نویسنده: الهه هدایتی
جمعخوانی داستان کوتاه «سند بیموتور»، نوشتهی محمدرضا گودرزی
فرم روایی داستان «سند بیموتور» تکگویی نمایشی است و راوی اولشخص با مخاطبی که نابیناست، در متن داستان گفتوگو میکند. درخلال این گفتوگو، پیرنگی ماجرایی ساخته میشود. راوی نامعتبر که خوش ندارد گناهکار و متهم دیده شود، روایت را آنگونهکه باید تعریف نمیکند؛ بااینحال مخاطب میداند که راوی از طمع موتور سر احمدقرقی را به باد داده. روایت مدور است و از پایان شروع میشود. برای مخاطب جذاب است که بداند چه چیز و چگونه این ماجرا را رقم زده. مخاطب جدی ادبیات داستانی با این شیوهی روایی آشناست و محمدرضا گودرزی هم توانسته به بهترین شکل آن را در داستان ارائه کند. لحن راوی با دایرهی واژگانی خاص این قشر از مردم و طبقه از اجتماع، شکل گرفته. نویسنده با توشهای مملو از واژگان خاص لاتها و کاکارستمهای امروز، داستان را ساخته و پرداخته. پیرنگ داستان ذرهذره شکل میگیرد؛ از جایی که میفهمیم راوی بهطمع موتوری ۲۵۰سیسی، احمدقرقی را نادانسته به مهلکه کشانده و باعث مرگ ناجوانمردانهی او شده. طنز موجود در کلام راوی فضای داستان را تلطیف میکند تا مخاطب حظ و لذتی وافر ببرد. تصاویر ساختهشده و ماجراها درخلال روایت، ارزش مطالعات فرهنگی به روایت داده. فضاسازی صحنهی دعوا برای مخاطب جذاب، پرکشش و بکر است. تبار شخصیت احمدقرقی در ادبیات داستانی ایرانی به داشآکل از داستانی به همین نام، نوشتهی صادق هدایت میرسد؛ تبار شخصت مجید هم به کاکارستم. شاید مخاطب امروز گمان میکرد که دورهوزمانهی این آدمها با داشآکل پایان یافته، اما در حاشیهی شهر تهران و دیگرشهرهای بزرگ، مثالهای اینچنینی میبینیم. ایده انتخابشده هم مناسب داستان کوتاه است: ماجرایی تمامشده از زندگی فردی و اثری که بر روح و روان و زندگیاش گذاشته.