست نیست بگوییم. بلکه همچنین، و بهویژه، آن است که چیزی را راستتر از آنچه هست بگوییم و، در مورد دل انسان، بیشتر از آنچه احساس میکنیم بگوییم. این کاری است که همهمان هر روز میکنیم تا زندگی را ساده گردانیم. مورسو، به خلاف آنچه مینماید، نمیخواهد زندگی را ساده گرداند… پس، به دیده من مورسو آدمی وازده نیست، بلکه انسانی است بیچاره و عریان، و دلباخته خورشیدی که سایه به جا نمیگذارد… بنابراین آدمی چندان بر خطا نیست که در «بیگانه» سرگذشت انسانی را بخواند که بدون هیچگونه نگرش قهرمانانه میپذیرد جانش را بر سر راستی بگذارد. همچنین گفتهام، و باز هم به وجهی شگفتنما و خارق اجماع، که کوشیده بودم در وجود شخصیت قهرمانم، یگانه مسیحی را که سزاوارش هستیم بنمایانم.» پیشنهاد این هفته «سلام کتاب» از آن کتابهایی است که چندین مترجم از مترجمان خوب ایرانی دست به ترجمهاش زدهاند و آدم میتواند هرکدام را که بیشتر میپسندد، بردارد بخواند. من البته از میان همهشان، ترجمههای امیرجلالالدین اعلم و لیلی گلستان را بیشتر از بقیه میپسندم.
[i] تعهد کامو (مقالههایی از آلبر کامو در زمینهها ادبی و اجتماعی)، گزیده و ترجمه مصطفی رحیمی، چاپ اول: ۱۳۶۲، تهران، نشر آگاه