نویسنده: افرا جمشیدی
جمعخوانی داستان کوتاه «مسابقه»، نوشتهی ناهید طباطبایی
«مرد. از بالای پنجره افتاد پایین و مرد.» چه شروعی از این جذابتر؟ ناهید طباطبایی داستان «مسابقه» را در دراماتیکترین حالت ممکن آغاز و با همین یک جمله، مسیر خود را برای اثرگذاری و ترغیب خواننده به ادامهی خوانش داستان هموار میکند. داستان خوشساخت «مسابقه» بهعنوان برشی از کیک (مجموعهداستان)ِ «حضور آبی مینا» توانسته نقش مهمی در شیرینی این کتاب داشته باشد.
داستان «مسابقه» روایت زن کارمندی است که غبار روزمرگی ریههایش را پر کرده و او را به ورطهی رخوت کشانده. روایتگر داستان راوی اولشخصی است که از ابتدای داستان دست مخاطب را میگیرد و او را وارد دنیای کمرمق و پژمردهی خود میکند. فضاسازیهای بینظیر از ادارهی زن با توصیف پنجرههایی که رو به یکدیگر باز میشوند، میزهای شیشهای ترکخورده، کارمندهایی خسته و منزجر از اداره و حتی رنگ خاکستری جورابهای راوی، بهخوبی حسوحال راوی و محیط کارش را شکل میدهد.
ناهید طباطبایی با بهره بردن از خاطرات راوی، مناسبترین روز را برای توصیف روزمرگی زن و کاشت نخستین بذر داستان انتخاب میکند: روز آشنایی راوی با مرد خدمتکار عینکی که علیرغم قدبلند، هیکل درشت و حضور هرروزه در اداره، پیش از این توجه کسی را به خود جلب نکرده. صدای برخورد مرد خدمتکار با در شیشهای اتاق، شکستن عینک او و چسب زدن و تعمیر عینک توسط راوی، سوت آغاز را برای مسابقهی محبت و دوستی بین آن دو نفر به صدا درمیآورد. تلاشهای مرد خدمتکار برای جبران محبت راوی و توجه و دلسوزی راوی نسبت به او، منجر به ایجاد رابطهای عاطفی و رقابتگونه میشود؛ رابطهای که رفتهرفته غبار روزمرگیهای راوی را میشوید و محیط اداره را برای او خوشایند میکند. آشنایی با مرد خدمتکارْ راوی را با نوشتن هم آشتی میدهد. زن که انگار بعد از مدتها شخصیت داستانی خود را پیدا کرده، ماجراهای این مسابقهی دوستی را مینویسد و کمکم باور میکند هرچیزی که نوشته، در واقعیت هم برای مرد اتفاق میافتد. زن که دنبال پایان مناسبی برای داستان خود است، پایانبندی آن را با الهام از کثیفی پنجره ساخته، قصه را با سقوط مرد خدمتکار از طبقهی هفتم به پایان میرساند. گرچه ترس از تکرار این حادثه در واقعیت، باعث میشود داستانش را پاره کند؛ ولی انگار قلم جادویی زن کار خود را کرده و زندگی مرد خدمتکار با سقوط از پنجرهی طبقهی هفتم تمام میشود.
داستان ناهید طباطبایی ستینگ داستانی بسیار مناسبی دارد و با بیانی روان و تصویرسازیهای درخشان، روایت جذابی را در اختیار خواننده قرار میدهد. نویسنده با استفادهی هوشمندانه از خاطرات راوی، داستانی را در بطن داستان خود قرار میدهد و با طراحی متافیکشنی جذاب، دوگانهی زیبایی از خیال و واقعیت را خلق میکند. گرچه این اشارهی مستقیم طباطبایی به وجود رابطه میان وقایع فراداستان و داستان و بیان آن، تاحدی از ظرافت این تکنیک کاسته؛ نکتهای که میتوان آن را ناشی از دستکم گرفتن هوش مخاطب یا بدیع بودن استفاده از این روش در زمان خلق داستان در نظر گرفت.
جدا از زبان روان و خط داستانی جذاب «مسابقه»، عاملی که بیش از هرچیزی این داستان و دیگرنوشتههای ناهید طباطبایی را در زمرهی آثار باکیفیت و گیرا قرار میدهد، فضاسازیهای بیبدیل اوست؛ موهبتی که بیگمان ریشه در تحصیلات طباطبایی در رشتهی نمایشنامهنویسی دارد و باعث خلق تصاویری شفاف از درام داستان پیش چشم مخاطب میشود. نمونهی این ویژگی را میتوان در فیلمنامه فیلمهای چهلسالگی و جامهدران یافت؛ فیلمهایی که از دل داستانهایی با همین نام از ناهید طباطبایی زاده شدهاند.